گنجور

شمارهٔ ۲۲۰

روز عمر آمد به پیشین ای دریغ
کار بر نامد به آئین ای دریغ
سینه چون صبح پسین خواهم درید
کآفتاب آمد به پیشین ای دریغ
سخت نومیدم ز امید بهی
درد نومیدی من بین ای دریغ
غصهٔ بی‌طالعی بین کز فلک
درد هست و نیست تسکین ای دریغ
آب رویم رفت و زیر آب چشم
روی چون آب است پرچین ای دریغ
چرخ را جمشید و افریدون نماند
کز من مسکین کشد کین ای دریغ
آسمان نطع مرادم برفشاند
نه شهش ماند و نه فرزین ای دریغ
صاعقه بربام عمر من گذشت
نه درش ماند و نه پرچین ای دریغ
از دهان دین برآمد آه آه
چون فرو شد ناصر دین ای دریغ
مرغزار جان طلب خاقانیا
کآخور گیتی است سنگین ای دریغ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز عمر آمد به پیشین ای دریغ
کار بر نامد به آئین ای دریغ
هوش مصنوعی: روزگار زندگی به پایانش نزدیک شده است، افسوس که امور و کارهای ما به روش و اصول درست برگزار نشد.
سینه چون صبح پسین خواهم درید
کآفتاب آمد به پیشین ای دریغ
هوش مصنوعی: می‌خواهم سینه‌ام را چون صبحی که به پایان می‌رسد، بشکافم؛ زیرا که آفتاب به سوی صبح پیش می‌آید و این حالت برایم حسرت‌انگیز است.
سخت نومیدم ز امید بهی
درد نومیدی من بین ای دریغ
هوش مصنوعی: بسیار ناامیدم از امید به بهبودی. درد ناامیدی‌ام را ببین، ای کاش!
غصهٔ بی‌طالعی بین کز فلک
درد هست و نیست تسکین ای دریغ
هوش مصنوعی: غصهٔ بی‌خبری را ببین که از آسمان دردی وجود دارد و در عین حال، هیچ تسکینی برای آن نیست. ای کاش!
آب رویم رفت و زیر آب چشم
روی چون آب است پرچین ای دریغ
هوش مصنوعی: چشمانم مانند آب زلال هستند و در زیر آب، زیبایی آنها به خوبی نمایان است. افسوس که این زیبایی و طراوت از من دور می‌شود.
چرخ را جمشید و افریدون نماند
کز من مسکین کشد کین ای دریغ
هوش مصنوعی: زمانه و شرایط به گونه‌ای است که حتی بزرگانی چون جمشید و افریدون نیز دیگر وجود ندارند. افسوس که من، این انسان ناچیز، باید از سختی‌ها و دردهای زندگی رنج ببرم.
آسمان نطع مرادم برفشاند
نه شهش ماند و نه فرزین ای دریغ
هوش مصنوعی: در آسمان آرزوهای من، برف می‌بارد و دیگر نه پادشاهی باقی مانده و نه جوانمردی، آه که چه حسرتی است.
صاعقه بربام عمر من گذشت
نه درش ماند و نه پرچین ای دریغ
هوش مصنوعی: زندگی من مانند صاعقه‌ای سریع و ناگهانی سپری شد، نه زمانی برای ماندن داشت و نه هیچ نشانی از خود باقی گذاشت. افسوس بر این وضع.
از دهان دین برآمد آه آه
چون فرو شد ناصر دین ای دریغ
هوش مصنوعی: از زبان دین صدایی بلند می‌شود که درد و اندوه را نشان می‌دهد، اما وقتی ناصر دین از دنیا می‌رود، افسوس به دل می‌ماند.
مرغزار جان طلب خاقانیا
کآخور گیتی است سنگین ای دریغ
هوش مصنوعی: دریاچه‌ای که به جان و روح خود نیاز دارد، همانند مرغزاری است که می‌خواهد زندگی کند. ای کاش می‌شد این زمین سنگین و دشوار را ترک کرد.

حاشیه ها

1391/10/04 01:01
علی

جانم، ک‌آخُر گیتی‌ست سنگین ای دریغ!