گنجور

شمارهٔ ۲۲ - در هجو شهر زوری

سیزده جنس نهاده است نبی
که همه مسخ شدند و همه هست
ز آن یکی خرس که بد خنثی طبع
دیگری پیل که شد فسق پرست
من خری دیدم کو مسخ نبود
خوک شد چون ز خری کردن جست
بود اول خر و آخر شد خوک
چون به بنگاه خسان دل دربست
سفله‌ای بود سفیهی شد دون
پشه‌ای آمد و شد پیلی مست
بتر خلق بدی دان که به طبع
در بدی سفله‌تر از خود سست
تا مقر ساخت به شه زور ظلم
چون دل از مولد کم کاست گسست
نیک بد گشت در این منزل بد
گرچه بد بود در آن، مولد پست
احمقی بود سیاهی در دل
ظالمی گشت سپیدی در دست
ظلم خیزد چو طبیعت شد حمق
درج آید چو دقایق شد شصت
چون پس از حمق عوان طبع شود
شهر زوری که به بغداد نشست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سیزده جنس نهاده است نبی
که همه مسخ شدند و همه هست
هوش مصنوعی: پیامبر خدا انواع و اقسام موجودات را خلق کرده است، اما همه آنها دچار تغییر و تحول شده‌اند و در واقع همگی به یک نوعی وجود دارند.
ز آن یکی خرس که بد خنثی طبع
دیگری پیل که شد فسق پرست
هوش مصنوعی: از آن خرس، که شخصیتش خنثی است، دیگران مانند فیل، به فسق و فساد می‌گرایند.
من خری دیدم کو مسخ نبود
خوک شد چون ز خری کردن جست
هوش مصنوعی: من یک الاغ دیدم که به هیچ دلیلی به خوک تبدیل نشده بود؛ اما وقتی از الاغ بودن خود خارج شد، به خوکی تبدیل شد.
بود اول خر و آخر شد خوک
چون به بنگاه خسان دل دربست
هوش مصنوعی: آغاز کار کسی مانند خر است و در پایان کار به حالت خوک در می‌آید، زیرا وقتی به جمع افراد بی‌ارزش پیوست، دل و وجودش را به آن‌ها سپرد.
سفله‌ای بود سفیهی شد دون
پشه‌ای آمد و شد پیلی مست
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره شده که ابتدا شخصی بی‌ارزش و بی‌خود بود، اما به یکباره به مقام و وضعیتی بزرگتر و پُرچالش‌تر دست می‌یابد، گویی که از یک موجود کوچک به یک حیوان بزرگ و قوی تبدیل شده است. این تغییر ناگهانی نشان‌دهنده‌ی تحولی چشمگیر در شخصیت یا موقعیت اوست، اما در عین حال ممکن است به معنای این باشد که این تحول با عدم درک و شناخت واقعی همراه است.
بتر خلق بدی دان که به طبع
در بدی سفله‌تر از خود سست
هوش مصنوعی: با دیگران بدی نکن، زیرا کسانی که خود را در بدی نشان می‌دهند، از تو هم پست‌تر و ضعیف‌ترند.
تا مقر ساخت به شه زور ظلم
چون دل از مولد کم کاست گسست
هوش مصنوعی: وقتی قدرت ظلم و ستم بر یک کشور حاکم می‌شود، قلب مردم از وطن و محل تولد خود خالی می‌شود و این باعث می‌شود که مردم از آنجا دور شوند و به یک زندگی جدید امید داشته باشند.
نیک بد گشت در این منزل بد
گرچه بد بود در آن، مولد پست
هوش مصنوعی: هرچند در این جا اوضاع و احوال بد است و مایهٔ نیکویی وجود ندارد، اما گذشته‌ای هم که داشته‌ایم، چندان خوب نبوده است و ریشهٔ آن نیز پایین و ناپسند بوده.
احمقی بود سیاهی در دل
ظالمی گشت سپیدی در دست
هوش مصنوعی: یک نفر نادان باعث شد که ظلم و ستم در دل یک ظالم وجود داشته باشد، اما در عوض او با دست خودش به یک کار خوب و نیکو دست پیدا کرد.
ظلم خیزد چو طبیعت شد حمق
درج آید چو دقایق شد شصت
هوش مصنوعی: زمانی که طبیعت دچار نادانی و حماقت شود، ظلم و ستم نیز به وجود می‌آید و وقتی که لحظات گذرا و آدم‌ها به شصت سالگی برسند، این وضعیت به وضوح قابل مشاهده خواهد بود.
چون پس از حمق عوان طبع شود
شهر زوری که به بغداد نشست
هوش مصنوعی: زمانی که بعد از نادانی، ذاتی قوی و سلطه‌گر به وجود آید، شهری مانند بغداد تحت تأثیر قرار می‌گیرد.