شمارهٔ ۲۰۶
هر کجا از خجندیان صدری است
ز آتش فکرت آب میچکدش
خاصه صدر الهدی جلال الدین
کز سخن در ناب میچکدش
آتش موسی آیدش ز ضمیر
و آب خضر از خطاب میچکدش
فکر و نطقش چو نکهت لب دوست
ز آتش تر گلاب میچکدش
مار زرینش نوش مهره دهد
چون عبیر از لعاب میچکدش
حاسدش آسیاست کز دامن
آب چون آسیاب میچکدش
آسمانی است کز گریبان آب
بر زمین خراب میچکدش
به لسانش نگر که چون بلسان
روغن دیر یاب میچکدش
خور ز رشک کفش به تب لرزه است
که خوی تب ز تاب میچکدش
شب رخ چرخ پر خوی است مگر
که آن خوی از افتاب میچکدش
گفت مدحی مرا که از هر حرف
همه در خوشاب میچکدش
موکب ابر چون به شوره رسد
قطرها بر سراب میچکدش
باد نوروز چون رسد بر گل
شهد تر چون شراب میچکدش
نم شبنم به گل رسد شبها
هم نمی بر سداب میچکدش
بکر طبعش نقاب هندی داشت
کب حسن از نقاب میچکدش
سبزهٔ سر نهاده عرض دهد
هر نمی کز سحاب میچکدش
شمارهٔ ۲۰۵ - در رثاء جمال الدین ابوجعفر محمدبن علی بن منصور اصفهانی وزیر قطب الدین صاحب موصل: جمال صفاهان نظام دومشمارهٔ ۲۰۷ - در مرثیهٔ وحید الدین پسر عم خود: جان عطارد از تپش خاطر وحید
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر کجا از خجندیان صدری است
ز آتش فکرت آب میچکدش
هوش مصنوعی: هر جا که کسی از خجند (شهری در تاجیکستان) فکر و اندیشه عمیق و پرشوری دارد، از دلش احساسات و افکارش بهصورت اشک و آب جاری میشود.
خاصه صدر الهدی جلال الدین
کز سخن در ناب میچکدش
هوش مصنوعی: خصوصاً صدر الهدی جلال الدین که سخنش همچون عسل ناب میچکد.
آتش موسی آیدش ز ضمیر
و آب خضر از خطاب میچکدش
هوش مصنوعی: آتش موسی از درون او شعلهور میشود و آب خضر از سخن و گفتارش سرازیر میگردد.
فکر و نطقش چو نکهت لب دوست
ز آتش تر گلاب میچکدش
هوش مصنوعی: اندیشه و سخن او مانند عطر لب دوست است که از حرارت و عشق، گلابی شیرین و دلانگیز به وجود میآورد.
مار زرینش نوش مهره دهد
چون عبیر از لعاب میچکدش
هوش مصنوعی: مار زرین او به گردن مهربانش میپیچد و از زیباییاش مانند عطر خوشبو که از شیرهی آن میچکد، جلوه میکند.
حاسدش آسیاست کز دامن
آب چون آسیاب میچکدش
هوش مصنوعی: حسود کسی است که از دامن آب مانند یک آسیاب، خستگی و آرامش را دریافت میکند.
آسمانی است کز گریبان آب
بر زمین خراب میچکدش
هوش مصنوعی: آسمانی وجود دارد که از آن، آب بر زمین خشک و خراب میریزد.
به لسانش نگر که چون بلسان
روغن دیر یاب میچکدش
هوش مصنوعی: به زبانش دقت کن که مانند روغن دیر به آرامی و به تدریج از او جاری میشود.
خور ز رشک کفش به تب لرزه است
که خوی تب ز تاب میچکدش
هوش مصنوعی: خورشید به قدری زیبا و درخشان است که حتی کفشهایش هم به حسادت میافتند و از آن احساس تب و لرز میکنند؛ این زیبایی آنقدر تاثیرگذار است که گرما و تابش خود را به اطراف منتقل میکند.
شب رخ چرخ پر خوی است مگر
که آن خوی از افتاب میچکدش
هوش مصنوعی: در شب، نمایان شدن چهرهٔ آسمان به زیبایی ستارههاست، گویی این زیبایی از نور خورشید میتابد و به زمین میریزد.
گفت مدحی مرا که از هر حرف
همه در خوشاب میچکدش
هوش مصنوعی: او به من گفت که ستایشی از من دارد که هر کلمهاش همچون شهد شیرین در حال چکیدن است.
موکب ابر چون به شوره رسد
قطرها بر سراب میچکدش
هوش مصنوعی: زمانی که ابرها به مناطق خشک و شورهزار برسند، بارانهایشان بر روی زمینهای بیآب و سراب میریزند.
باد نوروز چون رسد بر گل
شهد تر چون شراب میچکدش
هوش مصنوعی: زمانی که باد بهاری به گلهای زیبا میوزد، عطر شیرین آنها مانند شراب به زمین میچکد.
نم شبنم به گل رسد شبها
هم نمی بر سداب میچکدش
هوش مصنوعی: در شبها، شبنم به گل میرسد، اما در روزها، آب از جوی به او نمیرسد.
بکر طبعش نقاب هندی داشت
کب حسن از نقاب میچکدش
هوش مصنوعی: شخصی که طبع و ذاتی خالص و بیغش دارد، زیباییاش مانند زینتهای هندی است، و زیبایی او به گونهای است که از زیر آن زینتها به وضوح نمایان میشود.
سبزهٔ سر نهاده عرض دهد
هر نمی کز سحاب میچکدش
هوش مصنوعی: سبزهای که بر زمین گذاشته شده، هر قطرهای که از ابرها به آن میچکد، را به نمایش میگذارد.