غزل شمارهٔ ۹۱
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
گر دیده نهای هرگز کاتش گهر افشاند
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم
زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب
مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه
تا دامن خرسندی از خلق برافشاند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
هوش مصنوعی: دل به یاد تو هر بار اشک میریزد و در هر لحظه زندگی جدیدی را فدای تو میکند.
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که زیبایی تو مانند لعل (جواهر) است که با لبخند شکرآمیزش بر کارهای کسی میخندد؛ زیرا وقتی که برای تو محبت و خوبی نثار میشود، تو نیز با بزرگواری و شکرگزاری به آن پاسخ میدهی.
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
گر دیده نهای هرگز کاتش گهر افشاند
هوش مصنوعی: آینه را حاضر کن تا بتوانی در لبخند آن چهره را ببینی. اگر تا به حال آن را ندیدهای، باید بدان که مانند دُرهایی میدرخشد و زیباییاش را پخش میکند.
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
هوش مصنوعی: از چشم انتظار تو، چشمانم مانند خورشید درخشان شده و این همه نورانی بودن به خاطر این است که در هر نگاه تو، زیبایی و جلالی چون الماس وجود دارد.
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم
زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
هوش مصنوعی: نیش مژههای تو باعث میشود که جانم بگرید و از هر نفس، چشمم همچون خون دل جاری شود.
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب
مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
هوش مصنوعی: اگر در تمام عمرم فقط یک شب به وصل تو برسم، همانند مرغ سحری که با آوازش صبح را بشارت میدهد، حالتی پیدا میکنم که پرهایم را میافشانم.
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه
تا دامن خرسندی از خلق برافشاند
هوش مصنوعی: خاقانی بر اوج عظمت خود از عشق و پیوندی که دارد، نه تنها به خود میبالد، بلکه شادی و خرسندیاش را به دیگران نیز میافشاند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۹۱ به خوانش امیرحسین آقامحمدی
حاشیه ها
1398/12/07 12:03
ریحانه
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
میشه معنی کنید
1398/12/08 01:03
nabavar
گرامی ریحانه
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
قطرات اشک را به الماس تشبیه کرده
می گوید: از گریه فراوان ، گویی که خورشید به چشمم تیر می اندازد { منظورش اینکه : انگار به چشمه ی خورشید نگاه می کنم و اشک از دیده روان می شود}
1401/01/09 12:04
محمد حسین اصولی نژاد
سلام
در بیت دوم، منظور از "وقت نثار تو" چیست؟