غزل شمارهٔ ۸۲
علم عشق عالی افتاده است
کیسهٔ صبر خالی افتاده است
اختیاری نبود عشق مرا
که ضروری و حالی افتاده است
اختر عشق را به طالع من
صفت بیزوالی افتاده است
دست بر شاخ وصل او نرسد
ز آنکه در اصل عالی افتاده است
خوش بخندم چو زلف او بینم
زآنکه شکلش هلالی افتاده است
هرچه دارد ضمیر خاقانی
در غمش حسب حالی افتاده است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
علم عشق عالی افتاده است
کیسهٔ صبر خالی افتاده است
هوش مصنوعی: عشق و محبت به اوج و قلهای رسیده است و در این مسیر، آمادگی و صبر افراد خالی و تمام شده است.
اختیاری نبود عشق مرا
که ضروری و حالی افتاده است
هوش مصنوعی: عشق من انتخابی نبوده، بلکه حالتی است که به شدت و به ناچار به من دست داده است.
اختر عشق را به طالع من
صفت بیزوالی افتاده است
هوش مصنوعی: ستاره عشق به شگون من به گونهای افتاده که هرگز زوال نخواهد داشت.
دست بر شاخ وصل او نرسد
ز آنکه در اصل عالی افتاده است
هوش مصنوعی: کسی که در اصل و نژاد خود برتری دارد، به راحتی نمیتواند به وصال و ارتباط با او دست یابد.
خوش بخندم چو زلف او بینم
زآنکه شکلش هلالی افتاده است
هوش مصنوعی: وقتی زلف او را میبینم، با دل خوش میخندم، چون شکل زلفش مانند هلال است و زیبایی خاصی دارد.
هرچه دارد ضمیر خاقانی
در غمش حسب حالی افتاده است
هوش مصنوعی: تمام احساسات و افکاری که در دل خاقانی وجود دارد، به شدت تحت تأثیر غم و اندوه او قرار گرفته است.