غزل شمارهٔ ۷۳
جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت
جوجوم کرد و چو بشنید آه من بر من گرفت
آهی از عشقت درون دل نهان میداشتم
چون برون شد بیمن او راه دهن بر من گرفت
عشقت آتش در من افکند و مرا گفتا منال
نالهٔ آتش بگاه سوختن بر من گرفت
دل به دست خویشتن شد کشته در پای غمت
خود به خود کرد این و جرم خویشتن بر من گرفت
عشق میخواهد که چون لاله برون آیم ز پوست
من چو گل بودم درون پیرهن بر من گرفت
گفتم آخر درد خاقانی دوا یابد به صبر
چون طبیب عشق بشنید این سخن بر من گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت
جوجوم کرد و چو بشنید آه من بر من گرفت
هوش مصنوعی: عشق تو در هر جا به من اثر گذاشت و محو زیباییات شدم. وقتی صدای آه و نالهام را شنیدی، بیشتر در دلم جا گرفتی.
آهی از عشقت درون دل نهان میداشتم
چون برون شد بیمن او راه دهن بر من گرفت
هوش مصنوعی: در دل من از عشق تو غمی پنهان بود. وقتی که تو بدون من رفتی، آن غم به صورت سخن از دلم بیرون آمد و به من آسیب رساند.
عشقت آتش در من افکند و مرا گفتا منال
نالهٔ آتش بگاه سوختن بر من گرفت
هوش مصنوعی: عشق تو در وجود من شعلهور شد و به من گفت که از ناله کردن در زمان سوختن پرهیز کن.
دل به دست خویشتن شد کشته در پای غمت
خود به خود کرد این و جرم خویشتن بر من گرفت
هوش مصنوعی: دل خود را به دست خودم سپردم و در پی غمت جانم را از دست دادم. خودخواهی و گناه خودم را بر دوش من گذاشت.
عشق میخواهد که چون لاله برون آیم ز پوست
من چو گل بودم درون پیرهن بر من گرفت
هوش مصنوعی: عشق میخواهد که همچون لاله به بیرون بیایم؛ از پوست و ظاهرم به در آیم، زیرا در درون پیراهنم مانند گلی هستم که در انتظار شکفتن است.
گفتم آخر درد خاقانی دوا یابد به صبر
چون طبیب عشق بشنید این سخن بر من گرفت
هوش مصنوعی: گفتم روزی درمان دردهای خاقانی (شاعر) به صبر و شکیبایی خواهد رسید، اما وقتی عشق این را شنید، بر من تاثیر گذاشت و درگیر شد.