غزل شمارهٔ ۶۹
خاکیدلم که در لب آن نازنین گریخت
تشنه است کاندر آبخور آتشین گریخت
نالم چو ز آب آتش و جوشم چو ز آتش آب
تا دل در آب و آتش آن نازنین گریخت
آدم فریب گندمگون عارضی بدید
شد در بهشت عارض آن حور عین گریخت
تا دل به کفر دعوت زلفش قبول کرد
کفرش خوش آمد از من مسکین به کین گریخت
بیرون گریخت از ره چشمم میان اشک
الا به پای آب نشاید چنین گریخت
آن لاشه جست ز آخور سنگین هندوان
در مرغزار سنبل آهوی چین گریخت
در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل
بس عقل کو ز عشق ملامتگزین گریخت
از زعفران روی من و مشک زلف دوست
تعویذ کردهام ز من آن دیو ازین گریخت
خاقانیا حدیث فلک در زمین به است
کامسال طالعت ز فلک در زمین گریخت
غزل شمارهٔ ۶۸: ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور استغزل شمارهٔ ۷۰: خه که دگرباره دل، درد تو در برگرفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خاکیدلم که در لب آن نازنین گریخت
تشنه است کاندر آبخور آتشین گریخت
هوش مصنوعی: دل من که از آن معشوقهی نازنین دور افتاده است، همچنان تشنه است، چرا که او به سمت منبعی از آتش و حرارت رفته است.
نالم چو ز آب آتش و جوشم چو ز آتش آب
تا دل در آب و آتش آن نازنین گریخت
هوش مصنوعی: من از آب مانند آتش ناله میکنم و همچون آتش اگر بجوشم، دل نازنینم از آب و آتش فرار میکند.
آدم فریب گندمگون عارضی بدید
شد در بهشت عارض آن حور عین گریخت
هوش مصنوعی: انسان فریب زیبایی و جذابیت چهره را خورد و در عوض، توجهش به بهشت و زیباییهای آن جلب شد. در نتیجه، از آن زیبایی که به او نمایان شد، دوری جست.
تا دل به کفر دعوت زلفش قبول کرد
کفرش خوش آمد از من مسکین به کین گریخت
هوش مصنوعی: هنگامی که دل من به زیباییهای زلف او دعوت شد و تسلیم آن شد، کفر و بیدینی او برایم جذاب و شیرین بود، در حالی که من از این وضعیت رنج میبردم و به خاطر حسادت در دل خود فرار کردم.
بیرون گریخت از ره چشمم میان اشک
الا به پای آب نشاید چنین گریخت
هوش مصنوعی: چشمم در میان اشکها گریخت و دور شد، اما نمیتوان با پای آب، چنین فرار کرد.
آن لاشه جست ز آخور سنگین هندوان
در مرغزار سنبل آهوی چین گریخت
هوش مصنوعی: یک لاشه از آخور جدا شد و در مراتع پر از سنبل، که محل زندگی آهوهای چین است، فرار کرد.
در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل
بس عقل کو ز عشق ملامتگزین گریخت
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، موجودی به نام دیو و دیوانگی وجود دارد. عقل، که باید به ما راهنمایی کند، از عشق و ملامت و سرزنش فرار کرده است.
از زعفران روی من و مشک زلف دوست
تعویذ کردهام ز من آن دیو ازین گریخت
هوش مصنوعی: من چهرهام را به زیبایی زعفران و موهای دوست را به عطر مشک آراستهام، به همین خاطر آن دیو از من فرار کرده است.
خاقانیا حدیث فلک در زمین به است
کامسال طالعت ز فلک در زمین گریخت
هوش مصنوعی: ای خاقانی، داستان آسمان در زمین بهتر از آن است که سرنوشت عالی آسمانی در زمین فرار کند.