غزل شمارهٔ ۲۶
آگه نهای که بر دلم از غم چه درد خاست
محنت دواسبه آمد و از سینه گرد خاست
بر سینه داغ واقعه نقشالحجر بماند
وز دل برای نقش حجر لاجورد خاست
جان شد سیاه چون دل شمع از تَفِ جگر
پس همچو شمع از مژه خوناب زرد خاست
همسنگ خویش گریهٔ خون راندم از فراق
تا سنگ را ز گریهٔ من دل به درد خاست
در کار عشق دیده مرا پایمرد بود
هر دردسر که دیدم ازین پایمرد خاست
دل یادکردِ یار فراموش کی کند
در خون نشستن من ازین یادکرد خاست
دلتشنهٔ مرادم و سیر آمده ز عمر
دل بین کز آتش جگرش آبخورد خاست
دردا که بخت من چو زمین کُندپای گشت
این کندپائی از فلک تیزگرد خاست
در تخت نرد خاکی اسیر مششدرم
زین مهرهٔ دو رنگ کز این تختهنرد خاست
خصمم که پایمال بلا دید دست کوفت
تا باد سردم از دم گردوننَوَرد خاست
گر باد خیزد ای عجب از دست کوفتن
از دستکوب خصم مرا باد سرد خاست
خاقانیا منال که غم را چو تو بسی است
کاول نشست جفت و به فرجام فرد خاست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آگه نهای که بر دلم از غم چه درد خاست
محنت دواسبه آمد و از سینه گرد خاست
هوش مصنوعی: آیا خبر داری که غم چه دردی را در دلم به وجود آورده؟ مشکلات و سختیها به اندازهای بر من فشار آورده که از عمق سینهام به بیرون میجوشند.
بر سینه داغ واقعه نقشالحجر بماند
وز دل برای نقش حجر لاجورد خاست
هوش مصنوعی: بر سینه داغ این اتفاق، اثری از سنگِ قدیمی باقی مانده و از دل برای نقشی از سنگ لاجورد، حس و احساس برخاسته است.
جان شد سیاه چون دل شمع از تَفِ جگر
پس همچو شمع از مژه خوناب زرد خاست
هوش مصنوعی: جان من به تیرهگی گرما و سوز دل شمع دچار شده است. همچون شمعی که از چشمانم اشک زرد و کرمگون جاری است.
همسنگ خویش گریهٔ خون راندم از فراق
تا سنگ را ز گریهٔ من دل به درد خاست
هوش مصنوعی: از شدت غم و دوری، به قدری گریه کردم که حتی سنگ هم از درد دل من به تپش افتاد.
در کار عشق دیده مرا پایمرد بود
هر دردسر که دیدم ازین پایمرد خاست
هوش مصنوعی: در زمینه عشق، چشمانم همیشه شجاع و پایدار بود؛ هر مشکلی که تجربه کردم از همین شجاعت ناشی شد.
دل یادکردِ یار فراموش کی کند
در خون نشستن من ازین یادکرد خاست
هوش مصنوعی: دل هرگز نمیتواند یاد یار را فراموش کند، چرا که نشستن من در خون، از همین یاد یار به وجود آمده است.
دلتشنهٔ مرادم و سیر آمده ز عمر
دل بین کز آتش جگرش آبخورد خاست
هوش مصنوعی: دل من همچنان شوق و آرزوی خود را دارد، در حالی که عمرم به پایان رسیده است. ببین که چطور از آتش دلش برای تسکین خود آب برداشت.
دردا که بخت من چو زمین کُندپای گشت
این کندپائی از فلک تیزگرد خاست
هوش مصنوعی: ای وای که بخت من مانند زمین کمسرعت و کُند شده است، و این کُند بودن از آسمان پر از حرکت و چرخش نشأت گرفته است.
در تخت نرد خاکی اسیر مششدرم
زین مهرهٔ دو رنگ کز این تختهنرد خاست
هوش مصنوعی: من در دام تخت نردی از خاک گرفتار شدهام و به خاطر این مهرههای دو رنگی که از این تخته نرد برخاستهاند، در بند هستم.
خصمم که پایمال بلا دید دست کوفت
تا باد سردم از دم گردوننَوَرد خاست
هوش مصنوعی: دشمنم را که در سختیها و مشکلات شکست دادم، به عنوان علامتی از قدرت و استقامت خودم میزنم، تا اینکه باد سردی به من آسیب نرساند.
گر باد خیزد ای عجب از دست کوفتن
از دستکوب خصم مرا باد سرد خاست
هوش مصنوعی: اگر باد بوزد، چه شگفتی که از دست زدن به دست دشمن، باد سردی برخاست.
خاقانیا منال که غم را چو تو بسی است
کاول نشست جفت و به فرجام فرد خاست
هوش مصنوعی: ای خاقان، مایوس مشو که غم مانند تو بسیار است، زیرا کسی که ابتدا در کنار تو نشسته، در پایان تنها از خواب بیدار میشود.
حاشیه ها
1393/02/21 14:05
با عرض سلام و احترام دربند دوم سطر ششم به نظرم ازین یاکرد " از این یادکرد" و در بند دوم سطر هشتم این کناپائی " این کندپائی"صحیح است.