غزل شمارهٔ ۱۲
درد زده است جان من میوهٔ جان من کجا
درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا
دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم
این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا
او ز من خراب دل کرد چو گنج پی نهان
من که خرابه اندرم گنج نهان من کجا
یار ز من گسست و من بهر موافقت کنون
بند روان گسستهام انس روان من کجا
گه گهی آن شکرفشان سرکه فشان ز لب شدی
گرم جگر شدم ز تب سرکهفشان من کجا
روز به روز بر فلک بخشش عافیت بود
آن همه را رسیده بخش ای فلک آن من کجا
نالهٔ خاقانی اگر دادستان شد از فلک
نالهٔ من نبست غم دادستان من کجا
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درد زده است جان من میوهٔ جان من کجا
درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا
هوش مصنوعی: جان من به شدت رنجور و آسیبدیده است، میوهی وجودم کجاست که درد من را نشان میدهد؟ و یا اینکه آنها کجایند که درد من را نمایان کنند؟
دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم
این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا
هوش مصنوعی: دیشب از چشم مردم اشکی قرض گرفتم، اما این همه اشکی که به دست آوردم، تنها قرضی است و اشک واقعی من کجاست؟
او ز من خراب دل کرد چو گنج پی نهان
من که خرابه اندرم گنج نهان من کجا
هوش مصنوعی: او با دلbroken من بازی کرد، مانند گنجی که در حال پنهان است. اما این گنج در خرابهای قرار دارد که خود من هستم. کجا میتوانم آن را پیدا کنم؟
یار ز من گسست و من بهر موافقت کنون
بند روان گسستهام انس روان من کجا
هوش مصنوعی: دوست از من جدا شد و من برای همسویی با او اکنون بیحس و حال و بیقرار هستم. حالا خودم را در کجا میتوانم بیابم؟
گه گهی آن شکرفشان سرکه فشان ز لب شدی
گرم جگر شدم ز تب سرکهفشان من کجا
هوش مصنوعی: گاهی آن کسی که به نرمی و شیرینی صحبت میکند، از لبش سرکه میچکد و من به خاطر این کلام گرم و دلانگیز احساس تب و تابی میکنم. حالا من کجا و چنین حالتی کجا؟
روز به روز بر فلک بخشش عافیت بود
آن همه را رسیده بخش ای فلک آن من کجا
هوش مصنوعی: هر روز بر آسمان، نعمت و عافیت بیشتری وجود دارد. اما من که در این میان هستم، سهمی از آن بخشش ندارم و احساس میکنم که از آن نعمتها دور هستم.
نالهٔ خاقانی اگر دادستان شد از فلک
نالهٔ من نبست غم دادستان من کجا
هوش مصنوعی: اگر نالههای شاعر معروف خاقانی به عنوان حجت و محک در آسمانها قرار گیرد، پس ناله من در برابر غم و اندوهی که دارم چه جایگاهی دارد؟ غم من در کجاست که کسی به آن توجه کند؟