غزل شمارهٔ ۱۱۷
آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد
آواز بینیازی از آسمان برآمد
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خود بیمصاف جانا با او توان برآمد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد
آواز بینیازی از آسمان برآمد
هوش مصنوعی: وقتی خبر زیبایی تو به گوش جهان رسید، صدای بینیازی و استقلال از آسمان شنیده شد.
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
هوش مصنوعی: پس از آنکه موهای تو در پرده پوشیده شد و چهرهات پنهان شد، نور دنیا کم رنگ شد و رازهای پنهان روشن گردید.
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
هوش مصنوعی: هر کس که به تأثیرات عشق تو جان خود را پرورش داده، در واقع جانش به خاطر عشق تو به پایان میرسد، ولی او با خوشحالی و خنده به زندگی ادامه میدهد.
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
هوش مصنوعی: تو به عاشقان چنین بد کردهای که هیچکس در گذشته نگفته بود این همه درد و فغان از دل برآمده است.
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
هوش مصنوعی: هر پرندهای که به دام زلف تو افتاد، تقدیر باعث شد که روزیاش از لانهاش بیرون بیاید.
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
هوش مصنوعی: من جان ارزشمندم را به تو میدهم، اما برای درخواست بوسهای از تو، جگر من را نخواه، چون که این کار برای تو سنگین نیست.
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
هوش مصنوعی: عشق تو، همچون جواهری ارزشمند است که میتواند گنجی را در جریان آب بیندازد. همچنین، من هم در این عشق غرق شدهام و اکنون میفهمم از چه منبعی این احساس سرچشمه گرفته است.
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خود بیمصاف جانا با او توان برآمد
هوش مصنوعی: خاقانی اینجا به تو اشاره میکند که وقتی تیغ را برگرداندهای، خودت بدون جنگ و نبرد میتوانی با او روبهرو شوی.
حاشیه ها
1400/02/03 00:05
مهدی
متاسفانه مصرع اولِ بیتهای 6 و 8 وزن را دنبال نمیکنند. دیوان خاقانی به تصحیح دکتر سجادی در پانویس مینویسد (ص 588):
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
->
جانِ گرانبهایت بخشم به عرضِ بوسی
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
>
خاقانی آنِ تو شد، تیغ از چه برکشیدی؟