گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۴

دل زخم تو را سپر ندارد
آماج تو جز جگر ندارد
شرط است که بر بساط عشقت
آن پای نهد که سر ندارد
وین طرفه که در هوای وصلت
آن مرغ پرد که پر ندارد
عشق تو چو چنبر اجل شد
کس نه که بر او گذر ندارد
در درد توام، تو فارغ از من
کس دردی ازین بتر ندارد
خاقانی از آن توست دریاب
کو جز تو کسی دگر ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل زخم تو را سپر ندارد
آماج تو جز جگر ندارد
هوش مصنوعی: دل من توان مقابله با زخم‌های تو را ندارد و آنچه در دل من باقی مانده تنها درد و زخم جگر است.
شرط است که بر بساط عشقت
آن پای نهد که سر ندارد
هوش مصنوعی: کسی که به عشق تو قدم می‌گذارد، باید بی‌هیچ قید و شرطی باشد و از خود چیزی نداشته باشد.
وین طرفه که در هوای وصلت
آن مرغ پرد که پر ندارد
هوش مصنوعی: عجب حالی است که در آرزوی پیوستن به محبوب، پرنده‌ای بی‌پر به پرواز در می‌آید.
عشق تو چو چنبر اجل شد
کس نه که بر او گذر ندارد
هوش مصنوعی: عشق تو مانند حلقه ای است که به دور مرگ بسته شده و هیچ کس نمی‌تواند بر آن عبور کند.
در درد توام، تو فارغ از من
کس دردی ازین بتر ندارد
هوش مصنوعی: من در درد و رنج تو به سر می‌برم، در حالی که تو از حال من بی‌خبر هستی و هیچ‌کس در دنیا دردی بدتر از این احساس ندارد.
خاقانی از آن توست دریاب
کو جز تو کسی دگر ندارد
هوش مصنوعی: خاقانی به تو تعلق دارد، پس او را درک کن، زیرا هیچ‌کس جز تو او را ندارد.