غزل شمارهٔ ۱۰۴
فروغ جمالت نظر برنتابد
صفات خیالت خبر برنتابد
به کوی تو از زحمت عاشقانت
نسیم سحرگه گذر برنتابد
به بازار تو مشتری بیبصر بِه
که جانان خریدن بصر برنتابد
بلائی که از عشقت آمد به رویم
قضا برنگیرد، قدَر برنتابد
به هر زشتی از عشق تو برنگردم
که از عشق خوبان حذر برنتابد
بر آنی که خونم بریزی و سهل است
چه عاشق بود کاینقدر برنتابد
مکن هیچ تقصیر در کشتن من
که کار عزیزان خطر برنتابد
به بوسه لبت را کند رنجه نینی
که درد سر او نظر برنتابد
به کامت ز تنگی سخن در نگنجد
میان تو جان را کمر برنتابد
به جان و سر تو که خاقانی از تو
به جان گر کنی حکم سر برنتابد
سگ توست خاقانی اینک به داغت
چنان دان که داغ دگر برنتابد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فروغ جمالت نظر برنتابد
صفات خیالت خبر برنتابد
هوش مصنوعی: زیبایی تو چنان درخشان است که چشم نمیتواند آن را تحمل کند و ویژگیهای خیالت هم آنقدر جذاب است که هیچکس نمیتواند از آن بیخبر بماند.
به کوی تو از زحمت عاشقانت
نسیم سحرگه گذر برنتابد
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به دلیل زحمتی که عاشقان برای تو کشیدهاند، جرأت نمیکند به کوی تو بیاید.
به بازار تو مشتری بیبصر بِه
که جانان خریدن بصر برنتابد
هوش مصنوعی: بهتر است برای خریدن محبوب، کسی را به بازار بفرستیم که بینا باشد، چون عشق و زیبایی را نمیتوان با نادانی و بدون درک دریافت.
بلائی که از عشقت آمد به رویم
قضا برنگیرد، قدَر برنتابد
هوش مصنوعی: بلا و سختیای که به خاطر عشق تو بر من آمده، تقدیر و سرنوشت نمیتواند آن را از من بگیرد و تحمل نخواهد کرد.
به هر زشتی از عشق تو برنگردم
که از عشق خوبان حذر برنتابد
هوش مصنوعی: من به هیچوجه از عشق تو دور نخواهم شد، حتی اگر هر زشتی را تجربه کنم؛ زیرا عشق به خوبان هرگز من را متوقف نخواهد کرد.
بر آنی که خونم بریزی و سهل است
چه عاشق بود کاینقدر برنتابد
هوش مصنوعی: اگر قلبت را بشکنی و به راحتی خون من را بریزی، چه عشق و چه احساسی میتواند وجود داشته باشد که اینقدر تحمل کند؟
مکن هیچ تقصیر در کشتن من
که کار عزیزان خطر برنتابد
هوش مصنوعی: هرگز در کشتن من کوتاهی نکن، زیرا عزیزان نمیتوانند خطر را تحمل کنند.
به بوسه لبت را کند رنجه نینی
که درد سر او نظر برنتابد
هوش مصنوعی: به خاطر بوسه لبهایت، او را نمیکشد، زیرا درد سر او را نمیتواند تحمل کند.
به کامت ز تنگی سخن در نگنجد
میان تو جان را کمر برنتابد
هوش مصنوعی: به خاطر محدودیتهای سخن، نمیتوانم تمامی احساسات و عواطف تو را به خوبی بیان کنم. جانم طاقت این وزن و فشار را ندارد.
به جان و سر تو که خاقانی از تو
به جان گر کنی حکم سر برنتابد
هوش مصنوعی: اگر تو به جان و سر من دستوری صادر کنی، خاقانی تحمل آن را نخواهد داشت.
سگ توست خاقانی اینک به داغت
چنان دان که داغ دگر برنتابد
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به این که حال و روز خاقانی به قدری دردناک و تلخ است که مانند سگی وفادار به صاحبش، با دلی پر از غم و اندوه نسبت به او وفادار مانده است. به او هشدار داده میشود که دیگر نمیتواند تحمل درد یا غم جدیدی را داشته باشد. در واقع، او به شدت تحت فشار و رنج قرار دارد و در این وضعیت، بر او لازم است که از هر گونه داغ و غمی جدید پرهیز کند.