گنجور

شمارهٔ ۲۲۳ - در تهنیت عید و مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان بن منوچهر بن فریدون

چون صبح‌دم عید کند نافه گشائی
بگشای سر خم که کند صبح نمائی
آن جام صدف ده که بخندد چو رخ صبح
چون صبح نمود آن صدف غالیه سائی
در خمکده زن نقب که در طاق فلک صبح
هم نقب زد و مرغ بر آن داد گوائی
چون گشت صبا خوش نفس از مشک و می صبح
خوش کن نفس از مشک و می انگار صبائی
مرغ از گلو الحان ستا ساخت دم صبح
برساز ستا چاک زد این سبز دوتائی
شو خوانچه کن از زهره دلان پیش که گیتی
رستی خورد از خوانچهٔ زرین سمائی
چون خوانچه کنی تا ز سر گرسنه چشمی
از خوانچهٔ گردون نکنی زله گدائی
چون خوانچهٔ گردون که نوالت همه زهر است
نانت ز چه شیرین و تو چون تلخ ابائی
چون پوست فکند و ز دهان مهره برآورد
این افعی پیچان که کند عمر گزائی
می نوش کن و جرعه بر این دخمه فشان ز آنک
دل مرده در این دخمهٔ پیروزه وطائی
بازیچه شمر گردش این گنبد بازیچ
گر طفل نه‌ای سغبهٔ بازیچه چرائی؟
جام است چو اشک خوش داود و همه بزم
مرغان سلیمان و پری‌روی سبائی
چون روی پری بینی و آن سلسلهٔ زلف
تعویذ خرد گم کنی و سلسله خائی
بشکست نفس در گلوی بلبله، بس گفت
ای عقل چه درد سری ، ای می چه دوائی
آن لعل لعاب ازدهن گاو فرو ریز
تا مرغ صراحی کندت نغز نوائی
مجلس همه دریا و قدح‌ها همه ماهی است
دریاکش از آن ماهی اگر مرد صفائی
از پیکر گاو آید در کالبد مرغ
جان پریان، کز تن خم یافت رهائی
از گاو به مرغ آمد و از مرغ به ماهی
وز ماهی سیمین سوی دلهای هوائی
ماه نو ما حلقهٔ ابریشم چنگ است
در گوش نه آن حلقه چو در حلقهٔ مائی
می‌کش، مکش آسیب زمین و ستم چرخ
بی‌چرخ و زمین رقص کن انگار هبائی
این هفت ده خاکی و نه شهر فلک را
قحط است و تو بر آخور سنگیش نپائی
نزل وعلف نیست نه در شهر و نه در ده
اینجا چه امیری کنی، آنجا چه گدائی
چون اسب تو را سخره گرفتند یکی دان
خشک آخور و تز سبزه چه در بند چرائی
در کاسهٔ سر دیگ هوس پختن تو چند
هین بادهٔ خام آر و مکن خام درائی
بحران هوس جام چو بهری برد از تو
زانک از سر سرسام هوا بر سر پائی
گر محرم عیدند همه کعبه ستایان
تو محرم می باش و مکن کعبه ستائی
احرام که گیری چو قدح گیر که دارد
عریانی بیرون و درون لعل قبائی
کعبه چکنی با حجر الاسود و زمزم
ها عارض و زلف و لب ترکان سرائی
هم خدمت این حلقه بگوشان ختن به
از طاعت آن کعبه نشینان ریائی
یا میکده، یا کعبه و یا عشرت و یا زهد
اینجا نتوان کرد به یک‌دل دو هوائی
کو خیک براندوده به قیر و ز درونش
تن عودی و مشکی شده دل ناری و مائی
بر زال سیه موی مشاطه شده چنگی
بر طفل حبش روی معلم شده نائی
بربط نگر آبستن و نالنده چو مریم
زایندهٔ روحی که کند معجزه زائی
بر کاس رباب آخور خشک خر عیسی است
کز چار زبان می‌کند انجیل سرائی
چنگ است به دیبا تنش آراسته تا ساق
وزساق به زیر است پلاس، اینت مرائی
نای است یکی مار که ده ماهی خردش
پیرامن نه چشم کند مار فسائی
دف حلقه تن و حلقه بگوش است همه تن
در حلقه سگ تازی و آهوی ختائی
خاقانی و بحر سخن و حضرت خاقان
لفظش صدف و این غزلش در بهائی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون صبح‌دم عید کند نافه گشائی
بگشای سر خم که کند صبح نمائی
هوش مصنوعی: هنگامی که صبح عید فرامی‌رسد، پرده‌ها کنار زده می‌شوند، پس سر خم را باز کن تا صبح را بهتر ببینی.
آن جام صدف ده که بخندد چو رخ صبح
چون صبح نمود آن صدف غالیه سائی
هوش مصنوعی: آن جام صدفی که وقتی به آن نگاه می‌کنیم، شاداب و زیبا است، همانند چهره‌ی صبحگاهی می‌درخشد؛ گویی که آن صدف با جلوه‌گری‌اش، صبح را به تصویر می‌کشد.
در خمکده زن نقب که در طاق فلک صبح
هم نقب زد و مرغ بر آن داد گوائی
هوش مصنوعی: در میخانه‌ای که همه چیز به شادی و سرمستی می‌گذرد، صبح هم خود را به درون آن راه می‌دهد و پرنده‌ای در آن‌جا آواز می‌خواند.
چون گشت صبا خوش نفس از مشک و می صبح
خوش کن نفس از مشک و می انگار صبائی
هوش مصنوعی: وقتی که نسیم صبحگاهی عطر مشک و شراب را به همراه دارد، نفس کشیدن در این فضا بهようمی مانند نفسی از سر صبح است.
مرغ از گلو الحان ستا ساخت دم صبح
برساز ستا چاک زد این سبز دوتائی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای با آواز دل‌انگیز صبح را به زیبایی بیدار کرد و با نغمه‌اش، زیبایی طبیعت را در دو رنگ سبز به نمایش گذاشت.
شو خوانچه کن از زهره دلان پیش که گیتی
رستی خورد از خوانچهٔ زرین سمائی
هوش مصنوعی: با دقت و زیبایی سفره‌ای بچین که دل‌های زیبا و نجیب در آن نشسته‌اند، زیرا جهان به طعم و رنگ این سفره‌ی طلایی نیازمند است.
چون خوانچه کنی تا ز سر گرسنه چشمی
از خوانچهٔ گردون نکنی زله گدائی
هوش مصنوعی: وقتی که سفره‌ای را برای خودت آماده می‌کنی، قبل از آن باید مطمئن شوی که از گرسنگی رنج نمی‌بری و نباید به دست گدایی چشم بدوزی یا به آن وابسته باشی.
چون خوانچهٔ گردون که نوالت همه زهر است
نانت ز چه شیرین و تو چون تلخ ابائی
هوش مصنوعی: زندگی تو مانند سفره‌ای است که محتویاتش همه تلخ و زهرآلود است، اما نان تو چقدر شیرین است و تو از تلخی‌ها هیچ ابایی نداری.
چون پوست فکند و ز دهان مهره برآورد
این افعی پیچان که کند عمر گزائی
هوش مصنوعی: زمانی که افعی پوستش را می‌اندازد و از دهانش مهره‌ای بیرون می‌آورد، این افعی سرگردان می‌تواند زندگی طولانی‌تری را سپری کند.
می نوش کن و جرعه بر این دخمه فشان ز آنک
دل مرده در این دخمهٔ پیروزه وطائی
هوش مصنوعی: نوشیدنی را بنوش و آن را بر این مکان تاریک بریز، چرا که دل مرده در این مکان پیروزی را نمی‌بیند.
بازیچه شمر گردش این گنبد بازیچ
گر طفل نه‌ای سغبهٔ بازیچه چرائی؟
هوش مصنوعی: تو که در این دنیای فانی بازیچه‌ای بیش نیستی، چرا به این چرخش گنبد آسمان اهمیت می‌دهی؟ اگر بچه‌ای و در بازی حبس شده‌ای، پس چرا به این بازیچه‌ها دل می‌بندی؟
جام است چو اشک خوش داود و همه بزم
مرغان سلیمان و پری‌روی سبائی
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به جامی دارد که همچون اشک‌های خوشحال داوود است و در این بزم، پرندگان سلیمان و فرشتگان زیبا حضور دارند. به طور کلی، به زیبایی و شکوه یک مراسم بزم اشاره می‌کند که در آن شادی و زیبایی در کنار هم جمع شده‌اند.
چون روی پری بینی و آن سلسلهٔ زلف
تعویذ خرد گم کنی و سلسله خائی
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ی زیبا و دلنواز او را می‌بینی و در آن هنگام، زنجیره‌ی موهایش به اندازه‌ای جذاب است که تمام مسائل و مشکلات کوچک را فراموش می‌کنی و فقط به زیبایی او فکر می‌کنی.
بشکست نفس در گلوی بلبله، بس گفت
ای عقل چه درد سری ، ای می چه دوائی
هوش مصنوعی: بلبل در گلوی خود ناله می‌کند و می‌گوید: ای عقل، چه دردی دارم، و ای شراب، چه درمانی برای دردهای من داری؟
آن لعل لعاب ازدهن گاو فرو ریز
تا مرغ صراحی کندت نغز نوائی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و خوش رنگ بودن یک حبه از دندان گاو اشاره دارد که به خوشگذرانی و شادی مرغی منجر می‌شود. در واقع، به گونه‌ای ابراز می‌کند که با توجه به زیبایی و لذت، می‌توان آهنگ خوشی را به زندگی آورد.
مجلس همه دریا و قدح‌ها همه ماهی است
دریاکش از آن ماهی اگر مرد صفائی
هوش مصنوعی: در اینجا، به یک مجلس شاداب و پرانرژی اشاره می‌شود که در آن همه چیز به صورت زیبا و جذاب است. دریا و ماهی‌ها نماد زندگی و شادی هستند و شخصی که در این مجلس حاضر است، اگر بتواند از این شادی و زیبایی بهره‌مند شود، به نوعی به کمال و صفا دست می‌یابد. در واقع، اینجا به اهمیت لذت بردن از زندگی و استفاده از لحظات خوب تاکید شده است.
از پیکر گاو آید در کالبد مرغ
جان پریان، کز تن خم یافت رهائی
هوش مصنوعی: از بدن گاو، روحی به قالب یک مرغ می‌آید، که از بدن خمیده‌اش رهایی یافته است.
از گاو به مرغ آمد و از مرغ به ماهی
وز ماهی سیمین سوی دلهای هوائی
هوش مصنوعی: این بیت به توالی تحول و تغییر از یک موجود به موجود دیگر اشاره دارد. ابتدا از گاو که نشانه‌ای از زندگی زمینی و پایداری است، به مرغ که نمایانگر آزادی و پرواز است، سپس به ماهی که بیانگر زندگی در آب و جنبش در فضاهای مختلف است، و در نهایت به دل‌های هوایی که به آرزوها و احساسات لطیف اشاره دارد، حرکت می‌کند. این تغییرات نمادی از سیر و تحول در زندگی و احساسات انسان‌هاست.
ماه نو ما حلقهٔ ابریشم چنگ است
در گوش نه آن حلقه چو در حلقهٔ مائی
هوش مصنوعی: ماه نو همچون حلقه‌ای از ابریشم است که در گوش وجود ما آویزان شده است. اما این حلقه در واقع به ما وابسته نیست و به نوعی نشانی از پیوند عمیق‌تری دارد.
می‌کش، مکش آسیب زمین و ستم چرخ
بی‌چرخ و زمین رقص کن انگار هبائی
هوش مصنوعی: بکش، نکش؛ آسیبی به زمین نزن و ستمی به چرخ نکن. بگذار که زمین به رقص درآید، گویی نسیم خوشی در حال وزیدن است.
این هفت ده خاکی و نه شهر فلک را
قحط است و تو بر آخور سنگیش نپائی
هوش مصنوعی: این هفت ده که از خاک تشکیل شده و نه شهر آسمانی، با کمبودهایی مواجه است و تو در کنار آن، بر آخور سنگی نشسته‌ای و بی‌خیالی.
نزل وعلف نیست نه در شهر و نه در ده
اینجا چه امیری کنی، آنجا چه گدائی
هوش مصنوعی: در این عبارت گفته می‌شود که در هیچ‌جای شهر یا روستا نعمت و ثروت کافی وجود ندارد. بنابراین، هرکسی در هر موقعیتی که باشد، نمی‌تواند به درستی به مقام یا ارزشی دست یابد. به عبارت دیگر، وضعیت زندگی به گونه‌ای است که فرقی نمی‌کند چه کسی رهبری کند و چه کسی نیازمند باشد؛ همه تحت تأثیر کمبودها قرار دارند.
چون اسب تو را سخره گرفتند یکی دان
خشک آخور و تز سبزه چه در بند چرائی
هوش مصنوعی: زمانی که اسبت را به سخره گرفتند، به یاد داشته باش که به چه چیزی وابسته‌ای؛ آیا فقط به یک آخور خشک یا به سبزه‌ای که در دشت هست فکر می‌کنی؟ بدان که در واقع در قید و بند گشت و گذار در مزارع هستی.
در کاسهٔ سر دیگ هوس پختن تو چند
هین بادهٔ خام آر و مکن خام درائی
هوش مصنوعی: در ذهن و دل خود، آشفتگی و تمایل به عشق را بپذیر و بگذار که احساساتت به اوج خود برسند؛ اما در این مسیر، از ناپختگی و ناپختگی خودداری کن.
بحران هوس جام چو بهری برد از تو
زانک از سر سرسام هوا بر سر پائی
هوش مصنوعی: اگر تمایل و هوس به جامی تو را به خود مشغول کرده است، بدان که این مشکل ناشی از شور و هیجانی است که در دلت ایجاد شده و تو در این وضعیت گرفتار شده‌ای.
گر محرم عیدند همه کعبه ستایان
تو محرم می باش و مکن کعبه ستائی
هوش مصنوعی: اگر همه کسانی که به کعبه معتقدند، در ایام عید به محرمیت رسیده‌اند، تو هم در این میان به جای ستایش کعبه، باید به صفای قلب و محرمیت بپردازی و خود را از این ستایش‌ها دور کنی.
احرام که گیری چو قدح گیر که دارد
عریانی بیرون و درون لعل قبائی
هوش مصنوعی: زمانی که به احرام وارد می‌شوی، همچون فنجانی شوید که از بیرون و درون عریانی و خلوص دارد. در این حالت، باید از هر گونه تعلق و زرق و برق دنیا آزاد باشید.
کعبه چکنی با حجر الاسود و زمزم
ها عارض و زلف و لب ترکان سرائی
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زیبایی‌هایی پرداخته شده که با نمادهای مذهبی و فرهنگی پیوند دارد. کعبه و سنگ سیاه و آب زمزم به عنوان نشانه‌های مقدس دراسلام معرفی می‌شوند و به زیبایی و جذابیت زلف‌ها و لب‌های افراد ترک اشاره دارند که نشان‌دهنده نوعی عشق و زیبایی است. این تصویرسازی، به ترکیب هویت مذهبی و زیبایی‌های انسانی می‌پردازد و از ارتباط عمیق آنها سخن می‌گوید.
هم خدمت این حلقه بگوشان ختن به
از طاعت آن کعبه نشینان ریائی
هوش مصنوعی: خدمت به افرادی که در حلقه گوش هستند و به جمع دوستان می‌پیوندند، بهتر است از عبادت کسانی باشد که در کعبه نشسته و در آنجا به ریای خود مشغول‌اند.
یا میکده، یا کعبه و یا عشرت و یا زهد
اینجا نتوان کرد به یک‌دل دو هوائی
هوش مصنوعی: در اینجا نمی‌توان همزمان به دو هدف متفاوت دل بست؛ یا باید به میکده و لذت‌ها روی آورد، یا به کعبه و دیانت و عبادت، یا به خوش‌گذرانی و عشق‌ورزی، یا به زهد و خودداری.
کو خیک براندوده به قیر و ز درونش
تن عودی و مشکی شده دل ناری و مائی
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از ظرفی است که پوشش آن به قیر آغشته شده و از درون عطر و بوی خوشی مانند چوب عود و مشک به مشام می‌رسد. در واقع، این توصیف نشان‌دهنده‌ی تضاد بین ظاهر زشت و باطن خوشبو و دل‌نشین است.
بر زال سیه موی مشاطه شده چنگی
بر طفل حبش روی معلم شده نائی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر کشیدن صحنه‌ای از زیبایی و لطافت می‌پردازد. او زنی را توصیف می‌کند که موهای زالی دارد و با مهارت و دقت به موهای یک کودک سیاه‌پوست رسیدگی می‌کند. این زن به نوعی نقش یک معلم را ایفا می‌کند و نشاط و سرزندگی را در این لحظه به تصویر می‌کشد.
بربط نگر آبستن و نالنده چو مریم
زایندهٔ روحی که کند معجزه زائی
هوش مصنوعی: نگاه کن به ساز، که مانند مریم، در حال زاییدن یک روح است و صدایی ناله‌آور دارد، روحی که می‌تواند معجزه کند و دنیایی را دگرگون کند.
بر کاس رباب آخور خشک خر عیسی است
کز چار زبان می‌کند انجیل سرائی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که بر روی کاسه رباب که ساز موسیقی است، نشانه‌ای از رنج و خشکی وجود دارد که مرتبط با داستان عیسی (ع) است. این اشاره به این دارد که از این چهار زبان، به نوعی داستان‌ها و آموزه‌های انجیل به گوش می‌رسد و روایت می‌شود. به عبارتی، موسیقی و هنر به عنوان وسیله‌ای برای بیان آموزه‌های معنوی و مذهبی به کار گرفته شده است.
چنگ است به دیبا تنش آراسته تا ساق
وزساق به زیر است پلاس، اینت مرائی
هوش مصنوعی: این متن به توصیف زیبایی و آراستگی یک چنگ (ساز موسیقی) پرداخته است. به نظر می‌رسد که چنگ با دیبایی (پارچه‌ای زیبا) پوشیده شده و به زیبایی آراسته شده است. همچنین اشاره شده که این ساز از زیر به وسیله یک پلاس (پارچه یا فرشی) محافظت شده است. در کل، متن به زیبایی ظاهری و نحوه‌ی نگهداری و نمایش این ساز اشاره دارد.
نای است یکی مار که ده ماهی خردش
پیرامن نه چشم کند مار فسائی
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف حالت و ویژگی‌های یک موجود می‌پردازیم. در اینجا، به موجودی اشاره شده که به نوعی در انتظار است و به دور آن، حالتی از بی‌خبری و نداشتن دید وجود دارد. به عبارت دیگر، این موجود، در حالی که سال‌ها را سپری کرده، هنوز در اسرار و چالش‌های زندگی غرق شده و اطرافش را نمی‌بیند. این تصویر می‌تواند نمادی از غفلت یا عدم آگاهی باشد.
دف حلقه تن و حلقه بگوش است همه تن
در حلقه سگ تازی و آهوی ختائی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف رابطه‌ی انسان و موجودات دیگر می‌پردازد. در آن اشاره شده که انسان‌ها به‌گونه‌ای در دایره‌ای به هم پیوسته‌اند و در این حلقه، تاثر و تأثیر یکدیگر را درک می‌کنند. به طور خاص، به نوعی از وفاداری و وابستگی اشاره شده است که این وابستگی می‌تواند به صورت‌های مختلفی مثل محبت و هیجان‌های عاطفی بین انسان‌ها و حیوانات بروز کند. در اینجا، نام‌گذاری دو نوع حیوان، سگ و آهوی ختایی، نشان‌دهنده‌ی تضاد و تنوع در روابط و صفات انسانی است.
خاقانی و بحر سخن و حضرت خاقان
لفظش صدف و این غزلش در بهائی
هوش مصنوعی: خاقانی شاعر بزرگی است که کلامش همانند مرواریدهای درون صدف ارزشمند است، و این غزل او نیز در نوع خود بسیار زیبا و گرانبهاست.