گنجور

شمارهٔ ۱۹۷ - مطلع دوم

ای در دل سودائیان، از غمزه غوغا داشته
من کشتهٔ غوغائیان، دل مست سودا داشته
جان خاک نعل مرکبت وز آب طوق غبغبت
در آتش موسی لبت، باد مسیحا داشته
دلهای خون‌آلود بین، بر خاک راهت بوسه چین
من خاک آن خاکم همین بوسی تمنا داشته
گوئی به مجلس هردمی کو مست من، ها عالمی
گوئی به میدان درهمی، کو رخش تنها داشته
هستم سگت ای چه ذقن زنجیرم آن مشکین رسن
سگ را ز دم طوق است و من آن قد یکتا داشته
زان زلف هاروتی‌نشان لرزان ترم از زهره دان
ای زهره را هاروت سان زلف تو دروا داشته
تو گل‌رخی من سالها پاشیده بر گل مالها
چون لاله مشکین خالها گل‌برگ رعنا داشته
شمعی ولی هر شب مرا، از لرز زلفت تب مرا
عمری به میگون لب مرا سرمست و شیدا داشته
در حال خاقانی نگر، بیمار آن خندان شکر
ز آن چشم بیمار از نظر چشم مداوا داشته
تو رشک ماه چارده، او چون مه نو چارمه
مهر شفا در پنج گه از شاه دنیا داشته
خاقان اکبر کز دها بگشاد نیلی پرده‌ها
دید آتشین هفت اژدها در پرده ماوا داشته
از خنجر زهر آبگون هفت اژدها را ریخت خون
همت ز نه پرده برون، دل هشت مرعا داشته
بل فارغ آن دل در برش از هشت خلد و کوثرش
صد ساله ره ز آنسوترش جای تماشا داشته

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای در دل سودائیان، از غمزه غوغا داشته
من کشتهٔ غوغائیان، دل مست سودا داشته
هوش مصنوعی: ای محبوبی که در دل عاشقان نشسته‌ای، با نگاه دلفریب خود هیجان و شوری به وجود می‌آوری. من که در میان این شور و غوغا جان باخته‌ام، دلم پر از آرزوها و خواب‌های شیرین است.
جان خاک نعل مرکبت وز آب طوق غبغبت
در آتش موسی لبت، باد مسیحا داشته
هوش مصنوعی: جان من به گردن نعل مرکبت است و از آب طوقی که بر گردن ما هست، در آتش لب‌های تو مانند آتش موسی و با بادی شفا بخش است.
دلهای خون‌آلود بین، بر خاک راهت بوسه چین
من خاک آن خاکم همین بوسی تمنا داشته
هوش مصنوعی: دل‌های غمگین و زخمی را ببین که بر خاکت بوسه می‌زنند. من هم همین خاک را دوست دارم و آرزو دارم که به این خاک بوسه بزنم.
گوئی به مجلس هردمی کو مست من، ها عالمی
گوئی به میدان درهمی، کو رخش تنها داشته
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در جلسات و مجالس، همیشه کسی وجود دارد که مست و شاداب است و همچنین به نوعی گویای حال و هوای جهانی است. همچنین در میادین و نبردها، کسی هست که فقط بر اسب خود تکیه کرده و به تنهایی به میدان وارد می‌شود. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده‌ای از تنها بودن در شرایط مختلف و در عین حال داشتن نشانه‌هایی از شادابی و حضور در دنیا است.
هستم سگت ای چه ذقن زنجیرم آن مشکین رسن
سگ را ز دم طوق است و من آن قد یکتا داشته
هوش مصنوعی: من مانند سگی هستم که به زنجیر بسته شده‌ام و آن مشکین رسن، که به دمش بسته شده، نمایانگر وضع من است. من نیز مانند آن قد یکتا، از خودم ویژگی‌های خاصی دارم.
زان زلف هاروتی‌نشان لرزان ترم از زهره دان
ای زهره را هاروت سان زلف تو دروا داشته
هوش مصنوعی: من از زلفی که به هاروت نسبت داده می‌شود، لرزان‌تر و نگران‌تر هستم. ای زهره، زلف تو دلی را از خود رها کرده است، مانند هاروت که سحرمند است.
تو گل‌رخی من سالها پاشیده بر گل مالها
چون لاله مشکین خالها گل‌برگ رعنا داشته
هوش مصنوعی: تو همچون گلی زیبا هستی که سال‌ها از خود عطر و زیبایی پراکنده‌اید. مانند لاله‌ای با خال‌های سیاه، گلبرگ‌های دلربایی داری.
شمعی ولی هر شب مرا، از لرز زلفت تب مرا
عمری به میگون لب مرا سرمست و شیدا داشته
هوش مصنوعی: هر شب تو با زیبایی‌هایت مثل شمعی می‌درخشی و من از لرزش زلف‌های تو در دل، حس و حال عاشقانه‌ام را تجربه می‌کنم. لب‌های من که با رنگ می و شادی آمیخته‌اند، همیشه شیدای تو باقی می‌مانند.
در حال خاقانی نگر، بیمار آن خندان شکر
ز آن چشم بیمار از نظر چشم مداوا داشته
هوش مصنوعی: به حال خاقانی نگاه کن، بیمار از آن چشمان زیبا که شکر می‌خندد، چراکه این چشم بیمار نیاز به درمان دارد.
تو رشک ماه چارده، او چون مه نو چارمه
مهر شفا در پنج گه از شاه دنیا داشته
هوش مصنوعی: تو همانند ماه کامل هستی، او نیز مانند ماه نو در چهارمین روز بهاری است. مهر و محبت تو در پنج زمان از زندگی، از شاه این دنیا جاری و جاری است.
خاقان اکبر کز دها بگشاد نیلی پرده‌ها
دید آتشین هفت اژدها در پرده ماوا داشته
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ که از دها پرده را کنار زد، در زیر آن پرده‌ها هفت اژدهای آتشین را مشاهده کرد که در گوشه‌ای پنهان شده بودند.
از خنجر زهر آبگون هفت اژدها را ریخت خون
همت ز نه پرده برون، دل هشت مرعا داشته
هوش مصنوعی: خنجر زهرآگینی که در دست دارد مانند هفت اژدها، خون همت را به زمین می‌ریزد. دل او از حجاب‌های مختلف بیرون آمده و هشت مرتع را در اختیار دارد.
بل فارغ آن دل در برش از هشت خلد و کوثرش
صد ساله ره ز آنسوترش جای تماشا داشته
هوش مصنوعی: دل عاشق در آغوش او، هیچ توجهی به نعمت‌های بهشتی و زندگی مادی ندارد و تنها هزار سال است که از آن سرزمین دور مانده و به تماشای زیبایی‌های او مشغول است.