گنجور

شمارهٔ ۱۵۸ - خاقانی درجواب ابوالفضایل احمد سیمگر گوید

الامان ای دل که وحشت زحمت آورد الامان
بر کران شو زین مغیلانگاه غولان بر کران
برگذر زین سردسیر ظلمت اینک روشنی
درگذر زین خشک‌سال آفت اینک گلستان
جان یوسف زاد را کازاد کرد حضرت است
وارهان زین چار میخ هفت زندان وارهان
ابلقی را کاسمان کمتر چراگاه وی است
چند خواهی بست بر خشک آخور آخر زمان
تا نگارستان نخوانی طارم ایام را
کز برون‌سو زرنگار است از درون‌سو خاکدان
جای نزهت نیست گیتی را که اندر باغ او
نیشکر چون برگ سنبل زهر دارد در میان
روز و شب جان‌سوزی و آنگاه از ناپختگی
روز چون نیلوفری چالاک و شب چون زعفران
تا کی این روز و شب و چندین مغاک و تیرگی
آن درخت آبنوس این صورت هندوستان
از نسیم انس بی‌بهره است سروستان دل
وز ترنج عافیت خالی است نخلستان جان
اندر این خطه که دل خطبه به نام غم کند
سکهٔ گیتی نخواهد داشت نقش جاودان
دل منه بر عشوه‌های آسمان زیرا که هست
بی‌سر و بن کارهای آسمان چون آسمان
زود بینی چون بنات النعش گشتی سرنگون
تا روی بر باد این پیروزه پیکر بادبان
با امل همراه وحدت چون شاه عزلت ران گشاد
مرد چوبین اسب با بهرام چوبین همعنان
در ببند آمال را چون شاه عزلت ران گشاد
جان بهای نهل را در پای اسب او فشان
پر نیازی را که هم دل تفته بینی هم جگر
شرب عزلت هم تباشیرش دهد هم  استخوان
جهد کن تا ریزه‌خوار خوان دل باشی از آنک
نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان
آن زمان کز در درآید آفتاب دل تو را
گر توانی سایهٔ خود را برون در نشان
چون تو مهر نیستی را بر گریبان بسته‌ای
هیچ دامانت نگیرد هستی کون و مکان
چهرهٔ خورشید وانگه زحمت مشاطگی
مرکب جمشید وانگه حاجب برگستوان
در دبیرستان خرسندی نوآموزی هنوز
کودکی کن دم مزن چون مهر داری بر زبان
نیست اندر گوهر آدم خواص مردمی
بر ولیعهدان شیطان حرف کرمنا مخوان
خلوتی کز فقر سازی خیمهٔ مهدی شناس
زحمتی کز خلق بینی موکب دجال دان
شش جهت یاجوج بگرفت ای سکندر الغیاث
هفت کشور دیو بستد ای سلیمان الامان
تخت نرد پاک بازان در عدم گسترده‌اند
گر سرش داری برانداز این بساط باستان
مرد همدم آنگه اندوزد که آید در عدم
موم از آتش آنگه افروزد که دارد ریسمان
دل رمیده کی تواند ساخت با ساز وجود
سگ گزیده کی تواند دید در آب روان
تا به نااهلان نگوئی سر وحودت هین و هین
تا ز ناجنسان نجوئی برگ سلوت هان و هان
عیسی از گفتار نااهلی برآمد بر فلک
آدم از وسواس ناجنسی برون رفت از جنان
چند چون هدهد تهدد بینی از رنج و عذاب
تو برای رهنمای ملک پیک رایگان
این گره بادند از ایشان کار سازی کم طلب
کآتشی بالای سر دارند و آبی زیر ران
تا جدائی زین و آن بر سر نشینی چون الف
چون بپیوستی به پایان اوفتی هم در زمان
عقل چون گربه سری در تو همی مالد ز مهر
تا نبرد رشتهٔ جان تو چون موش این و آن
گر تو هستی خستهٔ زخم پلنگ حادثات
پس تو را از خاصیت هم گربه بهتر پاسبان
چار تکبیری بکن بر چار قصل روزگار
چار بالش‌های چار ارکان را به دو نان بازمان
چند بر گوسالهٔ زرین شوی صورت پرست
چند بر بزغالهٔ پر زهر باشی میهمان
ناقهٔ همت به راه فاقه ران تا گرددت
توشه خوشهٔ چرخ و منزل‌گاه راه کهکشان
هم‌چنین بازی درویشان همی زی زانکه هست
جبرئیل اجری کش این قوم و رضوان میزبان
جان مده در عشق زور و زر که ندهد هیچ طفل
لعبت چشم از برای لعبتی از استخوان
اولین برج از فلک صفر است چون تو بهر فقر
اولین پایه گرفتی صفر بهتر خان و مان
چون سرافیل قناعت تا ابد جاندار توست
گو مکن دیوان میکائیل روزی را ضمان
خیز خاقانی ز کُنج فقر خلوت‌خانه ساز
کز چنین توان اندوخت گنج شایگان
آتش اندر جاه زن گو باد در دست تکین
آب رخ در چاه کن گو خاک بر فرق طغان
تخت ساز از حرص تا فرمان دهی بر تاج‌بخش
پشت کن بر آز تا پهلو زنی با پهلوان
نی صفی الملک را بینی صفائی بر جبین
نی رضی الدوله را یابی رضائی در جنان
گر به رنگِ جامه عیبت کرد جاهل، باک نیست
تابش مه را ز بانگ سگ کجا خیزد زیان
چون تو یک‌رنگی بدل گر رنگ‌رنگ آید لباس
کی عجب چون عیسی دل بر درت دارد دکان
گرچه رنگین‌کسوتی صاحب‌خبر هستی ز عقل
کلک رنگین‌جامه هم صاحب برید است از روان
چون کتاب الله به سرخ و زرد می‌شاید نگاشت
گر تو سرخ و زرد پوشی هم بشاید بی‌گمان
نی کم از مور است زنبور منقش در هنر
نی کم از زاغ است طاووس بهشتی ز امتحان
باش با عشاق چون گل در جوانی پیر دل
چند ازین زُهاد همچون سرو در پیری جوان
بر زمین زن صحبت این زاهدان جاه‌جوی
مشتری‌صورت ولی مریخ‌سیرت در نهان
چون تنور از نار نخوت هرزه‌خوار و تیزدَم
چون فطیر از روی فطرت بد‌گوار و جان‌گزان
اربعین‌شان را ز خمسین نصاری دان مدد
طیلسان‌شان را ز زنار مجوسی دان نشان
نیست اندر جامهٔ ازرق حفاظ و مردمی
چرخ ازرق‌پوش اینک عمر‌کاه و جان‌ستان
چند نالی چند ازین محنت‌سرای زاد و بود
کز برای رای تو شروان نگردد خیروان
بچهٔ بازی برو بر ساعد شاهان نشین
بر مگس‌خواران قولنجی رها کن آشیان
ای عزیز مادر و جان پدر تا کی تو را
این به زیر تیشه دارد و آن به سایهٔ دوکدان
ای درین گهوارهٔ وحشت چو طفلان پای‌بست
غم تو را گهواره جنبان و حوادث دایگان
شیر مردی خیز و خوی شیر خوردن کن رها
تا کی این پستان زهرآلود داری در دهان
گر حوادث پشت امیدت شکست اندیشه نیست
مومیائی هست مدح صاحب صاحب‌قران
حجة الاسلام نجم الدین که گردون بر درش
چون زمین بوسد نگارد عبده بر آستان
جاه او در یک دو ساعت بر سه بعد و چار طبع
پنج نوبت می‌زند در شش سوی این هفت‌خوان
تا بت بدعت شکست اقبال نجم سیمگر
سکه نقش بت به زر دادن نیارد در جهان
چارپای منبرش را هشت حمالان عرش
بر کتف دارند کاین مرکز ندارد قدر آن
ای وصی آدم و کارم ز گردون ناتمام
وی مسیح علام و جانم ز گیتی ناتوان
گر نداری هیچ فرزندی شرف داری که حق
هم شرف زین دارد اینک لم‌یلد خوان از قران
بیضه بشکن بچه بیرون آر چون طاووس نر
بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان
کاین نتایج‌های فکر تو تو را بس ذریت
وین معانی‌های بکر تو تو را بس خاندان
چون خود و چون من نبینی هیچ‌کس در شرع و شعر
قاف تا قاف ار بجویی قیروان تا قیروان
زادهٔ طبع منند اینان که خصمان منند
آری آری گربه هست از عطسهٔ شیر ژیان
دشمن جاه منند این قوم کی باشند دوست
جون من از بسطام باشم این گروه از دامغان
ز آن کرامت‌ها که حق با این دروگر زاده کرد
می‌کشند از کینه چون نمرود بر گردون کمان
پا شکستم زین خران، گرچه درست از من شدند
خوانده‌ای تا عیسی از مقعد چه دیدآخر زیان
جان کنند از ژاژخائی تا به گرد من رسند
کی رسد سیر السوافی در نجیب ساربان
صد هزاران پوست از شخص بهائم برکشند
تا یکی زانها کند گردون درفش کاویان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الامان ای دل که وحشت زحمت آورد الامان
بر کران شو زین مغیلانگاه غولان بر کران
هوش مصنوعی: ای دل، به فریاد بیا که این وحشت و رنج بسیار زحمت‌آور است. از این جا که پر از ترس و خطر است فرار کن و به جایی امن برو.
برگذر زین سردسیر ظلمت اینک روشنی
درگذر زین خشک‌سال آفت اینک گلستان
هوش مصنوعی: از این سرزمین سرد و تاریک بگذر، که اکنون نوری در راه است. از این سال‌های خشک و بی‌باران عبور کن، زیرا اکنون بهشتی از گل و گیاه در انتظار توست.
جان یوسف زاد را کازاد کرد حضرت است
وارهان زین چار میخ هفت زندان وارهان
هوش مصنوعی: حضرت یوسف را از زادگاهش دور کردند و از چهار میخ زندان‌های هفتگانه رهایی یافت.
ابلقی را کاسمان کمتر چراگاه وی است
چند خواهی بست بر خشک آخور آخر زمان
هوش مصنوعی: در این بیت به کمبود منابع و فرصت‌ها اشاره شده است. اشاره به این دارد که چراگاه و منابع غذایی برای اسب ابلق (یا همان ابلقی) کم است و در نهایت، با وجود تمام تلاش‌ها و حبس‌ها، هر چیزی زمانی به پایان می‌رسد و نمی‌توان برای همیشه آن را محدود کرد. در واقع، این بیانگر ناامیدی از اصلاح وضعیت و تأکید بر واقعیت‌های موجود است.
تا نگارستان نخوانی طارم ایام را
کز برون‌سو زرنگار است از درون‌سو خاکدان
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره شده که تا به زیبایی‌های زندگی و گرما و عشق آغشته نشوید، نمی‌توانید برای زمان‌های مختلف عمیق‌تر احساس کنید. بیرون از وجود انسان می‌تواند زرق و برق و زیبایی‌های فریبنده داشته باشد، اما در درون، واقعیت‌ها و مشکلاتی وجود دارد که مانند خاکی است که باید با آن روبرو شد.
جای نزهت نیست گیتی را که اندر باغ او
نیشکر چون برگ سنبل زهر دارد در میان
هوش مصنوعی: در این دنیا، جایی برای خوشی و زیبایی نیست، چون در باغی که باید مملو از شادی باشد، نیشکر نیز مانند برگ سنبل، زهر و تلخی دارد.
روز و شب جان‌سوزی و آنگاه از ناپختگی
روز چون نیلوفری چالاک و شب چون زعفران
هوش مصنوعی: زندگی پر از درد و رنج است و در این میان، روزها به شکلی ناپخته می‌گذرند و شب‌ها با زیبایی و لطافت خاصی همراه هستند. در روز مانند گل نیلوفر که به سر و صدا و تحرک معروف است، فعال و شاداب هستیم و در شب مانند زعفران که نشانه‌ای از آرامش و زیبایی است، به آرامش می‌رسیم.
تا کی این روز و شب و چندین مغاک و تیرگی
آن درخت آبنوس این صورت هندوستان
هوش مصنوعی: تا کی باید در این روزها و شب‌ها بگذرانیم و در این همه مشکلات و تاریکی‌ها غرق باشیم؟ چقدر طول می‌کشد تا آن درخت آبنوس، نماد زیبایی و شکوه هند، به ما نمایان شود؟
از نسیم انس بی‌بهره است سروستان دل
وز ترنج عافیت خالی است نخلستان جان
هوش مصنوعی: سروستان دل از نسیم محبت و آشتی بی‌نصیب است و نخلستان جان از میوه‌ خوشبختی و راحت خالی مانده است.
اندر این خطه که دل خطبه به نام غم کند
سکهٔ گیتی نخواهد داشت نقش جاودان
هوش مصنوعی: در این منطقه که دل به غم و اندوه مشغول است، دنیا نمی‌تواند نماد و نشانه‌ای همیشگی داشته باشد.
دل منه بر عشوه‌های آسمان زیرا که هست
بی‌سر و بن کارهای آسمان چون آسمان
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی‌های آسمان وابسته نیست، زیرا کارهای آسمانی بدون ریشه و اساس هستند، مانند خود آسمان.
زود بینی چون بنات النعش گشتی سرنگون
تا روی بر باد این پیروزه پیکر بادبان
هوش مصنوعی: به سرعت متوجه شدی که مانند دختران عزا به زمین افتاده‌ای و حالا با وزش باد، این پیکر زیبا و افراشته‌ات به سمت باد می‌رود.
با امل همراه وحدت چون شاه عزلت ران گشاد
مرد چوبین اسب با بهرام چوبین همعنان
هوش مصنوعی: با آرزوی وحدت و همبستگی، همچون شاهی که از انزوای خود خارج شده است، مردی با دلی چوبین در کنار بهرام چوبین، انتظار می‌کشد تا به او بپیوندد.
در ببند آمال را چون شاه عزلت ران گشاد
جان بهای نهل را در پای اسب او فشان
هوش مصنوعی: درهای آرزوهایت را ببند و مانند یک شاه در گوشه‌ای دور از همه چیز زندگی کن. جان و هستی خود را به خاطر او فدای او کن و آنها را در زیر پای اسب او بریز.
پر نیازی را که هم دل تفته بینی هم جگر
شرب عزلت هم تباشیرش دهد هم  استخوان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی می‌پردازد که نیازی به دیگران ندارد و در عین حال احساساتی عمیق و درونی دارد. او از حال و هوای خود لذت می‌برد و در دنیایی از تنهایی و آرامش به سر می‌برد. احساساتی چون شور و شوق زندگی در وجود او موج می‌زند و به وفور در وجودش حس می‌شود.
جهد کن تا ریزه‌خوار خوان دل باشی از آنک
نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان
هوش مصنوعی: تلاش کن تا از نعمت‌های دل بهره‌مند شوی، زیرا اگر به ظاهر نگاه کنی و فقط زیبایی‌های عادی را ببینی، از باطن و عمق معنای واقعی دور خواهی ماند.
آن زمان کز در درآید آفتاب دل تو را
گر توانی سایهٔ خود را برون در نشان
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از درونت تابش کند، اگر توانستی، سایه‌ات را به بیرون نشان بده.
چون تو مهر نیستی را بر گریبان بسته‌ای
هیچ دامانت نگیرد هستی کون و مکان
هوش مصنوعی: چون تو به عشق و محبت واقعی دست نیافته‌ای، هیچ چیز نمی‌تواند تو را به دنیا و موجودیت خود وابسته کند و از نزدیکی به حقیقت دور شوی.
چهرهٔ خورشید وانگه زحمت مشاطگی
مرکب جمشید وانگه حاجب برگستوان
هوش مصنوعی: چهرهٔ خورشید نمایان می‌شود و سپس زحمت‌های آرایشگری برای آماده‌سازی مرکب جمشید به پایان می‌رسد و در نهایت حاجب، بر درختان و درختواره‌ها ایستاده است.
در دبیرستان خرسندی نوآموزی هنوز
کودکی کن دم مزن چون مهر داری بر زبان
هوش مصنوعی: در مدرسه‌ای که خوشحالی و یادگیری در آن جاری است، دانش‌آموز هنوز هم کودکی است. پس حرف نزن و خود را کنترل کن، زیرا با حجاب بزرگی چون محبت بر زبان داری.
نیست اندر گوهر آدم خواص مردمی
بر ولیعهدان شیطان حرف کرمنا مخوان
هوش مصنوعی: در وجود انسان‌های معمولی ویژگی‌های خاصی وجود ندارد، بنابراین افرادی که از نسل شیطان هستند نباید بر این نکات تأکید کنند.
خلوتی کز فقر سازی خیمهٔ مهدی شناس
زحمتی کز خلق بینی موکب دجال دان
هوش مصنوعی: اگر در تنهایی و فقر، خیمهٔ مهدی را بشناسی، از زحماتی که در همکاری با مردم می‌بینی، می‌توانی به دجال پی ببری.
شش جهت یاجوج بگرفت ای سکندر الغیاث
هفت کشور دیو بستد ای سلیمان الامان
هوش مصنوعی: در شش سمت دنیا، یاجوج و ماجوج را محاصره کردی، ای سکندر که فریاد رس هستی. هفت سرزمین را دیوان تسخیر کردند، ای سلیمان که پناه‌دهنده‌ای.
تخت نرد پاک بازان در عدم گسترده‌اند
گر سرش داری برانداز این بساط باستان
هوش مصنوعی: تخت نرد افرادی با روحی پاک و بی‌آلایش در جهان عدم گسترده شده است. اگر سر و فکر روشنی داری، این بازی قدیمی را به دقت ببین و آن را مورد بررسی قرار بده.
مرد همدم آنگه اندوزد که آید در عدم
موم از آتش آنگه افروزد که دارد ریسمان
هوش مصنوعی: مرد فقط زمانی با کسی دوست می‌شود که در زمان نبود او احساس کمبود نکند. و موم تنها وقتی از آتش نرم می‌شود و شکل می‌گیرد که ریسمانی برای نگه داشتن آن دارد.
دل رمیده کی تواند ساخت با ساز وجود
سگ گزیده کی تواند دید در آب روان
هوش مصنوعی: دل و احساس سرگردان و پریشان، چگونه می‌تواند به آرامش برسد؟ انسانی که آسیب و درد را تجربه کرده، چگونه می‌تواند زیبایی‌ها و جریان‌های زندگی را ببیند؟
تا به نااهلان نگوئی سر وحودت هین و هین
تا ز ناجنسان نجوئی برگ سلوت هان و هان
هوش مصنوعی: برای اینکه به افراد نادان اشاره نکنی که از وجودت باخبر شوند، باید با دقت و احتیاط صحبت کنی و مراقب باشی که رازهای خود را به نادان‌ها نگویی.
عیسی از گفتار نااهلی برآمد بر فلک
آدم از وسواس ناجنسی برون رفت از جنان
هوش مصنوعی: عیسی از سخنان نااهلان آزاد شد و به آسمان رفت، و آدم نیز از تردیدهای ناشی از وسوسه‌های زشت خارج شد و به بهشت رسید.
چند چون هدهد تهدد بینی از رنج و عذاب
تو برای رهنمای ملک پیک رایگان
هوش مصنوعی: چند هدهدی که به تو هشدار می‌دهد از درد و رنجی که به خاطر راهنمایی ملک به تو می‌رسد، بی‌هیچ هزینه‌ای.
این گره بادند از ایشان کار سازی کم طلب
کآتشی بالای سر دارند و آبی زیر ران
هوش مصنوعی: این افراد به ظاهر مشکل دارند، اما در واقع با کمی تلاش و دقت می‌توانند به راحتی مشکلات‌شان را حل کنند. آنها در حالی که به چالش‌ها برخورد می‌کنند، امکانات و منابعی دارند که می‌تواند به آنها کمک کند.
تا جدائی زین و آن بر سر نشینی چون الف
چون بپیوستی به پایان اوفتی هم در زمان
هوش مصنوعی: وقتی که جدایی از این و آن را بر سر بشکنی، مانند حرف الف می‌شوی که وقتی به حرف ب می‌پیوندد، به انتها می‌رسد.
عقل چون گربه سری در تو همی مالد ز مهر
تا نبرد رشتهٔ جان تو چون موش این و آن
هوش مصنوعی: عقل مانند گربه‌ای است که به آرامی در وجود تو عاطفه و عشق را می‌نوازد، تا اینکه در نهایت روابط و پیوندهای زندگی‌ات را با چنگ خویش از بین ببرد، مانند موش‌هایی که در تله‌های مختلف می‌افتند.
گر تو هستی خستهٔ زخم پلنگ حادثات
پس تو را از خاصیت هم گربه بهتر پاسبان
هوش مصنوعی: اگر تو از زخم‌های مشکلات و بلایای زندگی خسته هستی، پس می‌توان گفت که نگهبانی تو از خودت به خوبی یک گربه که باهوش و زیرک است نخواهد بود.
چار تکبیری بکن بر چار قصل روزگار
چار بالش‌های چار ارکان را به دو نان بازمان
هوش مصنوعی: برای چهار بار تکبیر بگویید و بر چهار فصل زندگی تأمل کنید. به چهار ستون وجودتان توجه داشته باشید و با آرامش، دو لقمه نان را که باقی مانده است، در نظر بگیرید.
چند بر گوسالهٔ زرین شوی صورت پرست
چند بر بزغالهٔ پر زهر باشی میهمان
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی به طلای زرین گرایش پیدا کنی و زیبایی او را بپرستی؟ و چند بار به بزغاله‌ای که سرشار از زهر است، مهمان خواهی شد؟
ناقهٔ همت به راه فاقه ران تا گرددت
توشه خوشهٔ چرخ و منزل‌گاه راه کهکشان
هوش مصنوعی: شتر اراده و تلاش خود را به راه فقر و سختی بکش تا اینکه تو بتوانی در نهایت نعمت‌های زندگی و مقصدی مناسب همچون راه کهکشان را به دست آوری.
هم‌چنین بازی درویشان همی زی زانکه هست
جبرئیل اجری کش این قوم و رضوان میزبان
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که درویشان نیز به گونه‌ای در حال بازی و سرگرمی هستند، چرا که جبرئیل با آن‌هاست و رضوان به عنوان میزبان در کنار آن‌ها حضور دارد. به نوعی، این بیان به آرامش و شرایط خاص این افراد اشاره دارد که در فضایی معنوی و مقدس زندگی می‌کنند.
جان مده در عشق زور و زر که ندهد هیچ طفل
لعبت چشم از برای لعبتی از استخوان
هوش مصنوعی: در عشق، جان خود را فدای قدرت و ثروت نکن، زیرا هیچ کودک بازیگوشی از بازی با عروسکی که از استخوان ساخته شده، لذت نمی‌برد.
اولین برج از فلک صفر است چون تو بهر فقر
اولین پایه گرفتی صفر بهتر خان و مان
هوش مصنوعی: ابتدای آسمان، عدد صفر است؛ همان‌طور که تو برای فقر، اولین سنگ‌ بنای خود را صفر قرار دادی. پس صفر برای تو، بهتر از هر خانه و کاشانه‌ای است.
چون سرافیل قناعت تا ابد جاندار توست
گو مکن دیوان میکائیل روزی را ضمان
هوش مصنوعی: چنانچه قناعت به‌سان صور اسرافیل برای تو زنده و پایدار است، نگو که میکائیل روزی را تضمین می‌کند.
خیز خاقانی ز کُنج فقر خلوت‌خانه ساز
کز چنین توان اندوخت گنج شایگان
هوش مصنوعی: بیدار شو، خاقانی! از گوشه‌ی فقر و تنهایی‌ات بیرون بیا و دنیای خود را آباد کن، چون از این وضعیت می‌توان ثروت و گنج‌های ارزشمندی به دست آورد.
آتش اندر جاه زن گو باد در دست تکین
آب رخ در چاه کن گو خاک بر فرق طغان
هوش مصنوعی: آتش را در دستان کسی که قدرتمند و با عزت است قرار ده، و همانند بادی که در دستان اوست، بر روی آب برانداز. صورتت را در چاه بنگر و مانند خاک بر سر کسی که خود را بزرگ می‌داند، بریز.
تخت ساز از حرص تا فرمان دهی بر تاج‌بخش
پشت کن بر آز تا پهلو زنی با پهلوان
هوش مصنوعی: با حرص و ولع به تخت نشستن، باعث می‌شود تا به فرمانروایی دست یابی. اما باید از آز کینه دوری کنی و در کنار پهلوانان، به شکوه و شادی زندگی کنی.
نی صفی الملک را بینی صفائی بر جبین
نی رضی الدوله را یابی رضائی در جنان
هوش مصنوعی: در چهره‌ی صفی‌الملک نشانی از پاکی و صفا نمی‌بینی و در وجود رضی‌الدوله هم نشانه‌ای از رضایت و خشنودی پیدا نیست.
گر به رنگِ جامه عیبت کرد جاهل، باک نیست
تابش مه را ز بانگ سگ کجا خیزد زیان
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر لباس و ظاهر تو عیب‌جویی کند، نگران نباش؛ چرا که نور ماه از صدای زوزهٔ سگ آسیب نخواهد دید.
چون تو یک‌رنگی بدل گر رنگ‌رنگ آید لباس
کی عجب چون عیسی دل بر درت دارد دکان
هوش مصنوعی: وقتی تو باصفا و یک‌رنگ هستی، هر کس با رنگ و شکل‌های مختلف به سوی تو می‌آید. چه عجیب است که دل‌ها مانند عیسی در کنار در تو به درخشش و زیبایی می‌نشینند و چون دکان، جاذبه‌ای برای دیگران ایجاد می‌کنند.
گرچه رنگین‌کسوتی صاحب‌خبر هستی ز عقل
کلک رنگین‌جامه هم صاحب برید است از روان
هوش مصنوعی: اگرچه تو در ظاهرت رنگ‌ها و زیبایی‌هایی داری و به نظر می‌رسد دارای خبر و دانشی هستی، اما در واقع این ظواهر فریبنده به خاطر عقل و درک بالای تو نیست، بلکه این تنها نشان‌دهنده‌ی روحت است که با زیبایی‌های ظاهری خود، خود را می‌پوشاند.
چون کتاب الله به سرخ و زرد می‌شاید نگاشت
گر تو سرخ و زرد پوشی هم بشاید بی‌گمان
هوش مصنوعی: وقتی کتاب خدا با رنگ‌های قرمز و زرد نوشته می‌شود، اگر تو هم به این رنگ‌ها لباس بپوشی، این کار هم مسلماً مناسب خواهد بود.
نی کم از مور است زنبور منقش در هنر
نی کم از زاغ است طاووس بهشتی ز امتحان
هوش مصنوعی: زنبور در هنرش چیزی کمتر از مور نیست و طاووس بهشتی نیز از زاغ هیچ کم ندارد، این موضوع نشان می‌دهد که ارزش و زیبایی هر چیزی ممکن است به چشم‌نوازی‌اش نسبت داده شود، اما در واقع هر کدام دارای ویژگی‌های منحصر به فرد خود هستند که در آزمون‌ها مشخص می‌شود.
باش با عشاق چون گل در جوانی پیر دل
چند ازین زُهاد همچون سرو در پیری جوان
هوش مصنوعی: با عاشقان مانند گل باش و در جوانی شاد و پرطراوت. چرا که در پیری، دل مانند زاهدان سرد و بی‌روح می‌شود، در حالی که مانند سرو در پیری می‌توانی جوانی را حفظ کنی.
بر زمین زن صحبت این زاهدان جاه‌جوی
مشتری‌صورت ولی مریخ‌سیرت در نهان
هوش مصنوعی: به زمین بیندیش و از گفتار این زاهدان که به دنبال دنیا هستند، فاصله بگیر، زیرا ظاهرشان مانند مشتری زیباست، اما باطنی همچون مریخ دارند که در خفا به مخفی‌کاری و سختی می‌انجامد.
چون تنور از نار نخوت هرزه‌خوار و تیزدَم
چون فطیر از روی فطرت بد‌گوار و جان‌گزان
هوش مصنوعی: تنور پر از آتش با داشتن افراد مغرور و بی‌پروا، همانند نان تازه‌ای است که از روی طبیعت و ذات تلخ و آزاردهنده تولید می‌شود.
اربعین‌شان را ز خمسین نصاری دان مدد
طیلسان‌شان را ز زنار مجوسی دان نشان
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تفاوت‌ها و ویژگی‌های مذهبی و فرهنگی اشاره دارد. شاعر به دو گروه اشاره می‌کند و می‌گوید که ویژگی‌های آن‌ها را باید به دقت شناخت. به عبارتی، با تأکید بر تمایزات، بر هویت‌های مختلف و نشانه‌های آنها اشاره می‌کند. به این معنی که هر گروه باید بر اساس نشانه‌ها و ویژگی‌های خاص خود شناسایی شود.
نیست اندر جامهٔ ازرق حفاظ و مردمی
چرخ ازرق‌پوش اینک عمر‌کاه و جان‌ستان
هوش مصنوعی: در لباس آبی رنگ، نه حفاظتی وجود دارد و نه نشانه‌ای از انسانیت. اکنون زمانه‌ای است که به طور مداوم عمرها را می‌گیرد و جان‌ها را می‌ستاند.
چند نالی چند ازین محنت‌سرای زاد و بود
کز برای رای تو شروان نگردد خیروان
هوش مصنوعی: چند بار باید از این خانه‌ی پر از رنج و سختی ناله کنم، به خاطر تو که شروان به خاطر خیروان تغییر نمی‌کند؟
بچهٔ بازی برو بر ساعد شاهان نشین
بر مگس‌خواران قولنجی رها کن آشیان
هوش مصنوعی: بازی‌های بچگانه را کنار بگذار و در کنار بزرگان و شاهان قرار بگیر. لانه‌ی مگس‌خواران را رها کن و به دنبال جایگاهی بهتر باش.
ای عزیز مادر و جان پدر تا کی تو را
این به زیر تیشه دارد و آن به سایهٔ دوکدان
هوش مصنوعی: ای عزیز، مادر و پدرم، تا کی باید نگران باشیم که این مشکلات و سختی‌ها تو را تحت فشار قرار دهد و آن سختی‌ها تو را در سایهٔ درد و رنج نگه دارد؟
ای درین گهوارهٔ وحشت چو طفلان پای‌بست
غم تو را گهواره جنبان و حوادث دایگان
هوش مصنوعی: ای که در این گهوارهٔ پر از ترس و وحشت مانند فرزندان در قید غم به خواب هستی، غم تو مانند گهواره‌ای است که مرتب در حرکت است و حوادث نیز مانند پرستاری دایمی تو را می‌لرزاند.
شیر مردی خیز و خوی شیر خوردن کن رها
تا کی این پستان زهرآلود داری در دهان
هوش مصنوعی: ای دلیر مرد، بیدار شو و به زندگی شجاعانه ادامه بده. چرا هنوز به این شیر مادر که تلخی دارد چسبیده‌ای؟ وقت رهایی از این حال رسیده است.
گر حوادث پشت امیدت شکست اندیشه نیست
مومیائی هست مدح صاحب صاحب‌قران
هوش مصنوعی: اگر رخدادها و مشکلات، امیدت را ناامید کرده‌اند، جای نگرانی نیست؛ چرا که تفکر و اندیشه همچنان زنده و فعال است. اینجا به ستایش کسی پرداخته شده که صاحب قرآن است.
حجة الاسلام نجم الدین که گردون بر درش
چون زمین بوسد نگارد عبده بر آستان
هوش مصنوعی: حجة الاسلام نجم الدین، شخصیتی برجسته و محترم است که به قدری اهمیت و مقام دارد که آسمان نیز همچون زمین در برابر او تعظیم می‌کند و بنده‌اش به آرامی به درگاه او سجده می‌کند.
جاه او در یک دو ساعت بر سه بعد و چار طبع
پنج نوبت می‌زند در شش سوی این هفت‌خوان
هوش مصنوعی: در مدت کوتاهی، مقام او بر تمام خصوصیات و ویژگی‌های مختلف تاثیرگذار است و به اندازه کافی در زمینه‌های متعدد و متنوع فعالیت می‌کند.
تا بت بدعت شکست اقبال نجم سیمگر
سکه نقش بت به زر دادن نیارد در جهان
هوش مصنوعی: تا زمانی که شانس و اقبال بر روی بت (مجسمه) نشسته است، نمی‌توان به سادگی و بدون زحمت به ثروت و خوشبختی دست یافت. در دنیای ما، نمی‌توان بطور معمول به ارزش واقعی و اصیل چیزها پی برد.
چارپای منبرش را هشت حمالان عرش
بر کتف دارند کاین مرکز ندارد قدر آن
هوش مصنوعی: چهارپای منبر، در حقیقت بار سنگینی را به دوش می‌کشد که هشت نفر آن را حمل می‌کنند. این نشان می‌دهد که جایگاه آن خیلی بزرگتر از آن است که تصور می‌شود و ارزش واقعی‌اش به درستی شناخته نمی‌شود.
ای وصی آدم و کارم ز گردون ناتمام
وی مسیح علام و جانم ز گیتی ناتوان
هوش مصنوعی: ای کسی که جانشین آدم هستی و کارم از گردون ناقص مانده است، تو مانند مسیح هستی و جان من از دنیا ناتوان است.
گر نداری هیچ فرزندی شرف داری که حق
هم شرف زین دارد اینک لم‌یلد خوان از قران
هوش مصنوعی: اگر فرزندی نداری، باز هم ارج و منزلت داری؛ زیرا خداوند نیز شرف و مقام بالایی دارد و در قرآن درباره‌اش آمده است که "او فرزندی ندارد".
بیضه بشکن بچه بیرون آر چون طاووس نر
بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان
هوش مصنوعی: تخم را بشکن و بچه را بیرون بیاور، چرا که طاووس نر از تخم‌هایش مراقبت می‌کند و آن را به پرندگان کوچک و مرغ‌ها نمی‌سپارد.
کاین نتایج‌های فکر تو تو را بس ذریت
وین معانی‌های بکر تو تو را بس خاندان
هوش مصنوعی: نگاهت به نتایج افکارت، تو را به موفقیت‌های زیادی می‌رساند و معناهای تازه‌ای که در ذهنت داری، تو را به خانواده‌ای بزرگ و باارزش هدایت می‌کند.
چون خود و چون من نبینی هیچ‌کس در شرع و شعر
قاف تا قاف ار بجویی قیروان تا قیروان
هوش مصنوعی: اگر به دنیا و شاعری بنگری، هیچ‌کس را به اندازه خودت و من نخواهی دید. اگر از اول تا آخر به دنبال حقیقت باشی، همواره در جستجو خواهی ماند.
زادهٔ طبع منند اینان که خصمان منند
آری آری گربه هست از عطسهٔ شیر ژیان
هوش مصنوعی: این افراد که با من دشمنی می‌کنند، نتیجه‌ی طبیعت خود من هستند. بله، درست است که گربه‌ها از عطسه‌ی شیرانی که به آنها وابسته‌اند، به وجود آمده‌اند.
دشمن جاه منند این قوم کی باشند دوست
جون من از بسطام باشم این گروه از دامغان
هوش مصنوعی: این گروه مانند دشمنان جاه و مقام من هستند و هیچ دوستی در آن‌ها نمی‌بینم؛ من از بسطام هستم و این افراد از دامغان هستند.
ز آن کرامت‌ها که حق با این دروگر زاده کرد
می‌کشند از کینه چون نمرود بر گردون کمان
هوش مصنوعی: از فتوت‌های الهی که خداوند به این کشاورز عطا کرده است، دشمنان به خاطر کینه‌ورزی، همچون نمرود، او را به آسمان نشانه‌گیری می‌کنند.
پا شکستم زین خران، گرچه درست از من شدند
خوانده‌ای تا عیسی از مقعد چه دیدآخر زیان
هوش مصنوعی: من به خاطر این که بر اسب‌های بی‌اراده سوار شدم، پایم شکسته است. گرچه عیسی (ع) زمانی که به دنیا آمد، چیزهای عجیبی را دید، اما در نهایت زیان دیدن من به خاطر این اتفاق است.
جان کنند از ژاژخائی تا به گرد من رسند
کی رسد سیر السوافی در نجیب ساربان
هوش مصنوعی: افرادی که با سخنان بی‌مورد و بی‌معنی اطراف من را پر کرده‌اند، تمام تلاش خود را می‌کنند تا به من نزدیک شوند. اما به زودی به این آتش باطل خود پایان خواهند داد.
صد هزاران پوست از شخص بهائم برکشند
تا یکی زانها کند گردون درفش کاویان
هوش مصنوعی: بسیاری از پوست‌های افراد بی‌ارزش و پست را کنار می‌زنند تا شاید یکی از آن‌ها به دلیلی خاص و باارزش، مانند پرچم کاویان، مورد توجه قرار بگیرد.

حاشیه ها

1395/02/07 22:05
علی محمد

بیت 41 مصراع دوم ، بعد از کز چنین ، کلمه گنجی جا افتاده:
کز چنین گنجی توان اندوخت گنج شایگان

1400/10/20 15:01
دکتر امین لو

بیت ۱۵ به صورت زیر صحیح است.

پر‌نیازی را که هم دل تفته بینی هم جگر / شُرب عزلت هم تباشیرش دهد هم استخوان

پر نیاز عاشقی که از عشق سیر نمی گردد. چنین شخصی هم دلش و هم جگرش می سوزد و چاره این درد عزلت (گوشه نشینی) است. هرچند که عزلت نیز می تواند مانند تباشیر چاره دردش باشد یا مانند استخوان مایه رنج بیشتر باشد.