گنجور

شمارهٔ ۱۴۸ - در شکایت از روزگار و مدح پیغمبر بزرگوار و یاد از کعبهٔ معظمه

هر صبح سر ز گلشن سودا برآورم
وز صور آه بر فلک آوا برآورم
چون طیلسان چرخ مطرا شود به صبح
من رخ به آب دیده مطرا برآورم
بر کوه چون لعاب گوزن اوفتد به صبح
هویی گوزن‌وار به صحرا برآورم
از اشک خون پیاده و از دم کنم سوار
غوغا به هفت قلعهٔ مینا برآورم
خود بی‌نیازم از حشر اشک و فوج آه
کان آتشم که یک تنه غوغا برآورم
اسفندیار این دژ روئین منم به شرط
هر هفته هفت‌خوانش به تنها برآورم
بس اشک شکرین که فرو بارم از نیاز
بس آه عنبرین که به عمدا برآورم
لب را حنوط ز آه معنبر کنم چنانک
رخ را وضو به اشک مصفا برآورم
قندیل دیر چرخ فرو میرد آن زمان
کان سرد باد از آتش سودا برآورم
دلهای گرم تب زده را شربتی کنم
ز آن خوش دمی که صبح‌دم آسا برآورم
هردم مرا به عیسی تازه است حامله
ز آن هر دمی چو مریم عذرا برآورم
زین روی چون کرامت مریم به باغ عمر
از نخل خشک خوشهٔ خرما برآورم
تر دامنان چو سر به گریبان فروبرند
سحر آورند و من ید بیضا برآورم
دل در مغاک ظلمت خاکی فسرده ماند
رختش به تابخانهٔ بالا برآورم
رستی خورم ز خوانچهٔ زرین آسمان
و آوازهٔ صلا به مسیحا برآورم
نی‌نی من از خراس فلک برگذشته‌ام
سر ز آن سوی فلک به تماشا برآورم
چون در تنور شرق پزد نان گرم، چرخ
آواز روزه بر همه اعضا برآورم
آبستنم که چون شنوم بوی نان گرم
از سینه باد سرد تمنا برآورم
آب سیه ز نان سفید فلک به است
زین نان دهان به آب تبرا برآورم
آبای علویند مرا خصم چون خلیل
بانگ ابا ز نسبت آبا برآورم
از خاصگان دمی است مرا سر به مهر عشق
هر جا که محرمی است دم آنجا برآورم
در کوی حیرتی که هم عین آگهی است
نادان نمایم و دم دانا برآورم
چون نای اگر گرفته دهان داردم جهان
این دم ز راه چشم همانا برآورم
ور ساق من چو چنگ ببندد بده رسن
هم سر به ساق عرش معلا برآورم
با روزگار ساخته زانم به بوی آن
کامروز کار دولت فردا برآورم
جام بلور در خم روئین به دستم است
دست از دهان خم به مدارا برآورم
تا چند بهر صیقلی رنگ چهره‌ها
خود را به رنگ آینه رعنا برآورم
تا کی چو لوح نشرهٔ اطفال خویش را
در زرد و سرخ حلیت زیبا برآورم
تا کی به رغم کعبه نشینان عروس‌وار
چون کعبه سر ز شقهٔ دیبا برآورم
اولیتر آنکه چون حجر الاسود از پلاس
خود را لباس عنبر سارا برآورم
دلق هزار میخ شب آن من است و من
چون روز سر ز صدرهٔ خارا برآورم
خارا چو مار برکشم و پس به یک عصا
ده چشمه چون کلیم ز خارا برآورم
در زرد و سرخ شام و شفق بوده‌ام کنون
تن را به عودی شب یلدا برآورم
چون شب مرا ز صادق و کاذب گزیر نیست
تا آفتابی از دل دروا برآورم
بر سوگ آفتاب وفا زین پس ابروار
پوشم سیاه و بانگ معزا برآورم
مولو مثال دم چو برآرد بلال صبح
من نیز سر ز چوخهٔ خارا برآورم
چند از نعیم سبعهٔ الوان چو کافران
کار حجیم سبعه ز امعا برآورم
شویم دهان حرص به هفتاد آب و خاک
و آتش ز بادخانهٔ احشا برآورم
قرص جوین و خوش نمکی از سرشک چشم
به ز آنکه دم به میدهٔ دارا برآورم
هم شوربای اشک نه سکبای چهرها
کاین شوربا به قیمت سکبا برآورم
چون عیش تلخ من به قناعت نبود خوش
ز آن حنظل شکر شده حلوا برآورم
چه عقل را به دست امانی گرو کنم
چه اره بر سر زکریا برآورم
قلب ریا به نقد صفا چون برون دهم
نسناس چون به زیور حورا برآورم
چون آینه نفاق نیارم که هر نفس
از سینه زنگ کینه به سیما برآورم
آن رهروم که توشهٔ وحدت طلب کنم
زال زرم که نام به عنقا برآورم
شهبازم ارچه بسته زبانم به گاه صید
گرد از هزار بلبل گویا برآورم
سر ز آن فرو برم که برآرم دمار نفس
نفس اژدهاست هیچ مگو تا برآورم
صهبا گشاده آبی و زر بسته آتشی است
من آب و آتش از زر و صهبا برآورم
بلبل نیم که عاشق یاقوت و زر بوم
بر شاخ گل حدیث تقاضا برآورم
دانم علوم دین نه بدان تا به چنگ زر
کام از شکار جیفهٔ دنیا برآورم
اعرابیم که بر پی احرامیان دوم
حج از پی ربودن کالا برآورم
گر طبع من فزونی عیش آرزو کند
من قصهٔ خلیفه و سقا برآورم
با این نفس چنان همه هشیار نیستم
مستم نهان و عربده پیدا برآورم
اصحاب کهف‌وارم بیدار و خفته ذات
ممکن که سر ز خواب مفاجا برآورم
صفرا همه به ترش نشانند و من ز خواب
چون طفل ترش خیزم و صفرا برآورم
بنیاد عمر بر یخ و من بر اساس عمر
روزی هزار قصر مهیا برآورم
مردان دین چه عذر نهندم که طفل‌وار
از نی کنم ستور و به هرا برآورم
زن مرده‌ای است نفس چون خرگوش و هر نفس
نامش به شیر شرزهٔ هیجا برآورم
در ظاهرم جنابت و در باطن است حیض
آن به که غسل هر دو به یک جا برآورم
دریای توبه کو که درین شام‌گاه عمر
چون آفتاب، غسل به دریا برآورم
خاقانیا هنوز نه‌ای خاصهٔ خدای
با خاصگان مگو که مجارا برآورم
گر در عیار نقد من آلودگی بسی است
با صاحب محک چه محاکا برآورم
امسال اگر ز کعبه مرا بازداشت شاه
زین حسرت آتشی ز سویدا برآورم
گر بخت باز بر در کعبه رساندم
کاحرام حج و عمره مثنا برآورم
سی‌ساله فرض بر در کعبه قضا کنم
تکبیر آن فریضه به بطحا برآورم
حراقه‌وار در زنم آتش به بوقبیس
ز آهی که چون شراره مجزا برآورم
از دست آنکه داور فریادرس نماند
فریاد در مقام مصلا برآورم
زمزم فشانم از مژه در زیر ناودان
طوفان خون ز صخرهٔ صما برآورم
دریای سینه موج زند ز آب آتشین
تا پیش کعبه لولوی لالا برآورم
بر آستان کعبه مصفا کنم ضمیر
زو نعت مصطفای مزکی برآورم
دیباچهٔ سراچهٔ کل خواجهٔ رسل
کز خدمتش مراد مهنا برآورم
سلطان شرع و خادم لالای او بلال
من سر به پایبوسی لالا برآورم
در بارگاه صاحب معراج هر زمان
معراج دل به جنت ماوی برآورم
تا قرب قاب قوسین بر خاک درگهش
آوازهٔ دنی فتدلی برآورم
گر مدحتش به خاک سراندیب ادا کنم
کوثر ز خاک آدم و حوا برآورم
کی باشد آن زمان که رسم تا به حضرتش
آواز یا مغیث اغثنا برآورم
زان غصه‌ها که دارم از آلودگان دهر
غلغل دران حظیرهٔ علیا برآورم
دارا و داور اوست جهان را، من از جهان
فریاد پیش داور دارا برآورم
ز اصحاب خویش چون سگ کهف اندر آن حرم
آه از شکستگی سر و پا برآورم
دندانم ار به سنگ غرامت شکسته‌اند
وقت ثنای خواجه ثنایا برآورم
سوگند خورد مادر طبعم که در ثناش
از یک شکم دوگانه چو جوزا برآورم
اسمای طبع من به نکاح ثنای اوست
زان فال سعد ز اختر اسما برآورم
امروز گر ثناش مرا هست کوثری
رخت از گوثری به ثریا برآورم
فردا هم از شفاعت او کار آن سرای
در حضرت خدای تعالی برآورم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر صبح سر ز گلشن سودا برآورم
وز صور آه بر فلک آوا برآورم
هوش مصنوعی: هر روز صبح از باغ عشق برخاسته و با ناله‌های خود به آسمان زوزه می‌زنم.
چون طیلسان چرخ مطرا شود به صبح
من رخ به آب دیده مطرا برآورم
هوش مصنوعی: وقتی که پوشش آسمان به نور صبح آراسته می‌شود، من نیز چهره‌ام را به درون آب می‌نگرم و آن را تماشا می‌کنم.
بر کوه چون لعاب گوزن اوفتد به صبح
هویی گوزن‌وار به صحرا برآورم
هوش مصنوعی: وقتی که باران بر روی کوه‌ها می‌بارد و حالت درخشان و سرسبز به خود می‌گیرد، در صبح زود صدای خاصی شبیه به صدای گوزن به گوش می‌رسد که مرا به سمت دشت و فضاهای باز می‌کشاند.
از اشک خون پیاده و از دم کنم سوار
غوغا به هفت قلعهٔ مینا برآورم
هوش مصنوعی: با اشک‌هایم که مانند خون می‌ریزد، به سختی بر زمین می‌آیم و از نفس‌ام توان و نیرویی می‌گیرم تا به جانداری جدید دست یابم. با این نیرو قصد دارم شور و هیاهویی را در هفت قلعهٔ مینا به راه بیندازم.
خود بی‌نیازم از حشر اشک و فوج آه
کان آتشم که یک تنه غوغا برآورم
هوش مصنوعی: من به خودی خود نیازی به حضور اشک و آه ندارم، چون شعله آتش من به تنهایی می‌تواند شور و هیجان زیادی ایجاد کند.
اسفندیار این دژ روئین منم به شرط
هر هفته هفت‌خوانش به تنها برآورم
هوش مصنوعی: من مانند اسفندیار، این دژ مستحکم را در اختیار دارم، مشروط بر اینکه هر هفته هفت خوان آن را به تنهایی بگذرانم.
بس اشک شکرین که فرو بارم از نیاز
بس آه عنبرین که به عمدا برآورم
هوش مصنوعی: بسیار اشک‌های شیرینی دارم که از شدت نیاز می‌ریزم و آه‌های خوشبویی نیز دارم که عمدی و با هدف آنها را به صدا در می‌آورم.
لب را حنوط ز آه معنبر کنم چنانک
رخ را وضو به اشک مصفا برآورم
هوش مصنوعی: برای به اشتراک گذاشتن احساساتم، لب‌هایم را با آه‌های پرمعنا معطر می‌کنم، همان‌طور که برای شستشوی چهره‌ام، اشک‌های پاک و زلالم را به کار می‌برم.
قندیل دیر چرخ فرو میرد آن زمان
کان سرد باد از آتش سودا برآورم
هوش مصنوعی: چراغ این دیر از نور خود کم می‌شود زمانی که باد سرد، شعله‌های عشق را بیفروزد.
دلهای گرم تب زده را شربتی کنم
ز آن خوش دمی که صبح‌دم آسا برآورم
هوش مصنوعی: می‌خواهم با نوشیدنی خوشمزه‌ای دل‌های داغ و پرحرارت را آرامش بخشم که آن را صبح زود با حسی دلپذیر تهیه می‌کنم.
هردم مرا به عیسی تازه است حامله
ز آن هر دمی چو مریم عذرا برآورم
هوش مصنوعی: هر لحظه من مانند مریم عذرا به یک ولادت جدید و تازه از عیسی حامله‌ام و هر آن می‌توانم تجربه‌ای تازه خلق کنم.
زین روی چون کرامت مریم به باغ عمر
از نخل خشک خوشهٔ خرما برآورم
هوش مصنوعی: از این رو، مانند کرامت مریم، در باغ زندگی‌ام می‌خواهم از نخل خشک، خوشه‌های خرما بیاورم.
تر دامنان چو سر به گریبان فروبرند
سحر آورند و من ید بیضا برآورم
هوش مصنوعی: وقتی زیبا رویان زیبایی‌های خود را در پوشش مخفی کنند، سحر و جادو به وجود می‌آید، اما من قدرتی خاص دارم که می‌توانم توجه همه را جلب کنم.
دل در مغاک ظلمت خاکی فسرده ماند
رختش به تابخانهٔ بالا برآورم
هوش مصنوعی: دل من در چنگال تاریکی و ناامیدی گرفتار شده است، اما من می‌خواهم لباس روح خود را به سوی فضایی روشن و آسمانی ببردم.
رستی خورم ز خوانچهٔ زرین آسمان
و آوازهٔ صلا به مسیحا برآورم
هوش مصنوعی: من از سفرهٔ طلایی آسمان سیراب می‌شوم و صدای نیکو را به گونه‌ای پژواک می‌زنم که دل‌ها را به یاد مسیحا بیفکند.
نی‌نی من از خراس فلک برگذشته‌ام
سر ز آن سوی فلک به تماشا برآورم
هوش مصنوعی: من به قدری بالا رفته‌ام که دیگر از این دنیا جدا شده‌ام و اکنون از آن سمت آسمان به تماشای این زمین می‌پردازم.
چون در تنور شرق پزد نان گرم، چرخ
آواز روزه بر همه اعضا برآورم
هوش مصنوعی: وقتی که نان داغ در تنور شرق آماده می‌شود، صدای زندگی و شوق روزه به تمامی وجودم می‌پیوندد.
آبستنم که چون شنوم بوی نان گرم
از سینه باد سرد تمنا برآورم
هوش مصنوعی: احساس می‌کنم که با شنیدن بوی نان تازه از نسیم سرد، آرزویی در دلم برمی‌خیزد.
آب سیه ز نان سفید فلک به است
زین نان دهان به آب تبرا برآورم
هوش مصنوعی: آب سیاه بهتر از نان سفید آسمان است، من از این نان درخواهم کرد تا دهانم را با آب شسته کنم.
آبای علویند مرا خصم چون خلیل
بانگ ابا ز نسبت آبا برآورم
هوش مصنوعی: من از نسل علویان هستم و دشمنانم مانند ابراهیم خلیل می‌خواهند بر من حمله کنند، اما من به افتخار نسب خانوادگیم پاسخ می‌دهم.
از خاصگان دمی است مرا سر به مهر عشق
هر جا که محرمی است دم آنجا برآورم
هوش مصنوعی: من در کنار دوستان و عزیزان، دمی را با عشق و محبت می‌گذرانم و هر جا که جایی باشد برای دل‌نوازی و آشتی، در آن لحظه حضور پیدا می‌کنم.
در کوی حیرتی که هم عین آگهی است
نادان نمایم و دم دانا برآورم
هوش مصنوعی: در مکانی که آگاهی و حقیقت در آن وجود دارد، خود را به نادانی می‌زنم و از من سخن حکیمانه‌ای برمی‌آید.
چون نای اگر گرفته دهان داردم جهان
این دم ز راه چشم همانا برآورم
هوش مصنوعی: اگر مثل نای که در دهانش گرفته شده صدایی نمی‌زنم، اما با این حال، با نگاه و چشم خود می‌توانم دنیای اطراف را به تصویر بکشم و احساساتم را به بیان درآورم.
ور ساق من چو چنگ ببندد بده رسن
هم سر به ساق عرش معلا برآورم
هوش مصنوعی: اگر ساق پای من مانند چنگ باشد و مرا به بند بکشد، من نیز با این وضعیت، به اوج آسمان‌ها خواهم رسید.
با روزگار ساخته زانم به بوی آن
کامروز کار دولت فردا برآورم
هوش مصنوعی: من با شرایط زندگی کنار آمده‌ام، چون از امروز بوی موفقیت و خوشبختی را حس می‌کنم و امیدوارم که در فردا کارهای خوب و مفیدی انجام دهم.
جام بلور در خم روئین به دستم است
دست از دهان خم به مدارا برآورم
هوش مصنوعی: جام بلورینی در دست دارم و از آنجا که محتویاتش ممکن است ریخته شود، با احتیاط و آرامش، دهان این ظرف را رها می‌کنم.
تا چند بهر صیقلی رنگ چهره‌ها
خود را به رنگ آینه رعنا برآورم
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید برای زیبا کردن چهره‌هایم به ظاهر و دلخواه دیگران خودم را تغییر دهم؟
تا کی چو لوح نشرهٔ اطفال خویش را
در زرد و سرخ حلیت زیبا برآورم
هوش مصنوعی: تا کی باید مانند لوحی که بچه‌ها نوشته‌هایشان را بر روی آن می‌نگارند، رنگ‌های زرد و قرمز زیبا را برای خودم به نمایش بگذارم؟
تا کی به رغم کعبه نشینان عروس‌وار
چون کعبه سر ز شقهٔ دیبا برآورم
هوش مصنوعی: چقدر باید به زیبایی و شکوه کعبه ادامه دهم، در حالی که مانند عروس در زیبایی و زینت آن غرق هستم و دلم می‌خواهد از شوق و شگفتی همواره نمایان شوم؟
اولیتر آنکه چون حجر الاسود از پلاس
خود را لباس عنبر سارا برآورم
هوش مصنوعی: بهتر این است که مانند سنگ سیاه، از زرق و برقی که دارم، خود را آزاد کرده و به سادگی و پاکی برسم.
دلق هزار میخ شب آن من است و من
چون روز سر ز صدرهٔ خارا برآورم
هوش مصنوعی: لباس دلق مانند هزار میخ، متعلق به شب من است و من مانند روز، از بالای گنبدی سخت و استوار بر می‌خیزم.
خارا چو مار برکشم و پس به یک عصا
ده چشمه چون کلیم ز خارا برآورم
هوش مصنوعی: هنگامی که از زمین سنگی مثل مار جدا شوم، با یک عصا می‌توانم ده چشمه را از زمین بیرون بیاورم، همان‌طور که کلیم (موسی) سنگ را شکافت و چشمه‌ها از آن جاری شدند.
در زرد و سرخ شام و شفق بوده‌ام کنون
تن را به عودی شب یلدا برآورم
هوش مصنوعی: در غروب و سپیده‌دم، من رنگ‌های زرد و قرمز را تجربه کرده‌ام، اکنون می‌خواهم جسمم را به گرمای شب یلدا بپوشانم.
چون شب مرا ز صادق و کاذب گزیر نیست
تا آفتابی از دل دروا برآورم
هوش مصنوعی: وقتی شب بر من سایه افکنده و راهی برای فرار از حقیقت و دروغ ندارم، نمی‌توانم نوری از درون خود بیرون بیاورم.
بر سوگ آفتاب وفا زین پس ابروار
پوشم سیاه و بانگ معزا برآورم
هوش مصنوعی: از این پس به خاطر از دست دادن وفا، ابروانم را سیاه می‌کنم و فریاد عزاداری سر می‌زنم.
مولو مثال دم چو برآرد بلال صبح
من نیز سر ز چوخهٔ خارا برآورم
هوش مصنوعی: وقتی که موذن صبح فرا می‌رسد و اذان می‌گوید، من نیز با شجاعت و اراده از دل سنگی خود برخواهم خواست.
چند از نعیم سبعهٔ الوان چو کافران
کار حجیم سبعه ز امعا برآورم
هوش مصنوعی: چند روز دیگر از لذت‌های رنگارنگ دنیا بگذرد، من چون کافران، دستیابی به معانی بزرگ و عمیق را از دل تجارب خود خواهم جستجو کرد.
شویم دهان حرص به هفتاد آب و خاک
و آتش ز بادخانهٔ احشا برآورم
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به تشنگی و اشتهای شدید خود اشاره می‌کند. او می‌گوید که برای رفع این حس، دست به کار می‌شود و به فراوانی از عناصر طبیعی مانند آب و خاک و آتش و باد نیاز دارد. این بیان نمادین نشان‌دهنده‌ی نگرانی و درگیری‌های درونی اوست و می‌خواهد نشان دهد که برای برآورده کردن خواسته‌هایش، باید تلاش کند.
قرص جوین و خوش نمکی از سرشک چشم
به ز آنکه دم به میدهٔ دارا برآورم
هوش مصنوعی: شیرینی و لذت یک لقمه جو و نمک، از اشک چشمانم بیشتر است، چون نمی‌خواهم با زبانی پر از فخر و غرور کلماتی زمینی و مادی بر زبان بیاورم.
هم شوربای اشک نه سکبای چهرها
کاین شوربا به قیمت سکبا برآورم
هوش مصنوعی: این ابراز نشان‌دهنده‌ی احساسی عمیق است. شاعر به وضوح اشاره می‌کند که اشک‌های او با چهره‌ها و حالتی شور و شوق در آمیخته است. او به این نکته می‌پردازد که این حس و حال، بهایی دارد و او به خاطر آن، حاضر است تلاش کند و از آن استفاده کند. در واقع، او از احساسات خود به‌عنوان سرمایه‌ای ارزشمند یاد می‌کند که می‌تواند در مسیر زندگی‌اش به کار بیاید.
چون عیش تلخ من به قناعت نبود خوش
ز آن حنظل شکر شده حلوا برآورم
هوش مصنوعی: وقتی شادی من به کم‌خوری و قناعت بستگی ندارد، پس از آن تلخی‌هایی که دارم، شیرینی درست می‌کنم و آن را به شادی تبدیل می‌کنم.
چه عقل را به دست امانی گرو کنم
چه اره بر سر زکریا برآورم
هوش مصنوعی: هر چند ممکن است به عقل و اندیشه‌ام اعتماد نکنم، اما نمی‌توانم به خاطر ترس از خطرات، به خودم آسیب برسانم.
قلب ریا به نقد صفا چون برون دهم
نسناس چون به زیور حورا برآورم
هوش مصنوعی: وقتی قلب ناپاک و ریاکار را با صداقت بررسی کنم، احساس می‌کنم که مانند چیز بی‌ارزشی است که نمی‌تواند به زیبایی و زینت حوریان برسد.
چون آینه نفاق نیارم که هر نفس
از سینه زنگ کینه به سیما برآورم
هوش مصنوعی: من مانند آینه‌ای نیستم که نفاق را نشان دهم، زیرا هر لحظه از سینه‌ام نفرت و کینه را بروز می‌کنم.
آن رهروم که توشهٔ وحدت طلب کنم
زال زرم که نام به عنقا برآورم
هوش مصنوعی: من در مسیری می‌روم که می‌خواهم از تجربه‌های معنوی بهره‌مند شوم، و به دنبال دستاوردی هستم که نامم را در میان بزرگان و بی‌نظیران قرار دهد.
شهبازم ارچه بسته زبانم به گاه صید
گرد از هزار بلبل گویا برآورم
هوش مصنوعی: اگرچه در زمان شکار، زبان من بند آمده است، اما از میان هزار بلبل گویا، می‌توانم به وضوح صدای خود را به گوش برسانم.
سر ز آن فرو برم که برآرم دمار نفس
نفس اژدهاست هیچ مگو تا برآورم
هوش مصنوعی: من به خاطر ترسی که دارم، سرم را پایین می‌آورم؛ چون اگر به حال خودم بمانم، نابود می‌شوم. هیچ کس نباید از این وضعیت خبر دار شود تا زمانی که نتوانم بر خودم مسلط شوم.
صهبا گشاده آبی و زر بسته آتشی است
من آب و آتش از زر و صهبا برآورم
هوش مصنوعی: آب و آتش مثل ظرف‌های طلا و نوشیدنی‌های گوارا در دنیای ما وجود دارند. من می‌توانم از این دو عنصر استفاده کنم و چیزهای زیبا و ارزشمندی بسازم.
بلبل نیم که عاشق یاقوت و زر بوم
بر شاخ گل حدیث تقاضا برآورم
هوش مصنوعی: بلبل نیستم که تنها به زیبایی‌ها و ثروت‌ها دل ببندم، بلکه من در باغ زندگی و در دل گل‌ها از عشق و محبت سخن می‌گویم و خواسته‌هایم را بیان می‌کنم.
دانم علوم دین نه بدان تا به چنگ زر
کام از شکار جیفهٔ دنیا برآورم
هوش مصنوعی: من به علم‌های دینی آگاه هستم، اما نه برای اینکه از آنها به نفع خود بهره‌برداری کنم و با علم به دنیا و زرق و برق آن دست پیدا کنم.
اعرابیم که بر پی احرامیان دوم
حج از پی ربودن کالا برآورم
هوش مصنوعی: ما عرب‌ها هستیم که برای انجام مناسک حج دوم، به دنبال به دست آوردن کالا و معیشت هستیم.
گر طبع من فزونی عیش آرزو کند
من قصهٔ خلیفه و سقا برآورم
هوش مصنوعی: اگر احساسات و میل‌های من به شادی و خوشی بیشتر شود، من داستان خلیفه و سقا را بازگو می‌کنم.
با این نفس چنان همه هشیار نیستم
مستم نهان و عربده پیدا برآورم
هوش مصنوعی: من با این نفس، به شکلی هستم که همه هشیار نیستند؛ در حالی که به طور پنهانی مستم و صدایم را بلند می‌کنم.
اصحاب کهف‌وارم بیدار و خفته ذات
ممکن که سر ز خواب مفاجا برآورم
هوش مصنوعی: من در حالتی هستم که مانند اصحاب کهف، در بین بیداری و خواب هستم و ممکن است ناگهان از این خواب طولانی بیدار شوم.
صفرا همه به ترش نشانند و من ز خواب
چون طفل ترش خیزم و صفرا برآورم
هوش مصنوعی: همه به نشان ترشی و تلخی خود را نشان می‌دهند، اما من مانند کودکی که از خواب بیدار می‌شود، ترش مزه‌ای از خود بروز می‌دهم و حالت تلخی را کنار می‌زنم.
بنیاد عمر بر یخ و من بر اساس عمر
روزی هزار قصر مهیا برآورم
هوش مصنوعی: زندگی من بر پایه‌های ناپایدار و زودگذر است، اما من هر روز هزاران آرزو و دستاورد بزرگ را می‌سازم.
مردان دین چه عذر نهندم که طفل‌وار
از نی کنم ستور و به هرا برآورم
هوش مصنوعی: مردان دین چه دلیلی می‌توانند بیاورند وقتی که مانند کودکان با نی‌ زدن برمی‌خیزم و به ترس و وحشت دچار می‌شوم.
زن مرده‌ای است نفس چون خرگوش و هر نفس
نامش به شیر شرزهٔ هیجا برآورم
هوش مصنوعی: زن مرده‌ای است که نفس او مانند خرگوشی است. هر نفسی که می‌کشم، نامش را به شیر وحشی و قدرت‌مند در می‌آورم.
در ظاهرم جنابت و در باطن است حیض
آن به که غسل هر دو به یک جا برآورم
هوش مصنوعی: ظاهراً من دچار جنبیدگی هستم و در باطن دچار عادت ماهانه. بهتر است که هر دو را در یک زمان پاک کنم و غسل کنم.
دریای توبه کو که درین شام‌گاه عمر
چون آفتاب، غسل به دریا برآورم
هوش مصنوعی: ای کاش بتوانم در این تاریکی شب عمرم مانند آفتاب، با شستشویی در دریا، توبه کنم و از نو آغاز کنم.
خاقانیا هنوز نه‌ای خاصهٔ خدای
با خاصگان مگو که مجارا برآورم
هوش مصنوعی: ای خاقانی، هنوز تو از مقامات خاص خداوند نیستی، پس در مورد خاصان او صحبت نکن و نگو که من می‌توانم به طور خاص عمل کنم.
گر در عیار نقد من آلودگی بسی است
با صاحب محک چه محاکا برآورم
هوش مصنوعی: اگر در ارزش واقعی من عیب و نقص زیادی وجود داشته باشد، با کسی که معیار درست را دارد، چگونه می‌توانم درباره خودم استدلال کنم؟
امسال اگر ز کعبه مرا بازداشت شاه
زین حسرت آتشی ز سویدا برآورم
هوش مصنوعی: اگر امسال مرا از کعبه دور کنند، درد و حسرتی در دل دارم که مثل آتش از اعماق وجودم شعله‌ور خواهد شد.
گر بخت باز بر در کعبه رساندم
کاحرام حج و عمره مثنا برآورم
هوش مصنوعی: اگر بتوانم شانس را در دروازه کعبه به دست آورم، حتماً با افتخار مناسک حج و عمره را دوباره انجام می‌دهم.
سی‌ساله فرض بر در کعبه قضا کنم
تکبیر آن فریضه به بطحا برآورم
هوش مصنوعی: من سی سال در کنار کعبه خواهش می‌کنم و در این مدت فریضه‌ای بزرگ را در دشت بطحا به جا می‌آورم.
حراقه‌وار در زنم آتش به بوقبیس
ز آهی که چون شراره مجزا برآورم
هوش مصنوعی: من آتش را با شدت و طوفانی در دل خود شعله‌ور می‌کنم، مانند این‌که در حالی که از دل سوزان خود آهی می‌کشم، جرقه‌هایی به بیرون پرتاب می‌شود.
از دست آنکه داور فریادرس نماند
فریاد در مقام مصلا برآورم
هوش مصنوعی: من از کسی که هیچ قاضی و نجات‌دهنده‌ای ندارد، در جایگاه نمازگاه فریاد می‌زنم.
زمزم فشانم از مژه در زیر ناودان
طوفان خون ز صخرهٔ صما برآورم
هوش مصنوعی: در زیر ناودان، اشک‌هایم مانند آب زلال می‌ریزد و از دل سنگ‌های صخره‌ای، خون می‌جوشد.
دریای سینه موج زند ز آب آتشین
تا پیش کعبه لولوی لالا برآورم
هوش مصنوعی: دل من مانند دریا است که از عشق آتشین پر شده و به سمت کعبه می‌تازد. در این حالت، آرزوی من این است که با صدای لالایی بشکفم.
بر آستان کعبه مصفا کنم ضمیر
زو نعت مصطفای مزکی برآورم
هوش مصنوعی: در کنار کعبه، دل خود را پاک و روشن می‌سازم و ستایشی از پیامبر پاک و معصوم را برمی‌آورم.
دیباچهٔ سراچهٔ کل خواجهٔ رسل
کز خدمتش مراد مهنا برآورم
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی از مقام و منزلت والای پیامبر (ص) سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که از وجود و خدمت به ایشان خواسته‌ها و آرزوهای خیر و نیکو برآورده می‌شود. به عبارتی، خدمت به پیامبر و ارتباط با او می‌تواند راهی برای رسیدن به خواسته‌های معنوی باشد.
سلطان شرع و خادم لالای او بلال
من سر به پایبوسی لالا برآورم
هوش مصنوعی: من به خدمتگزاری و احترام به کسی که بزرگ است و در دین و شرع صاحب مقام است، آماده‌ام و در این مقام، مانند بلال، می‌خواهم سر فرود آورم.
در بارگاه صاحب معراج هر زمان
معراج دل به جنت ماوی برآورم
هوش مصنوعی: در حضور صاحب معراج، هر بار که دل را به آسمان‌ها می‌برم، به بهشت و آرامش می‌رسم.
تا قرب قاب قوسین بر خاک درگهش
آوازهٔ دنی فتدلی برآورم
هوش مصنوعی: به زودی به مقام والایی خواهم رسید و نامم در دنیا پخش خواهد شد.
گر مدحتش به خاک سراندیب ادا کنم
کوثر ز خاک آدم و حوا برآورم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم در ستایش او سخن بگویم، همانند کوثری که از خاک آدم و حوا برخاسته، از خاک سرندیب برمی‌خیزد.
کی باشد آن زمان که رسم تا به حضرتش
آواز یا مغیث اغثنا برآورم
هوش مصنوعی: چه زمانی خواهد بود که من بتوانم با صدای بلند و به احترام او فریاد بزنم و از او یاری بطلبم؟
زان غصه‌ها که دارم از آلودگان دهر
غلغل دران حظیرهٔ علیا برآورم
هوش مصنوعی: من از درد و غصه‌هایی که به خاطر انسان‌های آلوده در این دنیا دارم، فریاد و ناله‌ای را در عالم بالا به پا می‌کنم.
دارا و داور اوست جهان را، من از جهان
فریاد پیش داور دارا برآورم
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و عدالت‌گستر، مالک و حاکم بر این جهان است. من از مشکلات و دردهای این دنیا به او شکایت می‌کنم و ناله‌ای به سوی او بلند می‌کنم.
ز اصحاب خویش چون سگ کهف اندر آن حرم
آه از شکستگی سر و پا برآورم
هوش مصنوعی: از یاران خود مانند سگی در غاری در آن مکان، به خاطر شکستگی سر و پا، ناله و فریاد می‌کنم.
دندانم ار به سنگ غرامت شکسته‌اند
وقت ثنای خواجه ثنایا برآورم
هوش مصنوعی: اگر دندان‌های من به خاطر هزینه‌هایی که پرداخت کرده‌ام شکسته باشد، باز هم در زمان ستایش آقا، لبخند می‌زنم و ستایش می‌کنم.
سوگند خورد مادر طبعم که در ثناش
از یک شکم دوگانه چو جوزا برآورم
هوش مصنوعی: مادر طبع من قسم خورد که در ستایشش از دو طرف مانند دو نیمه یک مغز گردو سخن بگویم.
اسمای طبع من به نکاح ثنای اوست
زان فال سعد ز اختر اسما برآورم
هوش مصنوعی: خصلت‌های طبیعی من به ستایش او مربوط می‌شود، به همین دلیل از طالع نیک خود، خواسته‌های خوب و امیدوارکننده‌ای برمی‌آورم.
امروز گر ثناش مرا هست کوثری
رخت از گوثری به ثریا برآورم
هوش مصنوعی: اگر امروز بخواهم او را ستایش کنم، عشق و زیبایی‌اش از زمین به آسمان رفته و به بالاترین مرتبه می‌رسد.
فردا هم از شفاعت او کار آن سرای
در حضرت خدای تعالی برآورم
هوش مصنوعی: فردا نیز به واسطه شفاعت او، در آن عالم برتر و نزد خداوند بزرگ، به خواسته‌هایم می‌رسم.