گنجور

شمارهٔ ۶۱

هیچ می‌دانی مرا در بوته دل تاب نیست؟
کمتر آتش زن که جانم، کمتر از سیماب نیست
هرشب از هجر تو می میریم و در بالین خاک،
مردگان را خود نشاید کس بگوید خواب نیست
مردم چشمم شود منزلگه عکس رخت،
تا نگویی خانه کس در ره سیلاب نیست
گر نباشد زلف و رویت، کفر و ایمان، گو، چرا
فارغ از این ماجرا یک لحظه شیخ و شاب نیست؟
خون اگر گریم، مکن عیبم، که بی لعل لبت،
بسکه کردم گریه در دریای چشمم آب نیست
تا معنبر زلف را آشفته کردی از نسیم،
نیست، کان آشفتگی،‌ در خاطر احباب نیست
همچو آن رخ در گلستان، هیچ نبود ارغوان،
همچو آن لب، در بدخشان، هیچ لعل ناب نیست
همچو نظم افسر و آن گوهرین دندان دوست
خوب سنجیدیم، آری لؤلؤ خوشاب نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیچ می‌دانی مرا در بوته دل تاب نیست؟
کمتر آتش زن که جانم، کمتر از سیماب نیست
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که دل من تاب و تحمل ندارد؟ کمتر آتش بزن، زیرا جانم به اندازه‌ی سیماب فرار و ناپایدار است.
هرشب از هجر تو می میریم و در بالین خاک،
مردگان را خود نشاید کس بگوید خواب نیست
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر دوری تو به مرگ نزدیک می‌شویم و در کنار خاک، دیگران نمی‌توانند بگویند که مردگان خواب نیستند.
مردم چشمم شود منزلگه عکس رخت،
تا نگویی خانه کس در ره سیلاب نیست
هوش مصنوعی: مردم چشمانم مثل خانه‌ای می‌شوند که تصویر تو در آن نقش بسته است، تا وقتی که نگویی هیچ‌کس در برابر سیلاب نمی‌تواند مقاومت کند.
گر نباشد زلف و رویت، کفر و ایمان، گو، چرا
فارغ از این ماجرا یک لحظه شیخ و شاب نیست؟
هوش مصنوعی: اگر زلف و روی تو نباشد، نشان دهنده‌ی کفر و ایمان است. پس چرا یک لحظه هم شیخ و جوان از این موضوع غافل نیستند؟
خون اگر گریم، مکن عیبم، که بی لعل لبت،
بسکه کردم گریه در دریای چشمم آب نیست
هوش مصنوعی: اگر اشک بریزم، به خاطر عیب‌های من ملامت نکن، زیرا بدون لبی که بوسه‌ای بدهی، به قدری در چشم‌هایم گریه کرده‌ام که دیگر آبی باقی نمانده است.
تا معنبر زلف را آشفته کردی از نسیم،
نیست، کان آشفتگی،‌ در خاطر احباب نیست
هوش مصنوعی: وقتی نسیم موهای تو را به هم ریخته است، این آشفته‌گی برای دوستانت معنایی ندارد و در ذهن آن‌ها نمی‌ماند.
همچو آن رخ در گلستان، هیچ نبود ارغوان،
همچو آن لب، در بدخشان، هیچ لعل ناب نیست
هوش مصنوعی: اگرچه در گلستان زیبایی‌هایی مانند آن چهره وجود ندارد، در بدخشان نیز هیچ سنگ قیمتی، مانند آن لب زیبا وجود ندارد.
همچو نظم افسر و آن گوهرین دندان دوست
خوب سنجیدیم، آری لؤلؤ خوشاب نیست
هوش مصنوعی: به مانند تزییناتی که به یک افسر می‌زنند و آن دندان‌های درخشان و قیمتی، دوست خوب را سنجیده‌ایم. بله، مروارید خوش رنگ نیست.