گنجور

شمارهٔ ۲۷

ای سایه سعادت و ای مایه شکیب
ما از تو بی خودیم و هنوزت به ما عتیب
بی خار گل نبوده و بی رنج، مارِ گنج
نی خرّمی است بی غم و نی یار بی رقیب
ساقی به همگنان همه صهبای لعل داد
جز خون دل نبوده از آن می مرا نصیب
وز جان ما نگار دهد بزم را بخور
وز خون ما حبیب کند دست را خضیب
روزم همه شب است و شبم جمله بامداد
زآن موی همچو نافه وز آن روی دلفریب
گور است چشم خاطر صورت پرست محض
سیرت ز صورت تو نبیند، مگر لبیب
با عشق آن نگار، ز افسر مجوی صبر
عشق و صبوری این دو حدیثی است بس عجیب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سایه سعادت و ای مایه شکیب
ما از تو بی خودیم و هنوزت به ما عتیب
هوش مصنوعی: ای سرچشمه سعادت و مایه صبر ما، ما از تو بی‌خبر هستیم اما هنوز به تو وابسته‌ایم.
بی خار گل نبوده و بی رنج، مارِ گنج
نی خرّمی است بی غم و نی یار بی رقیب
هوش مصنوعی: گلی بدون خار وجود ندارد و بدون زحمت و درد هم گنجی برای شادی و خوشحالی نیست. همچنین دوستی بدون رقیب هم ممکن نیست.
ساقی به همگنان همه صهبای لعل داد
جز خون دل نبوده از آن می مرا نصیب
هوش مصنوعی: ساقی به دوستان همه شراب قرمز (رنگ لعل) بخشید، اما برای من جز خون دل چیزی نصیب نشده است.
وز جان ما نگار دهد بزم را بخور
وز خون ما حبیب کند دست را خضیب
هوش مصنوعی: از جان ما، محبوب بزم را نوشیدنی می‌دهد و از خون ما، عزیز دل، دستش را مانند خضیب (رنگ‌آور) کرده است.
روزم همه شب است و شبم جمله بامداد
زآن موی همچو نافه وز آن روی دلفریب
هوش مصنوعی: روز من مانند شب است و شب‌هایم همه صبح است. این حالت به خاطر موی زیبا و صورت دلربای اوست.
گور است چشم خاطر صورت پرست محض
سیرت ز صورت تو نبیند، مگر لبیب
هوش مصنوعی: چشم دل فقط صورت را نمی‌بیند و به ظواهر اکتفا نمی‌کند، بلکه به عمق و باطن افراد نگاه می‌کند و فقط افراد عاقل و فهمیده می‌توانند این عمق را درک کنند.
با عشق آن نگار، ز افسر مجوی صبر
عشق و صبوری این دو حدیثی است بس عجیب
هوش مصنوعی: با عشق آن معشوق، نیازی به انتظار برای عشق و صبر نیست، زیرا این دو، داستان‌هایی عجیب و شگفت‌انگیز هستند.