گنجور

شمارهٔ ۵۵ - جلوه دوست

ساقی از آن مدام روانبخش لعل فام
بفشان به کان تا رود از دل غم مدام
گویا گشوده شد در میخانه این زمان
کم بر مشام رایحه ها آید از مدام
پرورده ای که آمده پروردگار خلق
فرمان بری که آمده فرمانده انام
وارسته از خودی، متجلی در او خدای
بگذشته از مکان، بودش لامکان مقام
ای کامده است شاهد حسن تو لم یزل
وی کامده است دیده بخت تو لاینام
بر روز روشن ارکنی از روی قهر روی
بر خاک تیره گر نهی از راه مهر گام
این یک لطیف تر شود از جوهر وجود
و آن یک سیاه تر شود از شام تیره فام
تا رام خویش آری در عرصه قدر
خنگ سپهر را مجرّه بود لگام
مقصود اگر نه شخص وجود تو بود کی،
میراند مام اربعه ز آباء سبعه کام
عقل ار کند عروج به معراج مدح تو
برتر ز لامکانش بود کمترین مقام
نه نیلگون سرادق گردون هماره است
خدام بارگاه تو را کمترین خیام
صراف چرخ را به نثارت ز ماه و مهر
قرصی ز زر پخته و جامی ز سیم خام
نفخ حیات بر تن روح القدس دمد
مرغ مسیح بال گشاید گرت به بام
کی عرصه دو کون مطار آیدش اگر
از بام آستان تو پرّد یکی حمام
کی خضر بهره بردی از عمر جاودان
از ساقی ولای تو گرمی نیافت جام
یوسف ز قعر چاه برآمد دمی که جست
بر عروه ولای تو ای شاه اعتصام
از نوک کلک امر تو چون قطره ای فتاد
بر صفحه وجود شد این چرخ نیل فام
بوجهل چون به منبر احمد شود مکین
دجال، کی به مسند مهدی کند مقام
در عرصه شهود بود تا نشان ز صبح
در ساعت وجود بوّد تا اثر ز شام
روز امید یار تو همواره پر فروغ
شام سیاه خصم تو پیوسته تیره فام

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی از آن مدام روانبخش لعل فام
بفشان به کان تا رود از دل غم مدام
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آن شراب قرمز و گوارا بطری را پر کن و به من بده تا غم و اندوه از دلم برود و همیشه شاداب و سرزنده بمانم.
گویا گشوده شد در میخانه این زمان
کم بر مشام رایحه ها آید از مدام
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این میخانه در این لحظه، عطرها و عطرهای خوشی به مشام می‌رسد که از همیشه جدیدتر و دلپذیرتر هستند.
پرورده ای که آمده پروردگار خلق
فرمان بری که آمده فرمانده انام
هوش مصنوعی: فرزندی که به دنیا آمده، به پای پروردگارش رفته است؛ پس باید اطاعت کند و از دستورات او پیروی نماید.
وارسته از خودی، متجلی در او خدای
بگذشته از مکان، بودش لامکان مقام
هوش مصنوعی: کسی که از خودخواهی رها شده و به مقام عشق و معرفت رسیده، در وجودش تجلی خداوند را می‌توان دید. او از محدودیت‌های مکانی فراتر رفته و در مرتبه‌ای عالی از وجود قرار دارد که هیچ جا و مکانی او را محدود نمی‌کند.
ای کامده است شاهد حسن تو لم یزل
وی کامده است دیده بخت تو لاینام
هوش مصنوعی: تو همواره زیبایی را به تصویر می‌کشی و چشمان بخت تو هرگز نمی‌خوابند.
بر روز روشن ارکنی از روی قهر روی
بر خاک تیره گر نهی از راه مهر گام
هوش مصنوعی: اگر در روز روشن تنها به خاطر خشم و قهری رویت را به زمین تاریک بگذاری، اگر بخواهی با مهر و محبت گام برداری، این کار را نکن.
این یک لطیف تر شود از جوهر وجود
و آن یک سیاه تر شود از شام تیره فام
هوش مصنوعی: اینجا به تفاوت بین دو چیز اشاره شده است؛ یکی به آرامی و لطافت و زیبایی می‌رسد و دیگری در عوض به سیاهی و تاریکی متمایل می‌شود. این تضاد نشان‌دهنده تغییرات و تحولات در وجود و حال‌های مختلف است.
تا رام خویش آری در عرصه قدر
خنگ سپهر را مجرّه بود لگام
هوش مصنوعی: برای آنکه خود را به مقام و قدرت برسانی، باید در میدان دشواری‌ها، بر اداره و کنترل زندگی‌تان تسلط پیدا کنید.
مقصود اگر نه شخص وجود تو بود کی،
میراند مام اربعه ز آباء سبعه کام
هوش مصنوعی: اگر هدف وجود تو نبود، پس چه دلیلی داشت که چهار پدر از هفت نسل بیایند و زنده بمانند؟
عقل ار کند عروج به معراج مدح تو
برتر ز لامکانش بود کمترین مقام
هوش مصنوعی: اگر عقل به اوج و کمال رسد، ستایش تو از هرجهت بالاتر از این دنیای محدود است و حتی کم‌ترین جایگاه آن هم فراتر از جهانیان خواهد بود.
نه نیلگون سرادق گردون هماره است
خدام بارگاه تو را کمترین خیام
هوش مصنوعی: آسمان آبی همیشه نیست و دائمی نیست، اما در بارگاه تو من، خیمه‌نشین کم‌ارزش‌ترین هستم.
صراف چرخ را به نثارت ز ماه و مهر
قرصی ز زر پخته و جامی ز سیم خام
هوش مصنوعی: صراف آسمان به تو هدیه‌ای از نور ماه و روشنایی خورشید می‌دهد، مقدار کمی طلا و یک جام نقره‌ای خام برایت می‌آورد.
نفخ حیات بر تن روح القدس دمد
مرغ مسیح بال گشاید گرت به بام
هوش مصنوعی: اگر نسیم حیات بر جسم روح القدس بوزد، پرنده مسیح در آسمان تو به پرواز در می‌آید.
کی عرصه دو کون مطار آیدش اگر
از بام آستان تو پرّد یکی حمام
هوش مصنوعی: هر کس که به آستان تو بیافتد، به هیچ چیز دیگری اهمیت نمی‌دهد و اگر از بام خانه‌ات به پایین بیفتد، در نظرش همین یک اتفاق کافی است.
کی خضر بهره بردی از عمر جاودان
از ساقی ولای تو گرمی نیافت جام
هوش مصنوعی: کی خضر از عمر جاودان بهره‌مند شد، در حالی که از ساقی ولایت تو، هیچ‌گاه شور و شوقی در دل نداشت.
یوسف ز قعر چاه برآمد دمی که جست
بر عروه ولای تو ای شاه اعتصام
هوش مصنوعی: یوسف در لحظه‌ای که از عمق چاه بیرون آمد، به خاطر ارتباطش با تو ای پادشاه، به نجات رسید.
از نوک کلک امر تو چون قطره ای فتاد
بر صفحه وجود شد این چرخ نیل فام
هوش مصنوعی: از نوک قلم تو، مانند قطره‌ای که بر روی ورق وجود می‌افتد، این جهان آبی رنگ به وجود آمد.
بوجهل چون به منبر احمد شود مکین
دجال، کی به مسند مهدی کند مقام
هوش مصنوعی: وقتی بوجهل بر منبر احمد قرار بگیرد و دروغین و فریبکار باشد، دیگر چگونه ممکن است در مسند مهدی به جایگاهی والا برسد؟
در عرصه شهود بود تا نشان ز صبح
در ساعت وجود بوّد تا اثر ز شام
هوش مصنوعی: در عرصه مشاهده و درک، نشانه‌هایی از صبح و زندگی وجود داشت که اثرات و ردپای شام و تاریکی را نیز در خود داشت.
روز امید یار تو همواره پر فروغ
شام سیاه خصم تو پیوسته تیره فام
هوش مصنوعی: روز امید و آرامش تو همیشه درخشان و روشن است، در حالی که شب و سختی‌هایی که از طرف دشمن تو می‌آید همیشه تاریک و ناامیدکننده است.