گنجور

شمارهٔ ۱۶ - فرش و عرش

وصفت ای شاه برون از حد درک بشر است
عرش، کی، مسکن هر خاکی بی پا و سر است
شاخه چند عقولند و ثنایت برشان
ای که در خانه اجلال تو اصل شجر است
عرض جسم تو و جوهر عقل صافی
بحقیقت مثل جوهر محض و حجر است
عکس را عزم کنی گر به هیولی و صور
صورت آنگه چو هیولی و هیولی صور است
چون مشرّف ز قدوم تو زمین شد آری
چرخ ساید به زمین سر، سخنی معتبر است
نکند کسب ضیا گر ز سهایت همه دم
پر کلف عارض خورشید چو جرم قمر است
هفت غبرا بیک ایمای تو چون نه خضرا
همچو گوی دم چوگان همه زیر و زبر است
ماسوی می ننگارند مدیحت به قلم
لوح در دفترت ای شه ورقی مستتر است
سرکه بی شور تو شد پایه گاه نقمت
دل که بی مهر تو شد مایه خوف و خطر است
گرنه سودای رخت بر سر افسر باشد
گر برد نفع دو عالم، به مذاقش ضرر است
به که شرمنده ز مدح تو خموش آیم از آنک
طایر عقل در این مرحله بی بال و پر است
باد احباب تو را صورت و معنی پرنور
آنچنان کت به تر و خشک اعادی شرر است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وصفت ای شاه برون از حد درک بشر است
عرش، کی، مسکن هر خاکی بی پا و سر است
هوش مصنوعی: ای شاه، تو آنچنان بزرگ و عظیم هستی که وصف تو فراتر از فهم انسان‌هاست. عرش و آسمان‌ها هم جای تو نیستند، زیرا هر خاکی بدون پا و سر، نمی‌تواند مسکن تو باشد.
شاخه چند عقولند و ثنایت برشان
ای که در خانه اجلال تو اصل شجر است
هوش مصنوعی: چندین عقل و تفکر وجود دارند که در محبت و زیبایی تو مستحیر هستند، ای کسی که در خانه‌ات، اصل و ریشه درخت عظمت تو به چشم می‌خورد.
عرض جسم تو و جوهر عقل صافی
بحقیقت مثل جوهر محض و حجر است
هوش مصنوعی: اندازه‌ی ظاهر تو و ذات عقل خالص در واقع همچون جوهر خالص و سنگ می‌باشد.
عکس را عزم کنی گر به هیولی و صور
صورت آنگه چو هیولی و هیولی صور است
هوش مصنوعی: اگر به سراغ تصویر و واقعیت‌های بدون شکل بروی، آن‌گاه آن تصویر همچون واقعیت خالص و بدون فرم خواهد بود.
چون مشرّف ز قدوم تو زمین شد آری
چرخ ساید به زمین سر، سخنی معتبر است
هوش مصنوعی: وقتی که زمین با حضور تو زینت می‌یابد، چرخ فلک هم به نشانه احترام، سر به خاک می‌ساید و این سخن حقیقتی مهم و معتبر است.
نکند کسب ضیا گر ز سهایت همه دم
پر کلف عارض خورشید چو جرم قمر است
هوش مصنوعی: آیا می‌توان تو را به خاطر زیبایی‌ات مقایسه کرد، در حالی که هر لحظه چون سایه‌ای از نور خورشید هستی و زیبایی‌ات همچون جرم و پر کلفت ماه است؟
هفت غبرا بیک ایمای تو چون نه خضرا
همچو گوی دم چوگان همه زیر و زبر است
هوش مصنوعی: هفت رنگ غبار به خاطر اشاره تو، مانند سبزی نیستند، بلکه مانند گوی چوگان همه چیز در هم ریخته و آشفته است.
ماسوی می ننگارند مدیحت به قلم
لوح در دفترت ای شه ورقی مستتر است
هوش مصنوعی: به جز تو کسی نمی‌تواند زیبایی‌های تو را به قلم و لوح بنویسد، ای پادشاه! در دفتری، ورقه‌ای پنهان است که تو را به خوبی تعریف می‌کند.
سرکه بی شور تو شد پایه گاه نقمت
دل که بی مهر تو شد مایه خوف و خطر است
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنارم نیستی، زندگی‌ام از شور و نشاط خالی شده و به درد و رنج تبدیل شده است. بدون عشق تو، هر لحظه‌ام پر از ترس و نگرانی است.
گرنه سودای رخت بر سر افسر باشد
گر برد نفع دو عالم، به مذاقش ضرر است
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است عشق تو در سر من باشد و من به خاطر آن خوشحال باشم، اما اگر این عشق به من آسیب بزند، حتی اگر همه دنیا را به دست آورم، برایم هیچ ارزش ندارد.
به که شرمنده ز مدح تو خموش آیم از آنک
طایر عقل در این مرحله بی بال و پر است
هوش مصنوعی: بهتر است که از ستایش تو سکوت کنم، چرا که در این مرحله، توانایی‌های فکری‌ام کم است و مانند پرنده‌ای بدون بال و پر می‌باشم.
باد احباب تو را صورت و معنی پرنور
آنچنان کت به تر و خشک اعادی شرر است
هوش مصنوعی: باد دوستان تو را با روشنایی و زیبایی خاصی درک کرده است، به گونه‌ای که مانند آتش خشم دشمنان تو می‌دمد و آنها را به تلاطم می‌اندازد.