گنجور

باب چهل و یکم: در آیین و رسم اسفهسالاری

بدان ای پسر که اگر اسفهسالار باشی با لشکر و رعیت محسن باش، هم از جانب خویش نکویی کن و هم از جانب خداوند خویش و از بهر رعیت نیکویی خواه و همیشه با هیبت باش و طریق لشکر شناختن و مصاف کشیدن سره بدان، روزی که مصافی افتد بر میمنه و میسره سالاران را جنگ آموز و در جنگ مردان آزموده و جهان دیده فرست و شجاع‌ترین سالاری را با نیک‌ترین قومی در جناح لشکر بایستان، که پشت لشکر آن قوم باشند که در جناح باشند؛ اگر چه ضعیف خصمی باشد او را به ضعیفی منگر و دربار آن ضعیف همچنان احتیاط کن که در باب قوی کنی و در حرب دلیر مباش، که از دلیری لشکر را بر باد دهی و نیز چندان بد‌دل مباش، که از بددلی خویش لشکر را منهزم گردانی و از جاسوس فرستادن تقصیر مکن و روز مصاف چون چشم بر لشکر خصم افکنی هر دو گروه روی به روی یک دیگر نهند خنده‌ناک باش و با لشکر خویش همی‌گوی که: که باشند و چه اصل دارند ایشان؟ همین ساعت دمار ازیشان بر آریم و به یک‌بار لشکر پیش مبر و علامت علامت و فوج فوج سوار همی‌فرست، یک‌یک سالار را و یک‌یک سرهنگ را نام زد همی‌کن که: یا فلان تو برو با قوم خویش و کسی را که حملهٔ امیر را بشاید پیش خویش می‌دار و هر که جنگ نیک کند و کسی را بیفکند یا مجروح کند، یا سواری بگیرد، یا اسبی بیارد، یا سری بیآرد و خدمتی پسندیده کند او را به اضعاف آن خدمت مراعات کن، از خلعت و زیادت معاش و در آن وقت در مال تصرف مکن و دون‌همت مباش، تا غرض تو به حاصل شود؛ چون این بوینند همه لشکر را آرزوی جنگ خیزد و هیچ کس در جنگ مقصر نباشد و فتحی به مراد برآید؛ اگر مقصود تو برین جمله حاصل شود فبها و نعمه و تو شتاب‌زدگی مکن و بر جای خویش باش و هیچ کوشش مکن، که چون جنگ با سفهسالار افتاد کار تنگ درآمده باشد؛ پس اگر جنگ با تو افتد صعب کوش و هزیمت در دل مگیر و مرگ را بکوش، که هر که مرگ اندر دل کرد از جای خویش نتوان گسست {و نگر تا از آن اسفهسالاران نباشی که عسجدی گوید، اندر فتح خوارزم سلطان محمود، بیت:

سفهسالار لشکر‌شان یکی لشکر شکن کآخر
شکسته شد ازو لشکر ولیکن لشکر ایشان}

و چون ظفر یافتی از پس هزیمتی بسیار مرو، که در رجعت بسیار خطا‌ها افتد و نتوان دانست که حال چون باشد و امیر بزرگ رحمه الله هرگز پس هزیمتی نرفتی و کس را نگذاشتی رفتن، از بهر آنک طریق جنگ کس به ازو ندانستی و سلطان محمود نیز آن طریق داشتی و گفتی که: مردم منهزم چون درماند جانی را بزند و بایستد و چون رجعت کرد با وی نباید کوشید، تا خطا‌یی نیفتد و چون به جنگ روی ناچاره به چشم سر راه درون رفتن می‌بینی همچنان در باطن به چشم دل و سر راه بیرون رفتن می‌باید دید، مگر همچنان باشد که تو خواهی و دیگر این یک سخن فراموش مکن، اگر چه جای دیگر گفته‌ام باز تکرار می‌کنم: به وقتی که مصاف افتد اگر چه جای تو تنگ باشد به مثل پس از تو به یک گام جای فراخ باشد زینهار که از گام باز پس نروی که اگر یک بَدَست باز پس روی در حال ترا هزیمت کنند؛ همیشه جهد آن کن که از جای خویش پیش‌تر روی و هرگز گامی باز پس مرو و چنان باید که در همه وقت لشکر تو به جان سر تو سوگند خورند و تو با لشکر خود سخی باش، پس اگر خلعت و صلت توفیری از پیش نتوان کردن به نان و نبیذ و سخن خوش تقصیر مکن، یک لقمه نان و یک قدح نبیذ بی لشکر خویش مخور، که آنچ نان کند زر و سیم و خلعت نکند و لشکر خویش را همیشه دل خوش دار، اگر خواهی تا جان از تو دریغ ندارند نان‌پاره ازیشان دریغ مدار؛ اگر چه همه کارها به تقدیر ایزد جل جلاله باز بسته است تو آنچ شرط تدبیر است همی‌کن بر طریق صواب‌، که آنچه تقدیر است خود می‌باشد. پس اگر خدای تعالی بر تو رحمت کند و ترا به پادشاهی رساند شرط پادشاهی نگاه دار و بر سیرت حمیده باش و عالی‌همت باش و سرکش.

باب چهلم: در شرایط وزیری پادشاه: بدان ای پسر که اگر چنان بود که بوزارت افتی محاسب و معامل و ملت شناس باش و معامله نیکو شناس و با خداوندان خویش راستی کن و انصاف ولی نعمت خویش بده و همه خویشتن را مخواه، که گفته‌اند: من اراد الکل فاته الکل، همه بتو ندهند، اگر در وقت بتو دهند بعد از آن ترا خواستار آید، اگر اول فرا گذارند بآخر نگذارند؛ پس چیز خداوند کار خود نگاه دار و اگر بخوری بدو انگشت خور، تا در گلوت نماند؛ اما بیک‌بار دست عمال فرو مبند، چون جربو از آتش دریغ داری کباب خام آرد، تا دانکی بدیگران نگذاری درمی نتوانی خوردن و اگر بخوری محرومان خاموش نباشند و یله نکنند که پنهان ماند و نیز همچنانک با ولی‌نعمت خویش منصف باشی با لشکر و رعیت منصف‌تر باش و توفیرهاء حقیر مکن، که گوشت از بن دندان بیرون سیری نکند که توفیر برزگتر از سود باشد و بدان کم مایه توفیر لشکری را دشمن کرده باشی و رعیت را دشمن خداوندگار خویش کرده و اگر کفایتی خواهی نمودن توفیر از مال جمع کردن بعمارت کوش و از آن بحاصل کن و ویرانی‌هاء مملکت آباد دار، تا ده چندان توفیر پدید آید و خلقان خدای تعالی را بی‌نوا نکرده باشی.باب چهل و دوم: اندر آیین و شرط پادشاهی: بدان ای پسر که اگر پادشاه باشی پارسا باش و چشم و دست از حرم مردمان دور دار و پاک شلوار باش، که پاک شلواری پاک دینی است و در هر کاری رای را فرمان‌بردار خود کن و هر کاری که بخواهی کرد با خرد مشورت کن، که وزیر پادشاهی خرد‌ست و تا روی درنگ بینی شتاب زدگی مکن و هر کاری که درخواهی شدن نخست شمار بیرون آمدن آن برگیر و تا آخر نبینی اول مبین و در همه کاری مدارا نگاه دار و هر کاری که به مدارا برآید جز به مدارا پیش مبر و بیداد پسند مباش و همه کارها و سخن‌ها را به چشم داد بین، تا در همه کارها حق و باطل بتوانی دیدن، که چون پادشاه چشم خردمندی گشاده ندارد طریق حق و باطل بر وی گشاده نشود، همیشه راست گوی باش ولیکن کم گوی و کم خنده باش، تا کهتر‌ان تو با تو دلیر نگردند، که گفته‌اند که: بدترین کاری پادشاه را دلیر‌ی رعیت و نافرمانی حاشیت باشد و عطایی که ازو بباید به مستحقان برسد و عزیز دیدار باش، تا به چشم رعیت و لشکری خوار نگردی و زینهار خویشتن را خوار مدار و بر خلقان حق تعالی رحیم باش؛ اما بر بی‌رحمان رحمت مکن و بخشایش عادت مکن، ولکن به سیاست باش، خاصه با وزیر خویش، البته خویشتن را تسلیم القلبی به وزیر خویش منمای و یکباره محتاج رای او مباش و هر سخنی که وزیر بگوید در باب کسی و طریقی که نماید بشنو، اما در وقت اجابت مکن، بگوی: که تا بنگریم، آنگاه چنانک باید بفرماییم؛ بعد از آن تفحص آن کار بفرمای کردن، تا در آن کار صلاح تو می‌جوید یا نفع خویش، چون معلوم کردی آنگاه چنانک صواب بینی جواب میده، تا ترا زبون رای خویش نداند. هر کس را که وزارت دادی در وزارت او را تمکینی تمام کن، تا کارها و شغل و مملکت تو فرو بسته نماند {و اگر پیر باشی یا جوان وزیر پیر دار و جوان را وزارت مده، از آنکه گفته‌اند اندرین باب، ع:

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان ای پسر که اگر اسفهسالار باشی با لشکر و رعیت محسن باش، هم از جانب خویش نکویی کن و هم از جانب خداوند خویش و از بهر رعیت نیکویی خواه و همیشه با هیبت باش و طریق لشکر شناختن و مصاف کشیدن سره بدان، روزی که مصافی افتد بر میمنه و میسره سالاران را جنگ آموز و در جنگ مردان آزموده و جهان دیده فرست و شجاع‌ترین سالاری را با نیک‌ترین قومی در جناح لشکر بایستان، که پشت لشکر آن قوم باشند که در جناح باشند؛ اگر چه ضعیف خصمی باشد او را به ضعیفی منگر و دربار آن ضعیف همچنان احتیاط کن که در باب قوی کنی و در حرب دلیر مباش، که از دلیری لشکر را بر باد دهی و نیز چندان بد‌دل مباش، که از بددلی خویش لشکر را منهزم گردانی و از جاسوس فرستادن تقصیر مکن و روز مصاف چون چشم بر لشکر خصم افکنی هر دو گروه روی به روی یک دیگر نهند خنده‌ناک باش و با لشکر خویش همی‌گوی که: که باشند و چه اصل دارند ایشان؟ همین ساعت دمار ازیشان بر آریم و به یک‌بار لشکر پیش مبر و علامت علامت و فوج فوج سوار همی‌فرست، یک‌یک سالار را و یک‌یک سرهنگ را نام زد همی‌کن که: یا فلان تو برو با قوم خویش و کسی را که حملهٔ امیر را بشاید پیش خویش می‌دار و هر که جنگ نیک کند و کسی را بیفکند یا مجروح کند، یا سواری بگیرد، یا اسبی بیارد، یا سری بیآرد و خدمتی پسندیده کند او را به اضعاف آن خدمت مراعات کن، از خلعت و زیادت معاش و در آن وقت در مال تصرف مکن و دون‌همت مباش، تا غرض تو به حاصل شود؛ چون این بوینند همه لشکر را آرزوی جنگ خیزد و هیچ کس در جنگ مقصر نباشد و فتحی به مراد برآید؛ اگر مقصود تو برین جمله حاصل شود فبها و نعمه و تو شتاب‌زدگی مکن و بر جای خویش باش و هیچ کوشش مکن، که چون جنگ با سفهسالار افتاد کار تنگ درآمده باشد؛ پس اگر جنگ با تو افتد صعب کوش و هزیمت در دل مگیر و مرگ را بکوش، که هر که مرگ اندر دل کرد از جای خویش نتوان گسست {و نگر تا از آن اسفهسالاران نباشی که عسجدی گوید، اندر فتح خوارزم سلطان محمود، بیت:
هوش مصنوعی: ای پسر، اگر فرماندهی و با سپاه و مردم نیکوکار باشی، باید هم به خودت و هم به خاطر خداوند نیکی کنی و در پی منافع رعیت باشی. همیشه با اقتدار رفتار کن و جبهه جنگ را بشناس و در نبرد دست به کار شو. زمانی که جنگی در می‌گیرد، فرماندهان جنگ‌آموخته و با تجربه را به میدان بفرست و باید شجاع‌ترین فرمانده را با بهترین لشکر در سمت خود قرار دهی. به ضعف دشمن نگاه نکن و در مقابل آنها احتیاط کن، به ویژه زمانی که در برابر قوی‌ها هستی. از شجاعت بی‌محابا دوری کن تا باعث تلفات لشکرت نشوی و همزمان از بددلی نیز پرهیز کن تا لشکر را متاثر نسازی. فرستادن جاسوسان را فراموش نکن و وقتی که در میدان جنگ با دشمن روبرو شدی، باید ببینی که چه کسانی آنجا هستند و بلافاصله حمله کن. لشکر را به صورت منظم و فرمانده به فرمانده به پیش ببر و هر کسی که در جنگ خوب عمل کند، باید مورد تشویق و پاداش قرار گیرد. در این زمان هیچ تصرفی در اموال نکن و به دنبال مال اندوزی نباش. این کار باعث می‌شود که افراد آرزوی جنگ و پیروزی داشته باشند و هیچ‌کس در این کار نقصان نداشته باشد. اگر به این اصول عمل کنی، توفیق نصیبت خواهد شد. وقتی که جنگ درگرفت، شتاب نکن و در جایت بمان و از تلاش بیهوده دوری کن که در آن لحظه کار سخت خواهد شد. اگر جنگ با تو آغاز شد، باید با تمام توان بجنگی و از شکست نترسی؛ زیرا کسی که ترس از مرگ در دلش راه یابد، قادر به فرار نخواهد بود.
سفهسالار لشکر‌شان یکی لشکر شکن کآخر
شکسته شد ازو لشکر ولیکن لشکر ایشان}
هوش مصنوعی: سربیگ لشکر آن‌ها، شخصی بود که قادر به شکست دادن دشمنانش بود. اما در نهایت، وقتی که نیروهای او در میدان جنگ مغلوب شدند، قدرت او نیز به نوعی زیر سوال رفت و نتوانست لشکر خود را به پیروزی برساند.
و چون ظفر یافتی از پس هزیمتی بسیار مرو، که در رجعت بسیار خطا‌ها افتد و نتوان دانست که حال چون باشد و امیر بزرگ رحمه الله هرگز پس هزیمتی نرفتی و کس را نگذاشتی رفتن، از بهر آنک طریق جنگ کس به ازو ندانستی و سلطان محمود نیز آن طریق داشتی و گفتی که: مردم منهزم چون درماند جانی را بزند و بایستد و چون رجعت کرد با وی نباید کوشید، تا خطا‌یی نیفتد و چون به جنگ روی ناچاره به چشم سر راه درون رفتن می‌بینی همچنان در باطن به چشم دل و سر راه بیرون رفتن می‌باید دید، مگر همچنان باشد که تو خواهی و دیگر این یک سخن فراموش مکن، اگر چه جای دیگر گفته‌ام باز تکرار می‌کنم: به وقتی که مصاف افتد اگر چه جای تو تنگ باشد به مثل پس از تو به یک گام جای فراخ باشد زینهار که از گام باز پس نروی که اگر یک بَدَست باز پس روی در حال ترا هزیمت کنند؛ همیشه جهد آن کن که از جای خویش پیش‌تر روی و هرگز گامی باز پس مرو و چنان باید که در همه وقت لشکر تو به جان سر تو سوگند خورند و تو با لشکر خود سخی باش، پس اگر خلعت و صلت توفیری از پیش نتوان کردن به نان و نبیذ و سخن خوش تقصیر مکن، یک لقمه نان و یک قدح نبیذ بی لشکر خویش مخور، که آنچ نان کند زر و سیم و خلعت نکند و لشکر خویش را همیشه دل خوش دار، اگر خواهی تا جان از تو دریغ ندارند نان‌پاره ازیشان دریغ مدار؛ اگر چه همه کارها به تقدیر ایزد جل جلاله باز بسته است تو آنچ شرط تدبیر است همی‌کن بر طریق صواب‌، که آنچه تقدیر است خود می‌باشد. پس اگر خدای تعالی بر تو رحمت کند و ترا به پادشاهی رساند شرط پادشاهی نگاه دار و بر سیرت حمیده باش و عالی‌همت باش و سرکش.
هوش مصنوعی: زمانی که پس از شکست پیروز شدی، هرگز برگرد نرو، زیرا در بازگشت ممکن است اشتباهات زیادی پیش بیاید و اوضاع را نتوانی درست تشخیص بدهی. امیر بزرگ هرگز بعد از شکست بازنگشت و کسی را نیز به بازگشت تشویق نکرد، زیرا در فن جنگ کسی بهتر از او نبود. سلطان محمود نیز به همین دلیل عمل می‌کرد و می‌گفت: کسانی که شکست می‌خورند، در هنگام ترس جان خود را از دست می‌دهند و وقتی به عقب برمی‌گردند، نباید به آن‌ها حمله کرد تا اشتباهی پیش نیاید. هنگام جنگ، باید راه را به دقت ببینی و در باطن هم همان‌طور عمل کنی. همچنین به یاد داشته باش که حتی اگر جا تنگ باشد، ممکن است بعد از خودت فضایی زیاد باشد، بنابراین هرگز قدمی به عقب برندار؛ زیرا اگر یک قدم عقب بروی، امکان شکستت وجود دارد. همیشه تلاش کن که جلوتر بروی و هیچ‌گاه به عقب برنگرد. همچنین باید در هر زمان ارتش تو به جان تو قسم بخورد و تو هم با لشکرت سخاوتمند باش. اگر نتوانی با پیشکش و هدایای دیگر، آن‌ها را راضی کنی، با یک لقمه نان و یک لیوان نوشیدنی و با کلام خوشی آنان را دلشاد کن. هیچ گاه بدون لشکر خود نان نخور؛ چرا که نان ارزشمندتر از طلا و جواهر است. ارتش خود را همیشه خوش‌دل نگه‌دار، زیرا اگر می‌خواهی جانشان را فدای تو کنند، از غذای خود به آنان نیز دریغ نکن. اگرچه همه چیز به تقدیر خداوند بستگی دارد، تو باید تدبیر درست به کار ببندی و بر راه راست پیش بروی، چون آنچه مقدر شده، حتماً خواهد بود. پس اگر خداوند بر تو رحم کند و تو را به مقام پادشاهی برساند، باید اصول پادشاهی را رعایت کنی و دارای سیرت خوب و همت بلندی باشی.