گنجور

شمارهٔ ۲۷ - وله ایضا

ای بزرگی که از میا من و تو
همه حاجات اهل فضل رواست
طبع تو آب و خاطرت آتش
حلم تو کوه و همّتت دریاست
تا سوی من ز جانب کرمت
التفاتی نرفته مدّتهاست
نظرت نیست سوی سفلگیان
زان که قصدت به عالم بالاست
گر به خدمت رسم و گر نرسم
یک زبانم پر از دعا و ثناست
مدد همّتی دریغ مدار
که یار من از یمین شماست
ناگهان در مهّمی افتادم
که ترا نیز باد اگر چه بلاست
شب تاریک و فکر گوناگون
نیک دانی که موجب سوداست
خاصه چون شمع در میان نبود
که بدو انس مردم داناست
چشمها گرچه روشنست به جمع
جمع بی شم چشم نابیناست
به شب آنرا که روشنایی نیست
گر هزاران تکلّفست هباست
نیست پیدا مرا ز تاریکی
که چپ من کجاور است کجاست
بده انگشت و شمع می جستم
که چنین همّتی بلند کراست
که کند وجه شمع من روشن
گر به جنس خودست وگرببهاست
عاقبت عقل رهنمایم گفت
من بگویم چو شمع روشن وراست
خواجه ما هست ودر شب تاریک
روشنایی ز ماه باید خواست
زود پروانه یی به شمع بده
که ز سودای شب دلم برخاست
بده آن شمع و این شکربستان
زان که بیع شکر به شمع رواست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بزرگی که از میا من و تو
همه حاجات اهل فضل رواست
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، تو کسی هستی که نیازهای تمام اهل فضل را برآورده می‌کنی، فارغ از اینکه من و تو چه تفاوت‌هایی داریم.
طبع تو آب و خاطرت آتش
حلم تو کوه و همّتت دریاست
هوش مصنوعی: طبیعت تو مانند آب است و خاطرت چون آتش می‌سوزد. بردباری‌ات مانند کوه است و اراده‌ات به وسعت دریا.
تا سوی من ز جانب کرمت
التفاتی نرفته مدّتهاست
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که از بزرگواری و لطف تو توجهی به من نشده است.
نظرت نیست سوی سفلگیان
زان که قصدت به عالم بالاست
هوش مصنوعی: تو به پایین‌دستان توجهی نداری، زیرا هدفت رسیدن به دنیای والاتر است.
گر به خدمت رسم و گر نرسم
یک زبانم پر از دعا و ثناست
هوش مصنوعی: هرگاه که به خدمت بروم یا نروم، زبانم همیشه پر از دعا و ستایش است.
مدد همّتی دریغ مدار
که یار من از یمین شماست
هوش مصنوعی: کمک و حمایتی را دریغ نکن، چون یار من در سمت راست شما قرار دارد.
ناگهان در مهّمی افتادم
که ترا نیز باد اگر چه بلاست
هوش مصنوعی: ناگهان در گرفتاری شدیدی قرار گرفتم که حتی تو نیز در آن شراکت داری، هرچند که این وضعیت برای تو نیز مشکل‌آفرین است.
شب تاریک و فکر گوناگون
نیک دانی که موجب سوداست
هوش مصنوعی: شب که تاریک است و انسان به فکرهای مختلف فرو می‌رود، خوب می‌دانی که این اندیشه‌ها می‌توانند به نفع او باشند.
خاصه چون شمع در میان نبود
که بدو انس مردم داناست
هوش مصنوعی: به ویژه زمانی که شمع در میان نبود، مردم به خوبی می‌دانستند که با چه چیزی باید آشنا شوند.
چشمها گرچه روشنست به جمع
جمع بی شم چشم نابیناست
هوش مصنوعی: هرچند که چشم‌ها روشن و پرنور به نظر می‌رسند، اما اگر بینایی وجود نداشته باشد، دیدن و درک کردن چیزی ممکن نیست.
به شب آنرا که روشنایی نیست
گر هزاران تکلّفست هباست
هوش مصنوعی: اگر شب تاریکی باشد و روشنایی وجود نداشته باشد، هر چه رسم و عادت و تظاهر در آن به کار ببریم، بی‌فایده است.
نیست پیدا مرا ز تاریکی
که چپ من کجاور است کجاست
هوش مصنوعی: من در تاریکی گم شده‌ام و نمی‌دانم چپ من کجاست و به کجا می‌رود.
بده انگشت و شمع می جستم
که چنین همّتی بلند کراست
هوش مصنوعی: من در جستجوی شخصی هستم که بتواند همچون شمع، روشنایی و امید را در زندگی‌ام به ارمغان آورد، آدمی با همت بلند که دستش را به من دهد.
که کند وجه شمع من روشن
گر به جنس خودست وگرببهاست
هوش مصنوعی: شمع من تنها با چیزی که خود دارد روشن می‌شود و اگر ارزش داشته باشد، نورش بیشتر خواهد شد.
عاقبت عقل رهنمایم گفت
من بگویم چو شمع روشن وراست
هوش مصنوعی: در نهایت، عقل به من گفت که باید مانند شمعی روشن و راست‌گو باشم.
خواجه ما هست ودر شب تاریک
روشنایی ز ماه باید خواست
هوش مصنوعی: در شب‌های تاریک، برای روشنایی باید به وجود بزرگان و دوستان خوب خود تکیه کرد.
زود پروانه یی به شمع بده
که ز سودای شب دلم برخاست
هوش مصنوعی: به سرعت یک پروانه به شمع بده تا دل بی‌تابم از آرزوی شب آرام بگیرد.
بده آن شمع و این شکربستان
زان که بیع شکر به شمع رواست
هوش مصنوعی: چراغ روشنی را بده و این باغ شیرین را نیز، زیرا خریدن شکر با چراغ اشکالی ندارد.