شمارهٔ ۷۱
گر بر دل من رحم کند یارچه باشد؟
ور یاد کند از من غمخوار چه باشد؟
با قامتش از سرو خرامنده چه اید؟
با عارض او سوسن و گلنار چه باشد؟
زلفش بگرفتم بستم گفت: که بگذار
با دزد در آویخته بگذار چه باشد؟
گفتم دل من دارد و می خواهم ازو باز
گفتا اگر او دارد، گو دار، چه باشد؟
می نالم و می بارم خونابه ز دیده
زین بیش بدست دل افکار چه باشد؟
زنهار همی خواستم از تیغ جفایش
دل گفت مگو بیهده، زنهار چه باشد؟
تن در غم او ده که ازین غم بننالد
آنکس که بداند که غم یار چه باشد
با زلف تو گفتم دل غمخوار مرا ده
گفتا دل که؟ غم چه بود؟ خوار چه باشد؟
چشم تو همی گفتمش: احسنت، چنین کن
اکنون که ببردی به از انکار چه باشد؟
جانا چو تو یک دم نکنی کم زجفاها
پس حاصل این گریۀ بسیار چه باشد
جان و دل من برد و هنوز اوّل کارست
خود باش تو تا آخر این کار چه باشد؟
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر بر دل من رحم کند یارچه باشد؟
ور یاد کند از من غمخوار چه باشد؟
هوش مصنوعی: اگر محبوب بر دل من رحم کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و اگر از من یاد کند، حالم چه خواهد بود؟
با قامتش از سرو خرامنده چه اید؟
با عارض او سوسن و گلنار چه باشد؟
هوش مصنوعی: با زیبایی و قامت دلربای او، چه چیزی میتواند مقایسه شود؟ چهرهاش به اندازهای زیباست که هیچ گلی نمیتواند به پای او برسد.
زلفش بگرفتم بستم گفت: که بگذار
با دزد در آویخته بگذار چه باشد؟
هوش مصنوعی: موهای او را گرفتم و بستم. او گفت: بگذار، با دزد در بیفت. بگذار ببینم چه پیش میآید.
گفتم دل من دارد و می خواهم ازو باز
گفتا اگر او دارد، گو دار، چه باشد؟
هوش مصنوعی: گفتم که دل من از آن خودم است و میخواهم از او جدا شوم. او پاسخ داد: اگر دلت مال توست، پس بگذار و برو، چه اهمیتی دارد؟
می نالم و می بارم خونابه ز دیده
زین بیش بدست دل افکار چه باشد؟
هوش مصنوعی: در دل غم و اندوهی عمیق دارم و از چشمانم اشک میریزم. حالا دیگر دلم چه میخواهد و افکارم به کجا خواهند رفت؟
زنهار همی خواستم از تیغ جفایش
دل گفت مگو بیهده، زنهار چه باشد؟
هوش مصنوعی: از دل خود میخواستم که از تیغ ستم او بترسم، اما دل به من گفت که حرف بیهودهای است، پس چه فایدهای دارد که بترسم؟
تن در غم او ده که ازین غم بننالد
آنکس که بداند که غم یار چه باشد
هوش مصنوعی: بدنت را در اندوه او قرار بده، زیرا تنها کسی که به درستی بفهمد غم معشوق چیست، از آن غم ناله خواهد کرد.
با زلف تو گفتم دل غمخوار مرا ده
گفتا دل که؟ غم چه بود؟ خوار چه باشد؟
هوش مصنوعی: بگفتم که با موهایت دل نگهدار من را بده، او گفت: دل که هست؟ غم چیست و خوار چه معنی دارد؟
چشم تو همی گفتمش: احسنت، چنین کن
اکنون که ببردی به از انکار چه باشد؟
هوش مصنوعی: چشم تو را به تحسین دعوت کردم و گفتم: احسنت، انجام بده این کار را. حالا که از حقیقت دور شدهای، آیا انکار و نفی بهتر است؟
جانا چو تو یک دم نکنی کم زجفاها
پس حاصل این گریۀ بسیار چه باشد
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر تو حتی یک لحظه از درد و رنجها کاستی نداشته باشی، پس نتیجه این همه اشک ریختن چه خواهد بود؟
جان و دل من برد و هنوز اوّل کارست
خود باش تو تا آخر این کار چه باشد؟
هوش مصنوعی: عشق و وجود من را به خود اختصاص داده و هنوز این تنها آغاز داستان است؛ پس خودت را داشته باش و ببین در پایان این ماجرا چه پیش خواهد آمد.