شمارهٔ ۱۵۹
آخر چه شد که راه جفا برگرفتهای
بیهیچ جرم سایه ز ما برگرفتهای؟
خود در طریق جور محابا نمیکنی
یکبارگی حجاب حیا برگرفتهای
مردی شمردهای که دلم را شکستهای
بستر عرق که کوه ز جا برگرفتهای
ما خود به دست غم بدو انگشت کشتهایم
تو هر زه تیغ غمزه چرا برگرفتهای؟
افکندیم به خاک ره آخر چرا؟ چه بود؟
نه خود ز خاک راه مرا برگرفتهای
ما دیده از خطای تو بر هم نهادهایم
پس تو صواب ما به خطا برگرفتهای
ما دفع روزگار به نام تو میکنیم
تو خود دو مرده تیغ جفا برگرفتهای
بر دست خویش بوسه ده اکنون که کشتیم
کالحق سری بزرگ ز پا برگرفتهای
گویی که من ترا ام و خونم همیخوردی
ای ساده دل مرا ز کجا برگرفتهای؟
بر خود نوشتهای به همه عیبها مرا
وانگه به خطّ خویش گوا برگرفتهای
با خاک ره برابرم از بهر آنکه تو
هستیّ و نیستیم برابر گرفتهای
باری بدانمی که چو بفکندهای مرا
از روی اختیار کرا برگرفتهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آخر چه شد که راه جفا برگرفتهای
بیهیچ جرم سایه ز ما برگرفتهای؟
هوش مصنوعی: آخر چه اتفاقی افتاده که با ظلم و بیدلیل از ما فاصله گرفتهای و ما را از خود دور کردهای؟
خود در طریق جور محابا نمیکنی
یکبارگی حجاب حیا برگرفتهای
هوش مصنوعی: تو در مسیر نادرست، یکباره حجاب حیا را کنار زدهای و احتیاط نمیکنی.
مردی شمردهای که دلم را شکستهای
بستر عرق که کوه ز جا برگرفتهای
هوش مصنوعی: مردی که دلم را شکست، با حساب و آرامش خود، همچون کوهی که از جایش کنده میشود، در بستر عرق و تلاش مشغول به کار شدهای.
ما خود به دست غم بدو انگشت کشتهایم
تو هر زه تیغ غمزه چرا برگرفتهای؟
هوش مصنوعی: ما خود به دست غم، عشق را کشتهایم، تو چرا برمیداری و با زخمهای بزرگتر ما را آزار میدهی؟
افکندیم به خاک ره آخر چرا؟ چه بود؟
نه خود ز خاک راه مرا برگرفتهای
هوش مصنوعی: ما چرا در نهایت به خاک راه انداختیم؟ چه چیزی بود؟ تو خودت مرا از خاک راه برداشتهای.
ما دیده از خطای تو بر هم نهادهایم
پس تو صواب ما به خطا برگرفتهای
هوش مصنوعی: ما به خاطر اشتباهات تو، چشمهایمان را بستهایم، اما تو درست را به اشتباه تبدیل کردهای.
ما دفع روزگار به نام تو میکنیم
تو خود دو مرده تیغ جفا برگرفتهای
هوش مصنوعی: ما با یاد تو به مقابله با مشکلات روزگار میپردازیم، در حالی که تو خود دو بار از تیرهای ستم آسیب دیدهای.
بر دست خویش بوسه ده اکنون که کشتیم
کالحق سری بزرگ ز پا برگرفتهای
هوش مصنوعی: حال که بر دست خود بوسه میزنی، به یاد داشته باش که حقیقتی بزرگ را از پا برداشتی و در زندگی خود به آن رسیدهای.
گویی که من ترا ام و خونم همیخوردی
ای ساده دل مرا ز کجا برگرفتهای؟
هوش مصنوعی: انگار که من تنها برای تو هستم و تو از وجود من بهرهبرداری میکنی. ای دل ساده، از کجا آمدهای که اینگونه به من وابستهای؟
بر خود نوشتهای به همه عیبها مرا
وانگه به خطّ خویش گوا برگرفتهای
هوش مصنوعی: تو بر خود نوشتهای که همه عیبهایم را داری و بعد به امضای خودت تأیید کردهای که این عیبها درستاند.
با خاک ره برابرم از بهر آنکه تو
هستیّ و نیستیم برابر گرفتهای
هوش مصنوعی: من از خاک راه تو کم نمیتوانم از تو دور شوم، زیرا تو در مقابل من هستی و من به دلیل وجود تو، خودم را نمیبینم.
باری بدانمی که چو بفکندهای مرا
از روی اختیار کرا برگرفتهای
هوش مصنوعی: میدانم که وقتی به اختیار خود مرا رها کردی، چه کسی را به جای من انتخاب کردهای.