گنجور

شمارهٔ ۱۲۳

خون دل از دو دیده بدامن همی کشم
باری گران نه در خور این تن همی کشم
رخسار من چو کاه و برو دانهای اشک
این کاه و دانه بین که بخرمن همی کشم
افتاده ام چو سایه و چالاک میدوم
چون سوزنم برهنه و دامن همی کشم
شاید که چون صراحی خونم همی خورند
زیرا که سر ندارم و گردن همی کشم
از عجز همچو گل سپر از آب بفکنم
وانگه ز عجب تیغ چو سوسن همی کشم
در می کشم بتار مژه قطره های اشک
دردانه بین که در سر سوزن همی کشم
معذورم ارز گریه مرا صبر دل نماند
از بیم سیل رخت ز مسکن همی کشم
این جورها ببین که من از دوست می برم
وین طعنها نگر که ز دشمن همی کشم
رنجی که از کشیدن آن کوه عاجزست
با آنکه نیست تاب کشیدن همی کشم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خون دل از دو دیده بدامن همی کشم
باری گران نه در خور این تن همی کشم
هوش مصنوعی: من از چشمانم اشک‌های دل را به دامان می‌کشم، بار سنگینی که بر دوش دارم، فراتر از توان این بدن است.
رخسار من چو کاه و برو دانهای اشک
این کاه و دانه بین که بخرمن همی کشم
هوش مصنوعی: چهره من مانند کاه است و بر روی آن دانه‌های اشک وجود دارد. ببین که چگونه این کاه و دانه‌ها را در دشت می‌کشم.
افتاده ام چو سایه و چالاک میدوم
چون سوزنم برهنه و دامن همی کشم
هوش مصنوعی: من مانند سایه ای افتاده ام و به سرعت می دوم، انگار که سوزنی هستم بی‌پوشش و دامنم را می‌کشم.
شاید که چون صراحی خونم همی خورند
زیرا که سر ندارم و گردن همی کشم
هوش مصنوعی: شاید به این خاطر که سر ندارم و گردن را به جلو می‌کشانم، مانند یک شیشه شراب، همگان از خون من می‌نوشند.
از عجز همچو گل سپر از آب بفکنم
وانگه ز عجب تیغ چو سوسن همی کشم
هوش مصنوعی: من از ناتوانی مانند گلی که از آب دور می‌شود، کناره‌گیری می‌کنم و سپس از روی تعجب مانند سوسن، تیغ را بیرون می‌آورم.
در می کشم بتار مژه قطره های اشک
دردانه بین که در سر سوزن همی کشم
هوش مصنوعی: من در میکشم و با نگرانی به اشک‌هایی که مانند مروارید در چشمم جمع شده‌اند نگاه می‌کنم؛ این اشک‌ها هم چون نقطه‌ای ریز در سر سوزنی جا می‌شوند.
معذورم ارز گریه مرا صبر دل نماند
از بیم سیل رخت ز مسکن همی کشم
هوش مصنوعی: من معذورم؛ نمی‌توانم به خاطر گریه‌ام خودم را کنترل کنم، زیرا دیگر صبر و تحملی برایم نمانده و از ترس سیل غم، بار و بنه‌ام را از خانه‌ام بیرون می‌کشم.
این جورها ببین که من از دوست می برم
وین طعنها نگر که ز دشمن همی کشم
هوش مصنوعی: به این شکل بنگر که من از دوست خود چه می‌کشم و این حرف‌ها را ببین که از دشمن نیز دچار درد و رنج می‌شوم.
رنجی که از کشیدن آن کوه عاجزست
با آنکه نیست تاب کشیدن همی کشم
هوش مصنوعی: من بار سنگینی را به دوش می‌کشم که حتی کوه‌ها هم قادر به تحمل آن نیستند، با این حال، من طاقت این بار را ندارم و همچنان ادامه می‌دهم.