گنجور

شمارهٔ ۱

خیزُ دَر دٍه شراب گلگون را
شادیِ اندرون و بیرون را
آن چُنان مست کن ز باده مرا
که ندانم ز کوه، هامون را
چون ز باده سرم شود گردان
نارم اندر شمار گردون را
خون من خورد چرخِ ساغرشکل
باز خواهم ز ساغر آن خون را
جرعه بر خاک ریز بیشترک
مست گردان دٍماغ قارون را
تا ز شادیّ آن بر اندازد
از دل خلق گنج مدفون را
چرخ افگند اهل دانش را
آسمان برکَشید هردون را
باده را در فکن تو نیز به جام
برکش آنگه سٍماع موزون را
تنگ ابریشمین بکش بر چنگ
گرم کن بارگیر گلگون را
تا ز بهر شکست لشکر غم
بسر خم برم شبیخون را

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1396/12/16 23:03
nabavar

چرخ افگند اهل دانش را
آسمان برکشید هر دون را

1396/12/16 23:03
nabavar

ناشکیب
 آه ، از دل چه میرسد ما را 
 چه کنم زار نا شکیبا را
 راه گم کرده میرود بیراه
نه به ساحل که راه دریا را
 همچو مجنون اسیر لیلایش
خوش حریفی ست ترس و پروا را 
 ترسم آخر که بشکند موجی
ناز پرورده جام مینا را 
 چند گاهی گرفتمش در بر
وا نهادم حریم سودا را
 گاه بردم بکوه و دشت و دمن
تا کند باز چشم بینا را
 بردمش در میانه ی بستان
بنگرد ناز سرو و طوبا را
 گفتمش : بنگر این گل و سوسن
مده از دست این تماشا را
 آسمان بهر تو به زینت کرد
عقد پُر جلوه ی ثریا را
 آنچه طعمه به دام بنهادم
خود شدم صید ، مرغ دانا را
 گفت جامی ز عشق ما را بس
وا نهادیم کاخ خضرا را
 به ” نیا “ بنگر ، در ره معشوق 
 چشم پوشیده دار دنیا را