شمارهٔ ۱۹۳ - وله ایضاً فیه
ای ز دستت آز را سرمایهای
ذکر حاتم با کفت افسانهای
ذات پر معنیّ تو اندر جهان
صورت گنجیست در ویرانهای
آشکارا پیش ذهن و خاطرت
هرکجا در غیب پنهان خانهای
هست در دور کف دریا کشت
هفت دریا کمتر از پیمانهای
نیست از من سوختهتر در جهان
شمع اقبال ترا پروانهای
کار من بگشاید ار کلکت شود
در کلید روزیم دندانهای
تا در این شهر آمدم از بس اوام
من رهی بفروختم کاشانهای
وام داری هر دم از هر گوشهای
در من آویزد چنان دیوانهای
گر نمایم رخ بدو چون آینه
چنگ در ریشم زند چون شانهای
چشمها بر راه دارم همچو دام
تا کجا افتد به چنگم دانهای
من چنین محروم و از انعام تو
گشته هر آوارهای فرازنهای
مانده من لب خشک و در بحر سخات
آشنا ور گشته هر بیگانهای
حسبة لله بفرما منعما
در خلاص کار من پروانهای
یا اشارت کن که تا مطلق کنند
وقت را مرسوم موقوفانهای
از تردّد بر لب آمد جان من
آریی فرمای یک ره یا نهای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز دستت آز را سرمایهای
ذکر حاتم با کفت افسانهای
هوش مصنوعی: تو که با دست خود راز و نیاز را به دست آوردهای، در واقع مانند حاتم طایی هستی که داستانی برای خود ساختهای.
ذات پر معنیّ تو اندر جهان
صورت گنجیست در ویرانهای
هوش مصنوعی: خود واقعی و با ارزش تو مانند گنجی در میان یک ویرانه به دنیا آمده است.
آشکارا پیش ذهن و خاطرت
هرکجا در غیب پنهان خانهای
هوش مصنوعی: هر جا که در ذهن و یاد تو در کنار چیزهای پنهان وجود داشته باشد، به وضوح و روشنی در دسترس است.
هست در دور کف دریا کشت
هفت دریا کمتر از پیمانهای
هوش مصنوعی: در اطراف کف دریا، هفت دریا وجود دارد که مقدارشان از یک پیمانه هم کمتر است.
نیست از من سوختهتر در جهان
شمع اقبال ترا پروانهای
هوش مصنوعی: هیچکس در جهان به اندازه من سوخته و دلتنگ نیست، شمع زندگیات با توجه به سرنوشتت همچون پروانهای به سمت تو پرواز میکند.
کار من بگشاید ار کلکت شود
در کلید روزیم دندانهای
هوش مصنوعی: اگر همهی کارهایم به هم پیوند بخورد، روزی را که به من میدهد، به راحتی به دست میآورم.
تا در این شهر آمدم از بس اوام
من رهی بفروختم کاشانهای
هوش مصنوعی: وقتی وارد این شهر شدم، به خاطر مشکلات و ناملایمات زندگی، کاشانهام را به راحتی فروختم.
وام داری هر دم از هر گوشهای
در من آویزد چنان دیوانهای
هوش مصنوعی: هر لحظه از هر طرف در من وامی دارد و این مرا به حالتی شبیه دیوانگی میکشاند.
گر نمایم رخ بدو چون آینه
چنگ در ریشم زند چون شانهای
هوش مصنوعی: اگر چهرهام را به او نشان دهم، مانند آینهای میشود و او همچون شانهای در ریشم میزند.
چشمها بر راه دارم همچو دام
تا کجا افتد به چنگم دانهای
هوش مصنوعی: چشمهایم را به راه دوختهام مانند دامی که منتظر طعمهام تا ببینم چه چیزی به دستم میافتد.
من چنین محروم و از انعام تو
گشته هر آوارهای فرازنهای
هوش مصنوعی: من به قدری از لطف و بخشش تو محروم شدهام که مانند یک آواره، تنها در غم و اندوه سرگردان هستم.
مانده من لب خشک و در بحر سخات
آشنا ور گشته هر بیگانهای
هوش مصنوعی: من با لبانی خشک و تشنه، در دریای generosity دوستانهای در انتظارم، در حالی که هر غریبهای به آشنایی رسیده است.
حسبة لله بفرما منعما
در خلاص کار من پروانهای
هوش مصنوعی: به من کمک کن تا به خوبی کارهایم را انجام دهم، زیرا من مانند پروانهای هستم که به دنبال نور میگردم.
یا اشارت کن که تا مطلق کنند
وقت را مرسوم موقوفانهای
هوش مصنوعی: لطفاً اشارهای داشته باش که بتوانیم زمان را به طور کامل و بدون قید و شرط تعیین کنیم.
از تردّد بر لب آمد جان من
آریی فرمای یک ره یا نهای
هوش مصنوعی: از فکر و تردید زیاد، جانم به لب رسیده است. پس یا یک بار تصمیم بگیر و راه را روشن کن، یا اینکه نه، بگذار بروم.