شمارهٔ ۱ - و له یمدح الامام الاعظم الصّدر السّعید الشهیّد رکن الدّین مسعود بن ساعد
تبارک الله ازین جنبش نسیم صبا
که لطف صنعت او از کجاست تابکجا!
شدست سبزه همه تن زبان بشکر بهار
که بهر تر بیت از خاک بر گرفت او را
بسوی دیده و دل تحفه ها فرستادند
مجاهزان طبیعت بدست نشو و نما
کشید دست صبا پای آب در زنجیر
گرفت پشت زمین روی لاله در دیبا
بنیم جرعه که از ساغر هوا بکشید
نهاد خاک همه راز خویش بر صحرا
ز بس شکوفه و نسرین و سبزه پنداری
که خواک قابل عکس سپهر شد ز صفا
بنفشه همچو شبست و چراغ او لاله
سمن سپیده دمست و گل آفتاب لفا
بسان پیر مقدم شکوفه اندر پیش
رسید و او را خلقی جوانکان زقفا
نوای باریدی زیر چنگ بلبل شد
چو ساخت نای گلو عندلیب باعنقا
به زاد مردی از آن سرورا برآمد نام
که با تهی دست او بود بالا
عبارتیست زنجم و شجر شکوفه و شاخ
إشارتیست بجسم و روان نسیم و گیا
رسیدن رمضان در میان فصل ربیع
رسوم لهو هدر کرد و کار عیش هبا
همی بپیچد بر خویشتن بریشم ساز
که هیچ کس را در روزه نیست برگ و نوا
زبس جفاها خون در دل پیاله فسرد
که وقت گل ننمودندش إلتفات إصلا
کنون مغنّی و جنگی کشیده بینی صف
چو خواجگان معطّل بکنج مسجد ها
بجای حلقۀ ابریشمین بکف تسبیح
بجای زخمه بدستش دعای تمخیثا
خموش از آن شد بر بط که از تهی شکمی
همی نجنبد نبضش ز ضعف در اعضا
نشسته چنگ بزانو، فکنده سر در پیش
چو در مقام تشّهد موسوسی بدعا
کرامت رمضان گر نه خرق عادت کرد
برغم انف طبیعت مرا بگو که چرا
شدست روغن قندیل لاله آب سحاب
چنانکه آتش شمع شکوفه باد صبا
چنار و سرو برآورده دست و صف در صف
همی کنند بتکبیر کردن استقصا
ز بس که بر سرشانابر درهمی بارد
خیال بسته ام آنرا نماز استسقا
چو گل زخار همه همنشین او تا دست
اگر مکاشف باشد شگفت نیست مرا
بکار خویش فرو رفت نرگس از حیرت
زخواب غفلت بیداریش چو داد قضا
کبود جامعه و رخسار زرد، نیلوفر
بهر نمازی غسلی برآورد عمدا
شکوفه شیبت پر نور می نهد بر خاک
که از هواست به پیرانه سرچنین رسوا
برون فکند زبانرا ز تشنگی سوسن
عجب مدار که هم روزه است و هم گرما
هزار دستان بر عادت سحر خوانان
بنیم شب ز سر شاخ برکشید آوا
زشکل غنچه صبا سفرها گشاید باز
چو عندلیب زنده از پی سحور صلا
تو دل سیاهی لاله ببین بوقت چنین
که یک نفس نکند ساغر شراب رها
مگر بنفشه بغیبت زبان بگردانید
که چون دروغ ز نان می کشد زبان دریا
ز نو رسیدگی ار کل تهتّکی میکرد
بدست کم عمری یافت مالشی بسزا
و گر ز ساده دلی غنچه آب گزید
ببین که عاقبت کارش آتش است جزا
بسوز سینه همی گرید ابر و جایش هست
که ابر را ببهاران بس اندکست بقا
گل ارچه آمد ضحّاک شکل هم گه گاه
همی ببارد اشکی ولی بروی و ریا
زچشم نرگس یک قطره آب اگر بچکید
بس است قطرۀ اشکی زچشم نابینا
چو روزه داران غنچه دهن ببست ، از آن
همی دمد ز دهانش نسیم مشک خطا
دوفرّخیست مراو را یکی چو می شکفد
یکی چو بوسه دهد بر بساط مولانا
نظام ملّت اسلام و پشت اهل هنر
که هست سدّۀ او قبلۀ دل دانا
چو رای خویش بلند و چو نام خود مسعود
چو طبع خویش لطیف و چو بخت خود برنا
هلال دولت او بدر گشته در غرّه
کمال دانش او منتهی هم از مبدا
زتیغ برق شود خسته آبگاه سحاب
اگر برابری دست او کند بسخا
همه صواب رود بر زبان او زیرا
که لفظ او گهرست و گهر نکرد خطا
زهی وفاق تو دروازۀحیات ابد
زهی خلاف تو دندانۀ کلید فنا
ز اجتهاد تو ناموس معضلات ضعیف
ببارگاه تو بازار اهل فضل روا
بخواب ببیند مغز هوس ترا مانند
در آب جوید چشم فلک ترا همتا
نبشته آیت بشر تو بر جبین صباح
گرفته مایه زکین تو رنگ و روی مسا
فلک که همچو کمان سر کشیست عادت او
زراست رویی پیش تو کرد پشت دوتا
نزاید از شب آبستن زمانه مگر
بعون قابلۀ خاطر تو این ذکا
اگر نه آتش عزم تواش کند تخلیل
شود زجرم زمین بسته تر مسام هوا
تویی که با شرف نسبت تو از طرفین
همی کنند مباهات آدم و حوّا
شکفته غنچۀ احسان تو زیاد قبول
طراوت گل اخلاق تو زآب حیا
نبوده عادت امساک جز که در صومت
گرفتن تو مگر درس و ان دگرعطا
گه مناظره با کوه اگر سخن رانی
ز اعتراض تو مفحم شود معید صدا
مثل زنند که : شب پرده دار اسرارست
چراست از شب خطّ تو رازها پیدا؟
هنر ز صدمت حرمان درآمدی از پای
اگر بدست نکردی زخامۀ تو عصا
تو پشت شرعی وزان روی پشت تست قوی
که پشتی تو کند گاه حکم دست قضا
اگر زمانه زعدل تو آگهی یابد
ازین سپس نکند رخت عمر ما یغما
و گر عروس ضمیرت تتق برانداخت
زخوابگه بدر افتد بنیم شب حریا
زنعمت تو تهیگاه آرزو پر شد
زبخشش تو تهی شد خزانۀ دریا
ز جادویّی سر کلک تو یکی اینست
کز آب تیره کند عقد لؤلؤ لالا
از آنک رنگ حسودت گرفت مسکین زر
زهیچ گونه تو بروی نمیکنی ابقا
گشاد تیغ خلاف تو منفذ ارواح
بیست دست وفایت کمرگه جوزا
نمی زلطف تو گر بر پی کمان افتد
تشنّج متبدّل شود باسترخا
بتیغ تیز علاج دماغ دشمن کن
که آب و سبزه نکو باشد از پی سودا
زبیم حسبت تو نور ماه در این ماه
نکرد یارد گلگونه بر گل رعنا
نشاند عدل تو بر گاو زهره را چون دید
که می نشد نفسی از خر رباب جئا
زهی زشرم کله داریت دل بدخواه
شکسته بسته و در هم شده چو چین قبا
مرا دلیست پر از ماجرای گوناگون
که نیست خافی بر رای مولوی مانا
بجز خموشی رویی دگر نمی بینم
که نیست زهره یکی با دو کردنم یارا
ولیک با همه هم نکته یی در اندازم
بطیبتی ، نه ز روی شکایتی، حاشا
اگر نه عشق تو جناب صابرم کردی
چرا کشیدمی از عمر وزید بارجفا؟
حقوق بنده همین بس که جمله اشعارش
جز این قصیده که در مدحت تو کرد انشا
دگر قصاید او را هرآنچه یابی هست
طراز آن : وله فی مدیحه ایضا
لباس تربیت من هزار تو باید
کنون که پستۀ طبعم دو مغزه شد بثنا
عطای عام تو محتاج استماحت نیست
که شرط نست ز خورشید التماس ضیا
زهی قصیده که معنی آن زلفظ متین
بسان نور تجلّیت درکه سینا
بگوش صخرۀ صمّاش گر فرو خوانم
ز ذوق چاک زند کوه صدرۀ خارا
زبان چو پسته ببندم زنطق اگر یک تن
بیاورد دوم این زجملۀ شعرا
هزار سال بمان در پناه صدر جهان
خدایگان شریعت شهنشه علما
مراد هر دو زدیدار یکدگر حاصل
چنان کامید خلایق زلطف هردو روا
رسید روزه و بدخواه را ز اسبابش
دو چیز هست مهیّا بفرّ جاه شما
تنی چو شمع گدازان و زرد و پژمرده
دلی چو قندیل آتش گرفته و در وا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تبارک الله ازین جنبش نسیم صبا
که لطف صنعت او از کجاست تابکجا!
هوش مصنوعی: ستایش خداوند را که این وزش نسیم صبا چقدر زیباست! این لطافت و زیبایی هنر خداوند از کجاست و به کجا میرود!
شدست سبزه همه تن زبان بشکر بهار
که بهر تر بیت از خاک بر گرفت او را
هوش مصنوعی: در فصل بهار، سبزهها بر رونق و زیبایی خود افزودهاند و به مانند زبانی شیرین با خاک سخن میگویند و از آن سرسبزی به وجود آمده است.
بسوی دیده و دل تحفه ها فرستادند
مجاهزان طبیعت بدست نشو و نما
هوش مصنوعی: به سوی چشم و دل هدایا فرستادند، و مجاهدان طبیعت با دستان خود کشت و رشد کردند.
کشید دست صبا پای آب در زنجیر
گرفت پشت زمین روی لاله در دیبا
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به آرامی روی آب حرکت میکند و مانند زنجیری، زمین را به پشت خود میکشد و لالهها را در حالتی زیبا در پارچهای نفیس قرار میدهد.
بنیم جرعه که از ساغر هوا بکشید
نهاد خاک همه راز خویش بر صحرا
هوش مصنوعی: بیا جرعهای از آن جام بکش که در آن هوای لطیف است، زیرا نهاد خاک همه رازهایش را بر دشت فاش میکند.
ز بس شکوفه و نسرین و سبزه پنداری
که خواک قابل عکس سپهر شد ز صفا
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و طراوت شکوفهها، گلهای نسرین و سبزهها، انگار خاک به قدری پاک و لطیف شده که میتواند تصویری از آسمان را در خود منعکس کند.
بنفشه همچو شبست و چراغ او لاله
سمن سپیده دمست و گل آفتاب لفا
هوش مصنوعی: بنفشه شبیه به آسمان شب است و نور او مانند لالهای است که در صبح زود میشکفد، و گل آفتاب نیز مانند لبخند صبحگاهی میباشد.
بسان پیر مقدم شکوفه اندر پیش
رسید و او را خلقی جوانکان زقفا
هوش مصنوعی: مانند پیری که گل شکوفه زده، بر سر راه به جلو آمد و جوانان او را از پشت سر دیدهاند.
نوای باریدی زیر چنگ بلبل شد
چو ساخت نای گلو عندلیب باعنقا
هوش مصنوعی: صدای باران زیر نوازش بلبل به گوش رسید، زمانی که نای گلوی آن، مرغ خوشخوان، با مرغ باغی به خواب و خیال پرداخته شد.
به زاد مردی از آن سرورا برآمد نام
که با تهی دست او بود بالا
هوش مصنوعی: مردی از آن فرمانروا به دنیا آمد که نامش با فقر و نداشتن مال و ثروت، بسیار بزرگ و باارزش است.
عبارتیست زنجم و شجر شکوفه و شاخ
إشارتیست بجسم و روان نسیم و گیا
هوش مصنوعی: این عبارت به زیبایی نشان میدهد که درختان شکوفه دارند و شاخهها به نشانه معانی عمیق زندگی و روح اشاره میکنند. نسیم و گیاهان نیز نماد لطافت و زندگیاند. در مجموع، این متن به ارتباط میان طبیعت، روح و زندگی میپردازد.
رسیدن رمضان در میان فصل ربیع
رسوم لهو هدر کرد و کار عیش هبا
هوش مصنوعی: با آمدن ماه رمضان در فصل بهار، سرگرمیها و خوشگذرانیها بیفایده و بیاثر شده است.
همی بپیچد بر خویشتن بریشم ساز
که هیچ کس را در روزه نیست برگ و نوا
هوش مصنوعی: به نظر میرسد فردی در حال دسرس به درون خود و احساساتش است، به گونهای که هیچ کس دیگری نمیتواند صدای او را بشنود. او در تنهایی و سکوت خود غرق شده و هیچ کس از حال او باخبر نیست.
زبس جفاها خون در دل پیاله فسرد
که وقت گل ننمودندش إلتفات إصلا
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمهای بسیار، دل پیاله چنان سرد شده که حتی زمانی که زمان گل و زیبایی است، کسی به آن توجهی نمیکند.
کنون مغنّی و جنگی کشیده بینی صف
چو خواجگان معطّل بکنج مسجد ها
هوش مصنوعی: هم اکنون، آوازخوان و جنگجو را در صف میبینی، همانطور که بزرگان و اهل اختیار در گوشههای مسجدها بیکار نشستهاند.
بجای حلقۀ ابریشمین بکف تسبیح
بجای زخمه بدستش دعای تمخیثا
هوش مصنوعی: به جای حلقهای از ابریشم، تسبیحی در دست دارد و به جای نواختن ساز، دعای زیبایی میخواند.
خموش از آن شد بر بط که از تهی شکمی
همی نجنبد نبضش ز ضعف در اعضا
هوش مصنوعی: سکوت از آن روی است که شایستهی گفتوگو نیست، مانند آن بطی که به دلیل خالی بودن شکمش نمیتواند جنبش کند و نبضش به دلیل ضعف در اعضایش به سختی میزند.
نشسته چنگ بزانو، فکنده سر در پیش
چو در مقام تشّهد موسوسی بدعا
هوش مصنوعی: نشسته و چنگ را به زانو گرفته و سرش را به سمت پایین خم کرده، مانند کسی که در حال دعا و راز و نیاز است.
کرامت رمضان گر نه خرق عادت کرد
برغم انف طبیعت مرا بگو که چرا
هوش مصنوعی: رمضان اگر به ذات خود تغییر و دگرگونی ایجاد نکند و به طبیعت من آسیب نرساند، پس دلیلش چیست که اینگونه تاثیرگذار است؟
شدست روغن قندیل لاله آب سحاب
چنانکه آتش شمع شکوفه باد صبا
هوش مصنوعی: روغن قندیل به گونهای شده که آب باران مانند آتش شمع در کنار شکوفههای باد بهاری است.
چنار و سرو برآورده دست و صف در صف
همی کنند بتکبیر کردن استقصا
هوش مصنوعی: درختان چنار و سرو به سمت آسمان دست بلند کردهاند و به صورت صفی منظم ایستادهاند. آنها به نوعی نشاندهنده قدرتمندی و شکوه هستند و اطراف خود را با جلال و عظمت پر کردهاند.
ز بس که بر سرشانابر درهمی بارد
خیال بسته ام آنرا نماز استسقا
هوش مصنوعی: به خاطر بارش مداوم برف بر بالای سرشان، تصمیم گرفتهام آن را به عنوان درخواستی برای باران در نظر بگیرم.
چو گل زخار همه همنشین او تا دست
اگر مکاشف باشد شگفت نیست مرا
هوش مصنوعی: همه دوستان او مانند گل در کنار او جمع هستند و اگر کسی دست بر رازها بگذارد، برای من عجیب نیست.
بکار خویش فرو رفت نرگس از حیرت
زخواب غفلت بیداریش چو داد قضا
هوش مصنوعی: نرگس به شدت مشغول کار خود شد و از حیرت خواب غفلتش بیدار شد، وقتی که مقدر بود.
کبود جامعه و رخسار زرد، نیلوفر
بهر نمازی غسلی برآورد عمدا
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده است که رنگ چهره شخصی کبود و زرد است، مانند نیلوفری که برای نمازی، خود را عمدی و با دقت میآراید. این توصیف میتواند نشاندهنده حالتی از غم یا اندوه باشد که به تلاش برای ارائهی جلوهای ظاهری زیبا میانجامد.
شکوفه شیبت پر نور می نهد بر خاک
که از هواست به پیرانه سرچنین رسوا
هوش مصنوعی: گلهای زیبای بهاری با درخشش خود بر روی زمین میافتند، و این امر نشاندهندهی این است که زیبایی و نشاط از بالا به زمین میآید، حتی اگر در سنین بالا و در زمان پیری، انسان به نوعی دچار رسوایی یا کمفروغی شود.
برون فکند زبانرا ز تشنگی سوسن
عجب مدار که هم روزه است و هم گرما
هوش مصنوعی: سوسن به قدری تشنه است که زبانش را بیرون آورده، اما نباید تعجب کنی چون هم روزه دارد و هم در گرما به سر میبرد.
هزار دستان بر عادت سحر خوانان
بنیم شب ز سر شاخ برکشید آوا
هوش مصنوعی: هزار دست به رسم و عادت سحرخوانان، شب را از نو شروع کرده و نغمهای سر میدهند که از بالای درختان به گوش میرسد.
زشکل غنچه صبا سفرها گشاید باز
چو عندلیب زنده از پی سحور صلا
هوش مصنوعی: گل غنچهای که به خاطر نسیم صبح باز میشود، مانند بلبل زندهای است که به دنبال سحر آوا سر میدهد.
تو دل سیاهی لاله ببین بوقت چنین
که یک نفس نکند ساغر شراب رها
هوش مصنوعی: به تماشا و دقت نگاه کن که در دل لالههای سیاه، چقدر زیبایی و عمق وجود دارد، به ویژه زمانی که هرگز ساغر شراب را از دست نمیدهد و همیشه در حال نوشیدن است.
مگر بنفشه بغیبت زبان بگردانید
که چون دروغ ز نان می کشد زبان دریا
هوش مصنوعی: آیا ممکن است بنفشهای در غیب زبان را بچرخاند، زیرا همانند دروغی که از نان میکشد، زبان دریا هم رونق و حرکت خود را از آن میگیرد؟
ز نو رسیدگی ار کل تهتّکی میکرد
بدست کم عمری یافت مالشی بسزا
هوش مصنوعی: اگر از نو به خوبى عمل کنى و خطاهاى گذشتهات را جبران کنى، با اینکه هنوز جوانى، به نتایج قابل توجهى دست خواهى یافت.
و گر ز ساده دلی غنچه آب گزید
ببین که عاقبت کارش آتش است جزا
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر سادگیاش از آبِ غنچهای بچشد، باید بداند که در نهایت نتیجهاش آتش خواهد بود.
بسوز سینه همی گرید ابر و جایش هست
که ابر را ببهاران بس اندکست بقا
هوش مصنوعی: سینه آتشین میسوزد و در آسمان ابر، گناهی بر دوش ابر نیست. چون ابر تنها در بهار زندگی کوتاهی دارد و به زودی ناپدید میشود.
گل ارچه آمد ضحّاک شکل هم گه گاه
همی ببارد اشکی ولی بروی و ریا
هوش مصنوعی: گل اگرچه به شکل ضحاک ظاهر میشود، گاهی هم اشکی میریزد، اما این اشکها تنها برای نمایش و تظاهر است.
زچشم نرگس یک قطره آب اگر بچکید
بس است قطرۀ اشکی زچشم نابینا
هوش مصنوعی: اگر از چشم نرگس یک قطره آب بچکد، کافی است؛ زیرا یک قطره اشک از چشم نابینا بیشتر ارزش دارد.
چو روزه داران غنچه دهن ببست ، از آن
همی دمد ز دهانش نسیم مشک خطا
هوش مصنوعی: وقتی روزهداران دهنشان را بستهاند، نسیم خوشبویی از دهانشان به مشام میرسد.
دوفرّخیست مراو را یکی چو می شکفد
یکی چو بوسه دهد بر بساط مولانا
هوش مصنوعی: دو شادی در من وجود دارد؛ یکی مانند گل در حال شکفتن است و دیگری مانند بوسهای بر فرش مولاناست.
نظام ملّت اسلام و پشت اهل هنر
که هست سدّۀ او قبلۀ دل دانا
هوش مصنوعی: نظام ملت اسلام و حامیان هنر، چون دیوار بلندی هستند که دل عاقل به سوی آن متمایل است.
چو رای خویش بلند و چو نام خود مسعود
چو طبع خویش لطیف و چو بخت خود برنا
هوش مصنوعی: وقتی فکر و اندیشهام قوی و بلند است، و نامم خوش و امیدوارکننده به نظر میرسد، و وقتی روح و طبیعتام نرم و لطیف است، همچنین وقتی که سرنوشت و بخت من جوان و نویدبخش است.
هلال دولت او بدر گشته در غرّه
کمال دانش او منتهی هم از مبدا
هوش مصنوعی: دولت او به اوج خود رسیده و در اوج کمال و دانش، به تمامیت خود نزدیک شده است و این روند از منبعی عمیق و مهم آغاز شده است.
زتیغ برق شود خسته آبگاه سحاب
اگر برابری دست او کند بسخا
هوش مصنوعی: اگر باران بر زمین ببارد و به خاطر تندبادی که میوزد، آب دریا خسته و بیقرار شود، این به دلیل بخشندگی و سخاوتی است که به او نسبت داده میشود.
همه صواب رود بر زبان او زیرا
که لفظ او گهرست و گهر نکرد خطا
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که او میگوید درست و صحیح هستند، چرا که کلمات او مانند جواهر ارزشمند و بیعیب هستند و خطایی در آنها وجود ندارد.
زهی وفاق تو دروازۀحیات ابد
زهی خلاف تو دندانۀ کلید فنا
هوش مصنوعی: خوشا توافق و هماهنگی تو که دروازهای به زندگی ابدی است، و چه بد است جدایی تو که مانند دندانۀ کلیدی به سوی فنا و نابودی میانجامد.
ز اجتهاد تو ناموس معضلات ضعیف
ببارگاه تو بازار اهل فضل روا
هوش مصنوعی: از تلاش و کوشش تو، مشکلات و مسائل مختلف به درگاه تو میآیند و نزد اهل علم و فضیلت، ارزش و مقبولیت دارند.
بخواب ببیند مغز هوس ترا مانند
در آب جوید چشم فلک ترا همتا
هوش مصنوعی: در خواب، مغز آرزوی تو را در حالتی میبیند که مانند آب جوشیده، تمام وجودش را میکوشد. همچنین چشم آسمان تو را مانند هیچ کس دیگری نمیبیند.
نبشته آیت بشر تو بر جبین صباح
گرفته مایه زکین تو رنگ و روی مسا
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ویژگیهای ظاهری انسان اشاره دارد. به نوعی میگوید که نشانههای انسانی، همچون آیتی، بر پیشانی افراد نمایان است و زیبایی آنها تحت تأثیر صفات اخلاقی و روحانیشان قرار دارد. به عبارت دیگر، چهره و ظاهر انسانها نشاندهندهی درون و ویژگیهای آنان است.
فلک که همچو کمان سر کشیست عادت او
زراست رویی پیش تو کرد پشت دوتا
هوش مصنوعی: آسمان که مانند کمانی کشیده و سخت است، عادت او این است که رو به تو بیاورد و پشتش را به دیگران کند.
نزاید از شب آبستن زمانه مگر
بعون قابلۀ خاطر تو این ذکا
هوش مصنوعی: تنها از بستر شب، چیزی به دنیا نمیآید مگر با یاری و کمک خاصی که به خاطر تو به وجود آمده است.
اگر نه آتش عزم تواش کند تخلیل
شود زجرم زمین بسته تر مسام هوا
هوش مصنوعی: اگر آتش اراده تو شعلهور نشود، دردها و مشکلات من در این زمین های بسته و تنگ به زجر بیشتری دچار خواهد شد.
تویی که با شرف نسبت تو از طرفین
همی کنند مباهات آدم و حوّا
هوش مصنوعی: تو هستی که به دلیل وجودت، آدم و حوا از هر دو طرف به خود میبالند و افتخار میکنند.
شکفته غنچۀ احسان تو زیاد قبول
طراوت گل اخلاق تو زآب حیا
هوش مصنوعی: زیبایی و شکوفایی محبت و بخشش تو مانند غنچهای است که به خوبی باز شده و طراوت و زیبایی گلهای اخلاق تو تحت تأثیر حیا و عفت قرار دارد.
نبوده عادت امساک جز که در صومت
گرفتن تو مگر درس و ان دگرعطا
هوش مصنوعی: عادت من فقط در هنگام روزهداری خودداری کردن نیست، بلکه این رفتاری است که از تو آموختهام و به من عطا شده است.
گه مناظره با کوه اگر سخن رانی
ز اعتراض تو مفحم شود معید صدا
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با کوه سخن بگویی و حرفهایت را به چالش بکشی، صدایت ممکن است به شکل معجزهآسا پاسخگو باشد.
مثل زنند که : شب پرده دار اسرارست
چراست از شب خطّ تو رازها پیدا؟
هوش مصنوعی: شب مانند پردهای است که اسرار را در خود پنهان کرده است. چرا در تاریکی شب، رازهای تو نمایان میشود؟
هنر ز صدمت حرمان درآمدی از پای
اگر بدست نکردی زخامۀ تو عصا
هوش مصنوعی: اگر با درد و رنجی که به تو وارد شده است نتوانستهای به چیزی دست یابی، پس از خودت باید بهعنوان ابزاری مناسب استفاده کنی.
تو پشت شرعی وزان روی پشت تست قوی
که پشتی تو کند گاه حکم دست قضا
هوش مصنوعی: تو قطعا بر پشت قویای تکیه داری، زیرا که وقتی دستان تقدیر بر تو فشار میآورد، تو به او تکیه میکنی و قدرت بیشتری پیدا میکنی.
اگر زمانه زعدل تو آگهی یابد
ازین سپس نکند رخت عمر ما یغما
هوش مصنوعی: اگر زمانه از انصاف و عدل تو باخبر شود، دیگر به ما اجازه نمیدهد که عمر خود را به راحتی بگذرانیم.
و گر عروس ضمیرت تتق برانداخت
زخوابگه بدر افتد بنیم شب حریا
هوش مصنوعی: اگر ذهن و دل تو ز خواب به درآمد، مانند عروسی که در شب زیبا و روشن درخشید، درخشان و پر نور خواهد بود.
زنعمت تو تهیگاه آرزو پر شد
زبخشش تو تهی شد خزانۀ دریا
هوش مصنوعی: به برکت نعمتهای تو، جایی که آرزوها تهی و خالی بود، پر شد و به واسطهی بخشش تو، خزانهی دریا خالی و نیازمند گشت.
ز جادویّی سر کلک تو یکی اینست
کز آب تیره کند عقد لؤلؤ لالا
هوش مصنوعی: یکی از جادوهای قلم تو این است که از آب کثیف و تیره، مروارید زیبا و درخشان به وجود میآورد.
از آنک رنگ حسودت گرفت مسکین زر
زهیچ گونه تو بروی نمیکنی ابقا
هوش مصنوعی: وقتی حسادت چهرهات را زشت میکند، آن مسکین تو را تنها میبیند و هیچ تلاشی برای باقی ماندن در قلبت نمیکند.
گشاد تیغ خلاف تو منفذ ارواح
بیست دست وفایت کمرگه جوزا
هوش مصنوعی: تیغ تو که کسی را یاری نمیدهد، حتی اگر بیست روح هم در آنجا جمع شوند، نمیتواند کاری از پیش ببرد.
نمی زلطف تو گر بر پی کمان افتد
تشنّج متبدّل شود باسترخا
هوش مصنوعی: اگر دلی از لطف تو سیراب نشود، در حالتی دیگر، قلبها دچار تلاطم و آشفتگی خواهند شد.
بتیغ تیز علاج دماغ دشمن کن
که آب و سبزه نکو باشد از پی سودا
هوش مصنوعی: با تفسیر کردن این شعر، میتوان گفت که برای غلبه بر دشمن، باید از ابزار و روشهای کارآمد استفاده کرد، مانند یک تیغ تیز که میتواند به راحتی مشکل را حل کند. در واقع، اگر به درستی عمل کنیم، نتیجهی مطلوبی خواهیم داشت و امور زندگی، مانند آب و سبزه، به زیبایی پیش خواهد رفت.
زبیم حسبت تو نور ماه در این ماه
نکرد یارد گلگونه بر گل رعنا
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و درخشندگی یک ماه در آسمان اشاره شده است. گویا در زمانی که ماه در آسمان است، به اندازهای نورانی و زیباست که گویی بر گلهای خوشرنگ و زیبا سایه افکنده و تأثیر ویژهای بر آنها گذاشته است. این تصویر نشاندهندهٔ جذابیت و زیبایی ماه و تأثیر آن بر طبیعت است.
نشاند عدل تو بر گاو زهره را چون دید
که می نشد نفسی از خر رباب جئا
هوش مصنوعی: زمانی که زهره (گاو) دید که نفس کسی از خر رباب (شخصی) خارج نمیشود، به عدالت تو اعتماد کرد و آرامش یافت.
زهی زشرم کله داریت دل بدخواه
شکسته بسته و در هم شده چو چین قبا
هوش مصنوعی: ای کاش به خاطر شرم و حیا از وجود تو، دل دلخواه من در هم شکسته و پریشان شده مانند چنبرهای بر روی لباس.
مرا دلیست پر از ماجرای گوناگون
که نیست خافی بر رای مولوی مانا
هوش مصنوعی: دل من پر از داستانها و ماجراهای مختلف است که هیچکس بر نظر مولوی تسلط ندارد یا نمیتواند آن را نفی کند.
بجز خموشی رویی دگر نمی بینم
که نیست زهره یکی با دو کردنم یارا
هوش مصنوعی: به جز سکوت، چیزی دیگری نمیبینم. جرأت این را ندارم که با دوستی به گفتوگو بپردازم.
ولیک با همه هم نکته یی در اندازم
بطیبتی ، نه ز روی شکایتی، حاشا
هوش مصنوعی: با این حال، برای نشان دادن نکتهای به شیوهای لطیف تلاش میکنم، نه به خاطر گلایهای، هرگز.
اگر نه عشق تو جناب صابرم کردی
چرا کشیدمی از عمر وزید بارجفا؟
هوش مصنوعی: اگر عشق تو مرا صبور نکرده بود، پس چرا این همه رنج و سختی را از عمرم تحمل کردم و بر من این ظلم و بیوفایی فرود آمد؟
حقوق بنده همین بس که جمله اشعارش
جز این قصیده که در مدحت تو کرد انشا
هوش مصنوعی: حقوق من همین است که تمام اشعارم تنها همین شعر را که در ستایش تو سرودهام، شامل میشود.
دگر قصاید او را هرآنچه یابی هست
طراز آن : وله فی مدیحه ایضا
هوش مصنوعی: اگر به دیگر اشعار او بنگری، هر چه که پیدا کنی، در قواره آن است و در مدح او نیز چنین است.
لباس تربیت من هزار تو باید
کنون که پستۀ طبعم دو مغزه شد بثنا
هوش مصنوعی: من باید به گونهای رفتار کنم که نشاندهنده تربیت و پرورش من باشد، زیرا حالا که طبیعت من دوگانه و متضاد شده، نیاز به تغییر و بهبود دارم.
عطای عام تو محتاج استماحت نیست
که شرط نست ز خورشید التماس ضیا
هوش مصنوعی: عطای بیمنت و عمومی تو نیاز به خواهش و تقاضا ندارد؛ بلکه درخشش و نور تو همچون خورشید است که خود به خود پدیدار میشود و نیازی به گدایی ندارد.
زهی قصیده که معنی آن زلفظ متین
بسان نور تجلّیت درکه سینا
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عمق معنای یک قصیده اشاره دارد، که مانند نور که از کوه سینا تابیده میشود، از کلمات محکم و با مفهوم تشکیل شده است. این بیانگر این است که آنچه در این قصیده بیان شده، به اندازهای زیبا و روشن است که میتواند الهامبخش باشد.
بگوش صخرۀ صمّاش گر فرو خوانم
ز ذوق چاک زند کوه صدرۀ خارا
هوش مصنوعی: اگر صدای دلنشینی را به گوش سنگ سختی برسانم، آنچنان تحت تأثیر قرار میگیرد که کوههای بلند از شدت احساس، شکاف برمیدارند.
زبان چو پسته ببندم زنطق اگر یک تن
بیاورد دوم این زجملۀ شعرا
هوش مصنوعی: اگر زبانم را مانند پسته ببندم و حرف نزنم، حتی اگر یک نفر دیگر بهجز من هم بیاید، باز نمیتواند به خوبی این مطلب را از میان اشعار دیگران بیان کند.
هزار سال بمان در پناه صدر جهان
خدایگان شریعت شهنشه علما
هوش مصنوعی: هزار سال در امنیت و آرامش بمان در سایه وجود بزرگترین خدایان و علمای دین.
مراد هر دو زدیدار یکدگر حاصل
چنان کامید خلایق زلطف هردو روا
هوش مصنوعی: مراد هر دو از دیدار یکدیگر به دست آمد و مردم از لطف هر دو بهرهمند شدند.
رسید روزه و بدخواه را ز اسبابش
دو چیز هست مهیّا بفرّ جاه شما
هوش مصنوعی: زمان روزه فرا رسید و برای بدخواهی او دو چیز فراهم است که شما را به مقام رفیع میرساند.
تنی چو شمع گدازان و زرد و پژمرده
دلی چو قندیل آتش گرفته و در وا
هوش مصنوعی: شکل و حالت بدنی مانند شمعی آب شده و پژمرده، و احساسی چون قندیلی که در آتش میسوزد و شعلهور است.