گنجور

شمارهٔ ۳ - ترکیب بند در تهنیت نوروز و مدح شاه جهان

باد نوروزی ببستان مژده ها آورده است
بلبلان را مایه برگ و نوا آورده است
گل چها دربار خواهد داشت کز فیض بهار
هر کجا خاریست یک گلشن صفا آورده است
هر چه می آرد بهار از دیگری زیباترست
رونمائی از برای رونما آورده است
عاقلان را تا درین موسم چو خود دیوانه دید
بید مجنون سجده شکری بجا آورده است
هر متاعی را خریداریست در بازار عشق
گل همه برگ از سفر بلبل نوا آورده است
تا شود نظارگی بیگانه هوش و خرد
دیده نرگس نگاه آشنا آورده است
نو عروس لاله را وقف حنا بندان رسید
در میان، گل خورده خود را بجا آورده است
خار گشت از چرب نرمی رشته گلدسته ها
باغبان این سازگاری از کجا آورده است
یاسمن در محشر نشو و نمای بوستان
نامه ای چون روی ارباب وفا آورده است
زاری بلبل ز شوق گل بود پوشیده نیست
سبزه را مژگان تر یارب ز شوق نام کیست
بهر ضبط گوهر شبنم که زیب گلشن است
غنچه سرتاپا گریبان گل سراپا دامنست
یوسف گل در میان عصمت و تر دامنیست
کز پس و پیشست هر چاکی که در پیراهنست
چون نسوزد آتش غیرت سراپا شمع را
کز پر پروانه در پای شقایق خرمنست
سر بپیش افکنده نرگس فکر اینش برده است
کافتاب لاله چون دایم بشب آبستنست
رنگ و بوی لاله و گل را چه می سنجی بهم
از تن بیجان بسی ره تا بجان بی تنست
مفلسان باغ را بین غرق انعام بهار
سبزه کاتش زسر نگذشته سرو گلشنست
در لباس این رخصت عیش است کز نقاش صنع
لاله ساغر پیکر و نرگس صراحی گردنست
نیست شبنم اینکه تیغش را مرصع ساخته
حرف شادابی گلشن بر زبان سوسنست
سرو چون طاووس می بودی زپای خود خجل
گرنه جوش سبزه ساقش را بجای دامنست
سبزه را از بسکه سعی نامیه افراخته
در چمن هر دم غلط کرده بسروش فاخته
گل گرو از روی لیلی برده از خوش منظری
سبزه چون مژگان مجنون می نماید از تری
باغبان چون دید لطف طبع موزونان باغ
سرو را خضری تخلص داد و گلرا آذری
نوبهار از بسکه آمد مهربان در روزگار
غنچه را آورد باز از صنعت پیکانگری
عقده ها از بسکه وا شد زانبساط روزگار
مشکل ار از دست آید بازی انگشتری
غنچه و مینای می در کار هم خوش می کنند
بیزبان خنیاگری، بیدست پیراهن دری
زآب و رنگ لاله و گل نهرها بینی روان
در جهان آرا بپهنای خیابان هری
روز تا شب لاله زارش در نظر دارد سپهر
شام بردارد از آنرو نسخه نیک اختری
لطف خاک گلشنش زانسانکه از آسیب پا
گشته گلهای زمینش سربسر نیلوفری
تحفه دریا و کان مخزون جیب غنچه است
در بغل دارد دکان خویشتن را جوهری
برگ ناخن گشت و وا کرد از نقاب غنچه بند
پرده تقوی چو گل باید بیک جانب فکند
شمع گلبن هر قدر برگی که برمی آورد
از پی پروانه خود بال و پر می آورد
ناله بلبل ز بس در مغز گل جا کرده است
گر کسی گل را ببوید دردسر می آورد
سرو یک یک راز گلشن را بگوش ابر گفت
هر چه آنجا گفته او باران خبر می آورد
باغبان چشمش ز انوار تجلی پر شدست
یوسف گلرا از آن تاب نظر می آورد
سبزه را چون جوهر تیغست سجاده بر آب
پاکدامن رخت خود از آب بر می آورد
خار اگر بر روی بلبل می کشد تیغ جفا
در میان گل از وفاداری سپر می آورد
چشم بر راه بهار موکب شاهنشهیست
سرو کز دیوار گلشن سربدر می آورد
ظل حق صاحبقران ثانی و شاه جهان
رازدان آفرینش کار آگاه جهان
ای بصورت پادشاه پادشاهان آمده
وز ره معنی بعالم قطب دوران آمده
گوهر از رشک کلامت می درد بر خویشتن
زان صدف را جبه دایم بی گریبان آمده
تا نسیمی از قبولت بر گلستانها وزید
خار با گل خوش نما، چون چشم و مژگان آمده
میتراود از بلندیهای قدرت همچو ابر
کز پی اصلاح حال زیردستان آمده
از سرایتهای خلقت در سیاستگاه قرب
زخم تیغت همچو گل خونریز و خندان آمده
از پی دریوزه گوهر زدست و تیغ تو
زخم شمشیرت چو گل وا کرده دامان آمده
می شود سویش روان تیغ زبانها همچو موج
بسکه با طبعت سخن با آب حیوان آمده
جوی آب زندگی با عرض فیض دست تو
تنگ میدان تر بسی از نهر شریان آمده
از نثار عالم بالاست ما را هرچه هست
گر گهر اعلاست ور ادنا ز عمان آمده
گرنه تیغت را خدا مفتاح هر فتح آفرید
می گشائی چون هزاران قلعه را از یک کلید
ز آسمانت هر زمان امداد فتح دیگرست
چون ظفر لشکر کشد اقبال تو سردفترست
کشته تیغ جهادت دیرتر جان می دهد
تیغ روحش چون پرد کز خون پر و بالش پرست
چون نباشد در شکار مملکتها تیز پر
تیغ اقبال تو شهباز ظفر را شهپرست
هر چه از رایت رسد خورشید بردارد بتن
آینه روئین تنست و عاجز روشنگرست
ساحل دریای جودت از وفور تشنگان
پایمال آرزو چون آبگاه لشکرست
انتظام کار و بار روزگار از عدل تست
خط اگر کرسی نشین شد هم ز سعی مسطرست
هر رقم از جوهر تیغت گواه نصرتست
هست مضمونش یکی صد خط اگر بر محضرست
در بدن جائیکه گم کرده است خصم از هیبت
جسته اندر کوچه تیغت که آن روشنترست
صاحب بحر و بری از روی استحقاق وارث
دشمنت را چشم و لب قسمت ازین خشک و ترست
سایه پروردگاری، آفتاب عدل و داد
تا بقای صاحب سایه است عمر سایه باد
پادشاها شمع تیغت آفتاب آثار باد
بر زبانش هر چه گفتارست آن کردار باد
صفحه هر سینه کز مهر تو چون خورشید نیست
نزد اهل دل چو تقویم کهن بیکار باد
خواه روز و خواه شب از بهر پاس دولتت
دیده اقبال چون چشم زره بیدار باد
بر جراحتها که خصم از ناوکت برداشته
سبزه تیغت بجای مرهم زنگار باد
هر که چون گل نشکفد در نوبهار عدل تو
گریه اش لاینقطع چون خنده سوفار باد
از تف دل شمع گردد گر همه مژگان خصم
از نهیبت همچنان عالم بچشمش تار باد
تا نشان خار و گل باشد ببستان سخن
تیغ خورشید سخن خار سر دیوار باد
بر سر هر ماه تا گردون زند گل از هلال
هر سر سال از گل فتح نوت گلزار باد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد نوروزی ببستان مژده ها آورده است
بلبلان را مایه برگ و نوا آورده است
هوش مصنوعی: باد بهاری به باغ خبرهای خوش آورده است و بلبلان را زندگی و سرزندگی تازه‌ای داده است.
گل چها دربار خواهد داشت کز فیض بهار
هر کجا خاریست یک گلشن صفا آورده است
هوش مصنوعی: با آمدن بهار، هر جا که نشانه‌های زشتی و خاری وجود دارد، زیبایی و طراوتی به نام گلشن به ارمغان آورده می‌شود. گل‌ها در بارگاه بهار قرار خواهند گرفت و نشانه‌ای از صفا و زیبایی در کنار ناملایمات خواهند بود.
هر چه می آرد بهار از دیگری زیباترست
رونمائی از برای رونما آورده است
هوش مصنوعی: هر آنچه بهار به ارمغان می‌آورد، از سایر زیبایی‌ها دلرباتر است، زیرا هدفش نمایش زیبایی است.
عاقلان را تا درین موسم چو خود دیوانه دید
بید مجنون سجده شکری بجا آورده است
هوش مصنوعی: عاقل‌ها وقتی در این زمان مجنون را مثل خود دیوانه می‌بینند، با شکرگزاری به او احترام می‌گذارند.
هر متاعی را خریداریست در بازار عشق
گل همه برگ از سفر بلبل نوا آورده است
هوش مصنوعی: در بازار عشق، هر چیزی مشتری خاص خود را دارد و گل، به لطف بلبل، معطر و با لطافت از سفر به ما پیام خوشی آورده است.
تا شود نظارگی بیگانه هوش و خرد
دیده نرگس نگاه آشنا آورده است
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به زیبایی و جذابیتی دارد که در نگاه آشنا وجود دارد. وقتی که بیننده‌ای به چهره‌ای دوست‌داشتنی و آشنا نگاه می‌کند، احساسات و هوش او تحت تأثیر قرار می‌گیرد، به‌طوری که ممکن است او را دچار شگفتی و حیرت کند. در واقع، نگاه آشنا می‌تواند عمق بیشتری به احساسات ببخشد و خرد و اندیشه را به چالش بکشد.
نو عروس لاله را وقف حنا بندان رسید
در میان، گل خورده خود را بجا آورده است
هوش مصنوعی: عروس تازه‌ای که لباس و تزئیناتش را آماده کرده، حالا در لحظه‌ای مهم قرار دارد و باید خود را برای جشن آماده کند. او با زیبایی و درخشانی‌اش همه‌جا را پر کرده و در میانه این جشن، جلوه‌گری می‌کند.
خار گشت از چرب نرمی رشته گلدسته ها
باغبان این سازگاری از کجا آورده است
هوش مصنوعی: باغبان چگونه توانسته است که این سازگاری را به وجود بیاورد، در حالی که خارها به خاطر نرمی و لطافت این گلدسته‌ها رشد کرده‌اند؟
یاسمن در محشر نشو و نمای بوستان
نامه ای چون روی ارباب وفا آورده است
هوش مصنوعی: یاسمن در روز قیامت به زیبایی و شادابی باغی، نامه‌ای شبیه به چهره شخص وفادار را به همراه دارد.
زاری بلبل ز شوق گل بود پوشیده نیست
سبزه را مژگان تر یارب ز شوق نام کیست
هوش مصنوعی: بلبل از شوق دیدن گل می‌نالد و این احساسش پنهان نیست. سبزه با چشمان اشک‌آلود، یارب، نام این شوق چیست؟
بهر ضبط گوهر شبنم که زیب گلشن است
غنچه سرتاپا گریبان گل سراپا دامنست
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن زیبایی‌های زندگی و برداشت از جلوه‌های آن، باید توجه کنیم که غنچه، که نماد آغاز و شکوفایی است، به نوعی همچون دامن گلی است که زیبایی‌اش را فاش می‌کند. در واقع، این تصویر نمادی از زیبایی و ظرافت موجود در طبیعت و ارتباط آن با زندگی انسان‌هاست.
یوسف گل در میان عصمت و تر دامنیست
کز پس و پیشست هر چاکی که در پیراهنست
هوش مصنوعی: یوسف مثل گلی است که در دامن معصومیت و پاکی قرار دارد و هر نشانه یا چاکی که در پیراهنش وجود دارد، نشان‌دهنده دوری و نزدیکی او به این پاکی است.
چون نسوزد آتش غیرت سراپا شمع را
کز پر پروانه در پای شقایق خرمنست
هوش مصنوعی: اگر غیرت وجود نداشته باشد، آتش نمی‌تواند شمع را به طور کامل بسوزاند؛ زیرا عشق و شور پروانه به شقایق باعث می‌شود که به شدت مراقب آن باشد و در برابر خطرات بایستد.
سر بپیش افکنده نرگس فکر اینش برده است
کافتاب لاله چون دایم بشب آبستنست
هوش مصنوعی: نرگس با سر خمیده به فکر فرو رفته است که چرا گل لاله همیشه در شب منتظر می‌ماند و به نوعی در حال انتظار است.
رنگ و بوی لاله و گل را چه می سنجی بهم
از تن بیجان بسی ره تا بجان بی تنست
هوش مصنوعی: رنگ و بوی گل و لاله را چه ارزشی می‌گذارید، وقتی که از یک بدن بی‌جان تا یک جانبی که بی‌تن است، فاصله بسیار زیادی وجود دارد؟
مفلسان باغ را بین غرق انعام بهار
سبزه کاتش زسر نگذشته سرو گلشنست
هوش مصنوعی: بیوگان را ببین که به شکوفه‌های بهار و سرسبزی باغ enchanted شده‌اند؛ در حالی که درخت سرو از سرما گذر کرده و گلستان به تماشای آنها نشسته است.
در لباس این رخصت عیش است کز نقاش صنع
لاله ساغر پیکر و نرگس صراحی گردنست
هوش مصنوعی: این لباس به ما اجازه می‌دهد که از زندگی لذت ببریم، زیرا هنرمند ماهر، عیش و خوشی را در شکل و زیبایی گل لاله و نرگس به تصویر کشیده است.
نیست شبنم اینکه تیغش را مرصع ساخته
حرف شادابی گلشن بر زبان سوسنست
هوش مصنوعی: شبنم نیست که به خواب یا زیبایی شاداب اشاره کند، بلکه سخن شاداب گلستان از زبان گل سوسن بیان می‌شود.
سرو چون طاووس می بودی زپای خود خجل
گرنه جوش سبزه ساقش را بجای دامنست
هوش مصنوعی: سرو مانند طاووس است، اما اگر به پای خود نگاه کند، خجالت‌زده می‌شود؛ زیرا سبزینه‌ای که در پایش روییده، بجای دامن اوست.
سبزه را از بسکه سعی نامیه افراخته
در چمن هر دم غلط کرده بسروش فاخته
هوش مصنوعی: سبزه به خاطر تلاش و زحمتی که برای رشد و نمو دارد، در هر لحظه در چمن به حالت زیبایی قرار گرفته و مانند پرنده‌ای خوش‌خوان در حال آواز است.
گل گرو از روی لیلی برده از خوش منظری
سبزه چون مژگان مجنون می نماید از تری
هوش مصنوعی: گل به خاطر زیبایی لیلی در کنار سبزه، مانند مژگان مجنون جلوه‌گری می‌کند و زیبایی‌اش را نمایان می‌سازد.
باغبان چون دید لطف طبع موزونان باغ
سرو را خضری تخلص داد و گلرا آذری
هوش مصنوعی: باغبان وقتی زیبایی و طبع خوش سروها را دید، به این درخت لقب "خضری" داد و گل را "آذری" نامید.
نوبهار از بسکه آمد مهربان در روزگار
غنچه را آورد باز از صنعت پیکانگری
هوش مصنوعی: بهار به خاطر محبت فراوانش بار دیگر در زندگی ما سر می‌زند و به خاطر مهربانی‌اش، غنچه‌ها را به جلو می‌آورد و دوباره شکوفا می‌کند.
عقده ها از بسکه وا شد زانبساط روزگار
مشکل ار از دست آید بازی انگشتری
هوش مصنوعی: دلیل نگرانی‌ها و مشکلات، از فراز و نشیب‌های زندگی به وجود آمده است. اگر روزگار به خوبی پیش برود، دیگر نگرانی‌ها هم از بین می‌روند و می‌توان به راحتی با آن‌ها کنار آمد.
غنچه و مینای می در کار هم خوش می کنند
بیزبان خنیاگری، بیدست پیراهن دری
هوش مصنوعی: غنچه و مینا در کنار هم زیبایی می‌آفرینند، حتی اگر کسی نتواند با کلام خود آن را بیان کند.
زآب و رنگ لاله و گل نهرها بینی روان
در جهان آرا بپهنای خیابان هری
هوش مصنوعی: در اثر زیبا و دلنشین طبیعت، می‌توانی جریان آب و رنگ‌های لاله و گل را در خیابان‌های هری ببینی که همه جا را زینت بخشیده‌اند.
روز تا شب لاله زارش در نظر دارد سپهر
شام بردارد از آنرو نسخه نیک اختری
هوش مصنوعی: روز تا شب، گل‌های لاله در زیر نظر آسمان هستند و شب هنگام، آسمان به خاطر این زیبایی، دلی خوش و نیکو برای آنها خواهد داشت.
لطف خاک گلشنش زانسانکه از آسیب پا
گشته گلهای زمینش سربسر نیلوفری
هوش مصنوعی: لطافت و زیبایی باغ گل او ناشی از این است که آن انسان، با پاهایش به گل‌های زمین آسیب زده و تمام گل‌ها به رنگ نیلوفر درآمده‌اند.
تحفه دریا و کان مخزون جیب غنچه است
در بغل دارد دکان خویشتن را جوهری
هوش مصنوعی: هدیه‌ای که دریا به همراه دارد و گنجینه‌ای که در جیب غنچه نهفته است، در آغوش این دکان، گوهر ارزشمندی را در خود دارد.
برگ ناخن گشت و وا کرد از نقاب غنچه بند
پرده تقوی چو گل باید بیک جانب فکند
هوش مصنوعی: برگ ناخن به شکل گل در آمده و از پوشش غنچه رها شده است. مانند گل، باید پرده تقوی را به یک سمت کنار زد.
شمع گلبن هر قدر برگی که برمی آورد
از پی پروانه خود بال و پر می آورد
هوش مصنوعی: شمعی که در باغ گل می‌تابد، هر چقدر هم که برگ از درختان جدا می‌کند، همیشه در پی پروانه‌ای است که بال و پرش را به او می‌دهد.
ناله بلبل ز بس در مغز گل جا کرده است
گر کسی گل را ببوید دردسر می آورد
هوش مصنوعی: بلبل از شدت ناراحتی‌اش، در دل گل جا گرفته و اگر کسی بخواهد گل را بو کند، دچار دردسر می‌شود.
سرو یک یک راز گلشن را بگوش ابر گفت
هر چه آنجا گفته او باران خبر می آورد
هوش مصنوعی: سرو رازهایی از باغ را به ابر منتقل کرد و گفت هر چیزی که در باغ گفته شده، باران به اینجا می‌آورد.
باغبان چشمش ز انوار تجلی پر شدست
یوسف گلرا از آن تاب نظر می آورد
هوش مصنوعی: باغبان به خاطر نورهایی که از تجلیات الهی میتابد، چشمانش پر از دیدن زیبایی یوسف گلی شده است و به همین خاطر به آن گل توجه می‌کند.
سبزه را چون جوهر تیغست سجاده بر آب
پاکدامن رخت خود از آب بر می آورد
هوش مصنوعی: سبزه مانند جوهر تیغ است و سجاده بر روی آب با پاکدامنی، رخت خود را از آب بیرون می‌آورد.
خار اگر بر روی بلبل می کشد تیغ جفا
در میان گل از وفاداری سپر می آورد
هوش مصنوعی: اگر خارها بر روی بلبل می‌زنند و او را آزار می‌دهند، در میان گل‌ها از وفاداری خود دفاع می‌کند.
چشم بر راه بهار موکب شاهنشهیست
سرو کز دیوار گلشن سربدر می آورد
هوش مصنوعی: چشم‌ها به‌سوی بهار دوخته شده است، چون درخت سرو که از دیوار باغ به بیرون سرک می‌کشد، نشانه‌ای از آمدن پادشاه و سرسبزی است.
ظل حق صاحبقران ثانی و شاه جهان
رازدان آفرینش کار آگاه جهان
هوش مصنوعی: سایهٔ حق، گرامی‌ترین و بزرگ‌ترین پادشاه، داناترین فرد به اسرار آفرینش و کارهای جهانیان است.
ای بصورت پادشاه پادشاهان آمده
وز ره معنی بعالم قطب دوران آمده
هوش مصنوعی: ای که با چهره‌ای چون پادشاهان، به دنیا آمده‌ای و از طریق معنا، به عنوان محور دوران به جهان آمده‌ای.
گوهر از رشک کلامت می درد بر خویشتن
زان صدف را جبه دایم بی گریبان آمده
هوش مصنوعی: دُرِ پرتلاوت سخنت به دل خود آسیب می‌زند، به همین خاطر صدف، همیشه با دامن بسته، بدون گریبان، جلوی همه قرار می‌گیرد.
تا نسیمی از قبولت بر گلستانها وزید
خار با گل خوش نما، چون چشم و مژگان آمده
هوش مصنوعی: وقتی نسیم محبت تو به گلستان‌ها بوزد، خارها هم در کنار گل‌ها زیبا و دل‌فریب به نظر می‌رسند، مانند چشم‌ها و مژگان.
میتراود از بلندیهای قدرت همچو ابر
کز پی اصلاح حال زیردستان آمده
هوش مصنوعی: از منازل بلندی‌های قدرت، می‌وزد مانند ابری که برای بهتر کردن حال پائین‌دست‌هایش آمده است.
از سرایتهای خلقت در سیاستگاه قرب
زخم تیغت همچو گل خونریز و خندان آمده
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و ظرافت توصیف می‌کند که از تاثیرات آفرینش و خلقت در دنیای سیاست، زخم‌هایی به وجود آمده که مانند گل، خونین و شاداب هستند. به عبارت دیگر، تلاش‌ها و دردسرهای ناشی از سیاست می‌تواند به چیزهایی زیبا و دلچسب تبدیل شود، حتی اگر از زخم و درد ناشی شده باشند.
از پی دریوزه گوهر زدست و تیغ تو
زخم شمشیرت چو گل وا کرده دامان آمده
هوش مصنوعی: به دنبال جواهرات به دست آمده‌ام و زخم‌های شمشیر تو که مانند گل، دامانم را پر از درد کرده است.
می شود سویش روان تیغ زبانها همچو موج
بسکه با طبعت سخن با آب حیوان آمده
هوش مصنوعی: زبان‌ها مانند امواج دریا به سمت او روانه می‌شوند، زیرا با ویژگی‌های طبیعی او سخن می‌گوید، مانند آبی که به جانداری زندگی می‌بخشد.
جوی آب زندگی با عرض فیض دست تو
تنگ میدان تر بسی از نهر شریان آمده
هوش مصنوعی: زندگی همچون جوی آبی است که با رحمت و لطف تو محدود نمی‌شود، بلکه به وسعت میدان‌های فراوانی جاری است و از هزاران رگ و شریان به وجود می‌آید.
از نثار عالم بالاست ما را هرچه هست
گر گهر اعلاست ور ادنا ز عمان آمده
هوش مصنوعی: ما از دنیای بزرگ و وسیع و پربار، هر چه که داریم فدای آن می‌کنیم. اگر هم گوهر ارزشمندی داشته باشیم، این ارزش چه در حد اعلی باشد و چه در حد معمولی، آن را از سرزمین عمان آورده‌ایم.
گرنه تیغت را خدا مفتاح هر فتح آفرید
می گشائی چون هزاران قلعه را از یک کلید
هوش مصنوعی: اگر خداوند با تیغ تو، کلید هر پیروزی را ساخته باشد، تو می‌توانی با یک کلید، هزاران قلعه را بگشایی.
ز آسمانت هر زمان امداد فتح دیگرست
چون ظفر لشکر کشد اقبال تو سردفترست
هوش مصنوعی: از آسمان هر بار کمکی که می‌رسد، پیروزی جدیدی است، چون وقتی که شجاعت و اراده تو جان می‌گیرد، سرنوشت تو به عنوان سرپرست این موفقیت‌ها جلوه‌گر می‌شود.
کشته تیغ جهادت دیرتر جان می دهد
تیغ روحش چون پرد کز خون پر و بالش پرست
هوش مصنوعی: کسی که به زیر تیغ جهاد تو افتاده، دیرتر جان می‌دهد؛ زیرا تیغ روح او مانند پر است که از خون پر شده و بالایش را می‌سازد.
چون نباشد در شکار مملکتها تیز پر
تیغ اقبال تو شهباز ظفر را شهپرست
هوش مصنوعی: وقتی که در شکار و دستیابی به سرزمین‌ها، شوق و شانس تو، مانند پرنده‌ای تیزپر و شجاع نیست، نمی‌توانی به پیروزی دست یابی.
هر چه از رایت رسد خورشید بردارد بتن
آینه روئین تنست و عاجز روشنگرست
هوش مصنوعی: هر چیزی که از پرچم بالا بیفتد، خورشید آن را برمی‌دارد. به طوری که این آینه‌ی درخشان قادر است خود را نشان دهد و به عنوان منبع روشنایی عمل کند.
ساحل دریای جودت از وفور تشنگان
پایمال آرزو چون آبگاه لشکرست
هوش مصنوعی: ساحل دریای generosity (سخاوت) تو به خاطر وجود بسیاری از تشنگان آرزو، مثل مکانی است که لشکری در آن فرود آمده است.
انتظام کار و بار روزگار از عدل تست
خط اگر کرسی نشین شد هم ز سعی مسطرست
هوش مصنوعی: ترتیب و سامان‌دهی کارها و روزگار به عدل و انصاف تو بستگی دارد. اگر کسی بر کرسی نشسته و قدرت را در دست دارد، این نیز نتیجه تلاش و زحمت تو خواهد بود.
هر رقم از جوهر تیغت گواه نصرتست
هست مضمونش یکی صد خط اگر بر محضرست
هوش مصنوعی: هر ویژگی از تیغ تو نشانه‌ای از پیروزی است و اگر محتوای آن را با صد خط بنویسند، باز هم به یک معناست.
در بدن جائیکه گم کرده است خصم از هیبت
جسته اندر کوچه تیغت که آن روشنترست
هوش مصنوعی: در جایی که دشمن در بدن پنهان شده، تیغ تو از شدت هیبت و درخشش خود در کوچه روشن‌تر به نظر می‌رسد.
صاحب بحر و بری از روی استحقاق وارث
دشمنت را چشم و لب قسمت ازین خشک و ترست
هوش مصنوعی: خدای بیکران و صاحب همه چیز، به حق شایستگی، دشمن تو را از این دنیا و زندگی شیرینی و تلخی که در آن به سر می‌برند، بهره‌ای می‌بخشد و به او چشمی و لبی عطا می‌کند.
سایه پروردگاری، آفتاب عدل و داد
تا بقای صاحب سایه است عمر سایه باد
هوش مصنوعی: سایه پروردگار و نور عدالت، تا زمانی که آن سرپرست وجود دارد، سایه هم زنده است.
پادشاها شمع تیغت آفتاب آثار باد
بر زبانش هر چه گفتارست آن کردار باد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تیغ تو مانند شمعی درخشان است که نورش به خورشید می‌ماند. هر چه بر زبانش می‌گوید، همچون آثار بادی است که از خود بر جای می‌گذارد.
صفحه هر سینه کز مهر تو چون خورشید نیست
نزد اهل دل چو تقویم کهن بیکار باد
هوش مصنوعی: هر دلی که با عشق تو پر نشده باشد، همانند تقویم کهنه‌ای است که هیچ کارایی ندارد و برای اهل دل بی‌ارزش است.
خواه روز و خواه شب از بهر پاس دولتت
دیده اقبال چون چشم زره بیدار باد
هوش مصنوعی: چه روز باشد و چه شب، به خاطر حمایت از سلطنت تو، چشمان اقبال مانند چشم زره همیشه بیدار و هوشیار باشند.
بر جراحتها که خصم از ناوکت برداشته
سبزه تیغت بجای مرهم زنگار باد
هوش مصنوعی: بر زخم‌هایی که دشمن با تیرهایش به من زده، تیغ تو به جای اینکه مرهمی باشد، زنگار و آلودگی آورده است.
هر که چون گل نشکفد در نوبهار عدل تو
گریه اش لاینقطع چون خنده سوفار باد
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند گل در بهار عدل تو شکوفا نشود، همواره گریه‌اش بی‌پایان خواهد بود مانند خندهٔ پرنده‌ای در آسمان.
از تف دل شمع گردد گر همه مژگان خصم
از نهیبت همچنان عالم بچشمش تار باد
هوش مصنوعی: دل شمع مانند شعله‌ای خواهد شد، اگر همه مژگان دشمنان به خاطر ترس از تو، همچون پرده‌ای تار بر چشمان آن‌ها بیفکند.
تا نشان خار و گل باشد ببستان سخن
تیغ خورشید سخن خار سر دیوار باد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف طبیعت و رابطه آن با کلام انسان می‌پردازد. شاعر به زیبایی و زشتی اشاره می‌کند که در کنار هم وجود دارند، مانند گل و خار. همچنین، به پرتوهای نور خورشید و تاثیر آن بر محیط طبیعی اشاره می‌کند که به تعبیر شاعر شاید نشانه‌ای از سخن و پیام است. در نهایت، باد به عنوان عامل تغییر و حرکت در این فضا حضور دارد. این تصویر به طور کلی نشان‌دهنده تقابل و هماهنگی عناصر مختلف طبیعت است.
بر سر هر ماه تا گردون زند گل از هلال
هر سر سال از گل فتح نوت گلزار باد
هوش مصنوعی: در هر ماه بر آسمان، گلبرگ‌ها شکوفا می‌شوند و در آغاز هر سال، از بهار نو، گل‌های تازه‌ای در باغ‌ها محو می‌شوند.