شمارهٔ ۴۹ - تاریخ فوت آصف خان
خوش آن روشندل صاحب بصیرت
که بیند پشت و رو کار جهان را
چو دنیا را بکام خویش بیند
بقدر سود اندیشد زیان را
فلک برگشتنی دارد، چه حاصل
بسوی خود کشیدن این کمان را
دکان ما و من خواهند برچید
ز تابوتست تخته این دکان را
روان آبی بود در گلشن تن
کزان رونق بود این گلستان را
بهنگامی کز آن میراب تقدیر
ز بالا بندد این آب روان را
مآل حال آصفخان بداند
کند روشن فضای آسمان را
عنان اختیارش رفت از دست
که بگرفتی گریبان جهان را
زکار افتاد آن دستی که لایق
نمی دید آستین کهکشان را
ز دل تاریخ فوتش خواستم، خواند
بمن این بیت چون آب روان را
(نه آصفجاه و نه آن جاه ماند
بقا بادا سلیمان زمان را)
شمارهٔ ۴۸ - تاریخ تولد: لله الحمد که از پرتو خورشید قدمشمارهٔ ۵۰ - در بلندنظری و همت خود در سخن سرائی گفته: منم کلیم بطور بلندی همت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوش آن روشندل صاحب بصیرت
که بیند پشت و رو کار جهان را
هوش مصنوعی: شخصی که فهیم و بصیر است، با دیدی روشن میتواند حقایق و امور جهان را به درستی مشاهده کند و از جنبههای مختلف آن آگاه باشد.
چو دنیا را بکام خویش بیند
بقدر سود اندیشد زیان را
هوش مصنوعی: زمانی که انسان دنیا را به نحوی که خود میخواهد ببیند، تنها به اندازهی سود خود فکر میکند و به زیانها توجهی ندارد.
فلک برگشتنی دارد، چه حاصل
بسوی خود کشیدن این کمان را
هوش مصنوعی: آسمان چرخهای دارد و در این میان، کشیدن کمان به سوی خود هیچ فایدهای ندارد.
دکان ما و من خواهند برچید
ز تابوتست تخته این دکان را
هوش مصنوعی: این مصراع به این معناست که دکان ما و من در حال بسته شدن است و این وضعیت به خاطر آن است که به زودی همه چیز به پایان خواهد رسید. به عبارت دیگر، نشانهای از فراموشی یا پایان کار ماست و دیگر نخواهیم توانست فعالیت کنیم.
روان آبی بود در گلشن تن
کزان رونق بود این گلستان را
هوش مصنوعی: روحی مانند آب است که در باغی پر از گل جریان دارد و همین روح باعث زیبایی و رونق این گلستان میشود.
بهنگامی کز آن میراب تقدیر
ز بالا بندد این آب روان را
هوش مصنوعی: زمانی که فرماندهی برتر، این جریان آب را از بالا قطع کند.
مآل حال آصفخان بداند
کند روشن فضای آسمان را
هوش مصنوعی: آصفخان میداند که در نهایت وضعیت او چه خواهد شد و میتواند آسمان را روشن کند.
عنان اختیارش رفت از دست
که بگرفتی گریبان جهان را
هوش مصنوعی: وقتی که اختیار او از دستش خارج شد، به قدری درگیر شد که تمام جهان را به چنگ گرفت.
زکار افتاد آن دستی که لایق
نمی دید آستین کهکشان را
هوش مصنوعی: دستی که شایستگی داشت، حالا بیکار مانده است زیرا خود را لایق آستین کهکشان نمیداند.
ز دل تاریخ فوتش خواستم، خواند
بمن این بیت چون آب روان را
هوش مصنوعی: از دل تاریخ، راجع به فوت او پرسیدم و تاریخ به من گفت که مانند آب روان است.
(نه آصفجاه و نه آن جاه ماند
بقا بادا سلیمان زمان را)
هوش مصنوعی: نه آصف جاه و نه آن مقام باقی نماند، امید است که سلیمان همچنان زنده بماند.