شمارهٔ ۳ - شکوه از مفارقت دوستی
چه شد که بیسببی پا کشیدی از همه جا
لوند مشرب و آنگاه خویشتن داری
زر شراب به دستت فتاده است مگر
که رفته رفته ز مستی عزیز دیداری
ز دستگیری اهل هنر عجب دارم
ز روزگار نمیآید اینقدر یاری
مگر که در گرو باده کردهای دستار
کنون ز برهنگی سر برون نمیآری
بس است بر سر ژولیده، موی ژولیده
بیا که مفت گران جان بود سبکباری
ز چشم یار تو پیغام وصل آورده
به کشور تنت ار آمده است، بیماری
همان به خانهٔ خود زود باز میگردد
که قاصدان را رسم است زود رفتاری
شمارهٔ ۲ - تعریف انگشتری: بدستم آمده انگشتری که گردیدهشمارهٔ ۴ - در معذرت از نرفتن بخانه سیدعلی عودی بطریق مطایبه: زبده اهل هنر ای آنکه با صد دیده، چرخ
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.