غزل شمارهٔ ۴۲
چند از شرم تو باشد در نقاب
رخ بپوشان تا برآید آفتاب
بر سر هر عضو من دردت نهاد
نقطهٔ داغی نشان انتخاب
تا در آب افتاده عکس عارضت
می نیاسوده است موج از اضطراب
بر بیاض دیده از خون جگر
مینویسم خط بیزاری خواب
میکند هر شام در تحتالثری
خاک از رشک تو بر سر آفتاب
دستهٔ گل تحفه میآرد نسیم
تا برد از سینهام بوی کباب
شب کلیم از دیده میبارد سرشک
روز از منزل برون میریزد آب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چند از شرم تو باشد در نقاب
رخ بپوشان تا برآید آفتاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به خاطر شرم و حیایی که داری، چهرهات را پنهان کردهای، نور آفتاب نمیتواند به خوبی بدرخشد.
بر سر هر عضو من دردت نهاد
نقطهٔ داغی نشان انتخاب
هوش مصنوعی: در هر نقطه از بدنم درد تو را حس میکنم، گویی که نشانی از انتخاب تو بر من نشسته است.
تا در آب افتاده عکس عارضت
می نیاسوده است موج از اضطراب
هوش مصنوعی: تا زمانی که تصویر چهرهات در آب افتاده است، موجها از نگرانی به آرامش نرسیدهاند.
بر بیاض دیده از خون جگر
مینویسم خط بیزاری خواب
هوش مصنوعی: با اشکهایی که از درد دل میریزم، روی صفحهی خالی چشمانم احساس تنفر و بیخوابی را مینویسم.
میکند هر شام در تحتالثری
خاک از رشک تو بر سر آفتاب
هوش مصنوعی: هر شب، خاک زیر زمین به خاطر حسادت به تو، بر آفتاب سایه میافکند.
دستهٔ گل تحفه میآرد نسیم
تا برد از سینهام بوی کباب
هوش مصنوعی: نسیم به زودی دستهای از گلها را به من هدیه میآورد تا از سینهام عطر کباب را بگیرد.
شب کلیم از دیده میبارد سرشک
روز از منزل برون میریزد آب
هوش مصنوعی: در شب، چشمان کلیم مانند باران اشک میریزند و روز، همچون آبی که از منزل خارج میشود، فروکش میکند.

کلیم