گنجور

شمارهٔ ۷۳

نه در وصال و نه هجران بود قرار مرا
نه در خزان شکفد دل نه در بهار مرا
لباس دولت دنیاست بر تنم سنگین
نهال پانم و گردیده برگ بار مرا
صدای شیون زنجیر دارد اعضایم
شکسته است زبس بی تو روزگار مرا
چنان به بوی گل عارض تو خرسندم
که بی دماغ کند نکهت بهار مرا
ضیای دیدهٔ اهل بصیرتم جویا
اگرچه از نظر انداخت روزگار مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه در وصال و نه هجران بود قرار مرا
نه در خزان شکفد دل نه در بهار مرا
هوش مصنوعی: نه در کنار معشوق آرامش دارم و نه در جدایی، نه دل من در پاییز می‌گشاید و نه در بهار.
لباس دولت دنیاست بر تنم سنگین
نهال پانم و گردیده برگ بار مرا
هوش مصنوعی: دولت دنیا همچون لباسی سنگین بر تن من است و من درختی هستم که بار زیادی به خود گرفته‌ام.
صدای شیون زنجیر دارد اعضایم
شکسته است زبس بی تو روزگار مرا
هوش مصنوعی: صدای زنجیر مانند فریاد درد من است، اعضای من از شدت دوری تو شکسته شده و روزگارم به شدت سخت و تلخ است.
چنان به بوی گل عارض تو خرسندم
که بی دماغ کند نکهت بهار مرا
هوش مصنوعی: من چنان از بوی گل روی تو خوشحالم که عطر بهار حتی بویی از من نمی‌برد.
ضیای دیدهٔ اهل بصیرتم جویا
اگرچه از نظر انداخت روزگار مرا
هوش مصنوعی: درخشش نگاه افرادی که بینا و آگاهند، ادامه دارد، حتی اگر زمان مرا از چشم‌هایم دور کند.