شمارهٔ ۴۰۴
شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد
به سرو آه من این قمری آشیان دارد
تنی چو شمع بود در حساب سوختگان
که مهر داغ به طومار استخوان دارد
توان به حسن ادب پاس آشنایی داشت
زحفظ مرتبه این گنج پاسبان دارد
زحلقه حلقهٔ جوهر چو محشر سیماب
شکوه حسن تو آیینه را تپان دارد
زحرف کس نشنیدیم بوی یکرنگی
به رنگ غنچه گر از لخت دل زبان دارد
همیشه قطع کلامم کنی به تیغ زبان
چنین دو نیم سخن را مزن که جا ن دارد
هر آن حریف که چیزی به خویش نسپرده است
فراغت عجبی از نگاهبان دارد
زسوز عشق کسی را که تن به سختی داد
چو نای پوست به تن حکم استخوان دارد
من و شکایت افلاک؟ کافرم جویا!
اگر دلم سر سودای این دکان دارد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد
به سرو آه من این قمری آشیان دارد
هوش مصنوعی: عشق باعث شده تا آسمان به زیبایی درآید و درد من مانند یک قناری درخت سرو را زینت بخشیده است.
تنی چو شمع بود در حساب سوختگان
که مهر داغ به طومار استخوان دارد
هوش مصنوعی: بدنی مانند شمع دارد که به حساب سوختگان میسوزد و نشانههای داغ عشق بر استخوانهایش باقی مانده است.
توان به حسن ادب پاس آشنایی داشت
زحفظ مرتبه این گنج پاسبان دارد
هوش مصنوعی: برای حفظ احترام و آشنایی باید خوی و ادب نیکو داشت، چرا که حفظ مقام و منزلت همچون گنجی ارزشمند نیازمند محافظت است.
زحلقه حلقهٔ جوهر چو محشر سیماب
شکوه حسن تو آیینه را تپان دارد
هوش مصنوعی: به خاطر وجود زیبایی تو، آربههای شفاف درخشان مانند زنجیرهای از جوهر به تپش درآمدهاند و مانند قیامت که شگفتیها را بروز میدهد، تو نیز بر افرازندهٔ زیبایی و جلوهگری هستی.
زحرف کس نشنیدیم بوی یکرنگی
به رنگ غنچه گر از لخت دل زبان دارد
هوش مصنوعی: ما از کسی حرفی نشنیدیم که بوی یکرنگی و صداقت را بدهد؛ مانند غنچهای که اگر دلش آزاد باشد، به زیبایی سخن میگوید.
همیشه قطع کلامم کنی به تیغ زبان
چنین دو نیم سخن را مزن که جا ن دارد
هوش مصنوعی: همیشه با صحبت کردن ناگهان حرف من را قطع نکن. اینطور نگو که دو نیمه از کلام من بدون جا برای بیان کردنشان بماند.
هر آن حریف که چیزی به خویش نسپرده است
فراغت عجبی از نگاهبان دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که چیزی از خود را به دیگران نسپرده، احساس راحتی و آرامش عجیبی از نظارت و کنترل دارد.
زسوز عشق کسی را که تن به سختی داد
چو نای پوست به تن حکم استخوان دارد
هوش مصنوعی: درد عشق کسی را که با سختیها کنار آمده است، مانند پوست نای است که بر استخوان چنگ میزند و نشاندهندهی وجود اوست.
من و شکایت افلاک؟ کافرم جویا!
اگر دلم سر سودای این دکان دارد
هوش مصنوعی: من و چه ارتباطی به سرنوشت آسمانها داریم؟ کار من این است که فقط از دل و خواستههای خودم باخبر باشم. اگر آرزو و اشتیاق من به این دنیای مادی است، باید با آن رو به رو شوم.

جویای تبریزی