گنجور

شمارهٔ ۳۱۴

پیش اهل دل دهان خنده زخم تن بس است
غنچه را چاک گریبان رخنهٔ دامن بس است
اهل جوهر در لباس لاغری آسوده اند
چون صدف پیراهن تن استخوان من بس است
من ز دیدارت به اندک التفاتی قانعم
دیدهٔ یعقوبی ام را بوی پیراهن بس است
قانع از بوسیدن رویش به یک نظاره ام
چیدن گل برنتابد این چمن دیدن بس است
غنچه چون گل شد برون از عالم دل می رود
‏ غول راه اهل غفلت هرزه خندیدن بس است
پنجه ام دشمن گریبان است جویا از نخست
دشت وسعت مشربیهای مرا دامن بس است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش اهل دل دهان خنده زخم تن بس است
غنچه را چاک گریبان رخنهٔ دامن بس است
هوش مصنوعی: برای افرادی که دلشان پاک و حساس است، لبخند زدن و شوخی کردن کافی است. به‌علاوه، غنچه (که نماد زیبایی و عشق است) دیگر نیازی به نشان دادن زخم‌هایش ندارد و کافی است تا زیبایی‌اش را به نمایش بگذارد.
اهل جوهر در لباس لاغری آسوده اند
چون صدف پیراهن تن استخوان من بس است
هوش مصنوعی: افراد با اصل و گوهر در دل‌هایشان راحت و آرام هستند، همانطور که صدفی تنها به پوسته خود نیاز دارد و برایش کافی است.
من ز دیدارت به اندک التفاتی قانعم
دیدهٔ یعقوبی ام را بوی پیراهن بس است
هوش مصنوعی: من از دیدن تو با کمترین توجهی راضی‌ام؛ به اندازهٔ بوی پیراهن یعقوب برای چشمم کافی است.
قانع از بوسیدن رویش به یک نظاره ام
چیدن گل برنتابد این چمن دیدن بس است
هوش مصنوعی: از بوسیدن روی او راضی هستم، ولی تنها یک نگاه به او برای من کافی است. این چمن نمی‌تواند تحمل کند که من گل بچینم؛ دیدن او برای من کافی است.
غنچه چون گل شد برون از عالم دل می رود
‏ غول راه اهل غفلت هرزه خندیدن بس است
هوش مصنوعی: غنچه به گل تبدیل می‌شود و از دنیای دل خارج می‌شود. در این میان، موجودی غول مانند که نماینده بی‌توجهی و غفلت است، دیگر نباید به خندیدن و بازیگوشی ادامه دهد.
پنجه ام دشمن گریبان است جویا از نخست
دشت وسعت مشربیهای مرا دامن بس است
هوش مصنوعی: دست من به گریبان دشمن است و از او می‌پرسم که ابتدا از کجا شروع کنم، زیرا در زندگی‌ام امکان‌های زیادی دارم و هر کدام دامنم را پر از تجربه‌ها و خاطرات کرده است.