گنجور

شمارهٔ ۱۸۴

عنوان:تیره باطنها پهلوی دل افسرده است
متن:دل که بی سوز غمی باشد چراغ مرده است
بسکه از پهلوی دل هر ذره ام افسرده است
مردمک در دیده ام یک قطره خون مرده است
گردش افلاک از بس بی نظام افتاده است
آسمانها گوییا اوراق بر هم خورده است
کی به وحشتگاه عنقا می شود الفت گزین
هر کرا سودای او از خویش بیرون برده است
پیش آن کس کز غمت با تنگی دل خو گرفت
وسعت آباد جهان یک خاطر آزرده است
هیچکس جویا به عالم طرفی از وصلش نیست
دست در دامان عشقش هر که زد پا خورده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عنوان:تیره باطنها پهلوی دل افسرده است
متن:دل که بی سوز غمی باشد چراغ مرده است
هوش مصنوعی: دل انسان، اگر احساس غم و درد نداشته باشد، مانند چراغی است که خاموش و بی‌فایده است. در واقع، وجود غم و سوز در دل نشان‌دهنده‌ی زنده بودن احساسات و عمق وجود اوست.
بسکه از پهلوی دل هر ذره ام افسرده است
مردمک در دیده ام یک قطره خون مرده است
هوش مصنوعی: از شدت اندوه و ناراحتی، هر یک از اجزای وجودم احساس دلتنگی می‌کند، به طوری که در چشمانم فقط یک قطره خون به جای اشک باقی مانده است.
گردش افلاک از بس بی نظام افتاده است
آسمانها گوییا اوراق بر هم خورده است
هوش مصنوعی: چرخش آسمان‌ها به قدری بی‌نظم و بی‌قانون شده است که به نظر می‌رسد اوراق پراکنده و به هم ریخته‌ای در فضا وجود دارد.
کی به وحشتگاه عنقا می شود الفت گزین
هر کرا سودای او از خویش بیرون برده است
هوش مصنوعی: کی کسی به جایی که پر از ترس و ناامنی است عشق و دوستی می‌ورزد، در حالی که هر کس که آرزوی او را از دل خارج کرده باشد، دیگر به او نمی‌رسد.
پیش آن کس کز غمت با تنگی دل خو گرفت
وسعت آباد جهان یک خاطر آزرده است
هوش مصنوعی: در برابر کسی که به خاطر غم تو دلش گرفته و رنجیده است، هیچ چیزی در دنیا نمی‌تواند باعث خوشحالی‌اش باشد، حتی اگر محیط اطرافش آباد و آرام باشد.
هیچکس جویا به عالم طرفی از وصلش نیست
دست در دامان عشقش هر که زد پا خورده است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس دربارهٔ ارتباط با او در این دنیا صحبت نمی‌کند. هر کسی که به عشق او نزدیک شده، دچار مشکلات و سختی‌ها شده است.