شمارهٔ ۲ - وله
باز از تشریف ظل شه جهان پرنور شد
میر موسای کلیم و یزد کوه طورشد
از غو کوس طرب وزجلوه شاهی سلب
گوش و چشم حاسد این کرآمد و آن کور شد
از صفاهان خاست تا عشاق شه را این نوا
زانبساطش یزد پر آهنگ نیشابور شد
تا که زین چینی پرند آراست اندام امیر
کاخ را جام شراب از کله فغفور شد
زین ستبرق سار جامه شاه طوبی له که باز
مملکت فردوس و می تسنیم و ساقی حورشد
باشهی تشریف مانا شکر آبی داشت غم
کز صفاهان هرچه آن نزدیک گشت این دور شد
خلعتی کش چرخ اطلس عطف دامانست و بس
جان شه را جسم و جسم میر را جانست و بس
ای پسر امروز به از باده خوردن کارنیست
اوفتادن مست در هنگام شادی عارنیست
شاید ار پوشیده ماند مستی رندان شهر
کز فرح در کعبه و بتخانه کس هشیار نیست
چند گوئی گاه مستی بخشمت بوس وکنار
کازآمودم مرترا کردار چون گفتار نیست
ها مگو هر چیز را کز چاره برنائی بلی
مرد نبود هر که با گفتار او کردار نیست
یار مست و تار اندر دست و خوبان می پرست
تار روز آنکش چو ما امروز تار و یار نیست
کم شمر دشوار با همچون منی آمیختن
کا نچه را آسان شماری اولش دشوار نیست
خود کدامین سرو کاندر نزد قدت پست نی
یا کدامین گل که اندر پیش چهرت خار نیست
سرو با قدت بگل خواهد فرو رفتن زرشک
گل زچهرت جامه رنگین سازد از خونین سرشک
باز فرش از عرش در بزم ای بت فرزانه کن
وز عصاره شمس می از ماه نو پیمانه کن
زین کیانی خلعت شه بابتی خاقان نژاد
جام جمشیدی ستان و عشرتی شاهانه کن
حالیا از یمن این پیک شرف کآمد زشاه
می بجام جمشیدی آشنا خون دردل پیمانه کن
چشم خواب آلود بنما فتنه را بیدار ساز
زلف عتبر فام بگشا عقل را دیوانه کن
روز مردم تار خواهی چشمکانرا سرمه کش
کارما آشفته جوئی گیسوانرا شانه کن
میر را جشنی است دلکش باده نوش و پس بشکر
بزم را از شعر من پر شکر شکرانه کن
میر صرصر عزم و شهلای حزم والا منزلت
کامد از تیغ کج او راست کار سلطنت
آنکه تیرش سینه مریخ را آماج کرد
خاک غبر ار اسم خنگش بگردون تاج کرد
تابه نزد ظل شه بربست جوزاوش کمر
ارخورش دیهیم لعل از چرخ تخت عاج کرد
کلک او در نثر آب از ابر گوهر بار برد
طبع او در نظم کار لجه مواج کرد
درزمان او منجم جز بکام او نیافت
زاقتران اختران هرچند استخراج کرد
فرخا دور غنابخشش که اهل فتنه را
گرچه قرص مهر بد برنان شب محتاج کرد
راد ابراهیم آذر تیغ کز طبع نبیل
خلق را خان خلیل و شاه را جان جلیل
ایکه تیغ دال قدت گردن از قاف افکند
گرز را سهم تونون از دامن کاف افکند
مظهر ذات ملک آمد صفات تو بلی
مهر عکس خویش اندر آینه صاف افکند
نی شگفت ازچرخ اطلس زاشتیاق کاخ تو
برغلط خود را بصحن بوریا باف افکند
گرتو گردی جلوه گر انسان کت ایزد آفرید
آدمی بار امانت آسمان ناف افکند
زآسمان اقبال بارد از زمین نصرت دهد
هر کجا معمار عدلت طرح انصاف افکند
رایت ار موجود خواهد آنچه را معدوم شد
نطفه سان اسلاف را در صلب اخلاف افکند
تا ابد بزم تو از تشریف شه پر نور باد
نیکخواه و خصمت آن مختار رو این مجبور باد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز از تشریف ظل شه جهان پرنور شد
میر موسای کلیم و یزد کوه طورشد
هوش مصنوعی: باز هم سایهی پرعظمت پادشاهی بر جهان افتاد و میرموسای کلیم، مانند کوه طور، نمایان شد.
از غو کوس طرب وزجلوه شاهی سلب
گوش و چشم حاسد این کرآمد و آن کور شد
هوش مصنوعی: از صدای خوش و شاداب موسیقی و زینتهای پادشاهانه، حسادتها و دیدگان مغرض تحت تأثیر قرار گرفتند، و این شخص که شنوا بود، آن دیگری که نابینا بود، به نوعی از این زیباییها دور ماند.
از صفاهان خاست تا عشاق شه را این نوا
زانبساطش یزد پر آهنگ نیشابور شد
هوش مصنوعی: بیت به توصیف شور و شوقی میپردازد که از اصفهان بر میخیزد و عشق به محبوب را به نمایش میگذارد. این حس و حال عاشقانه به حدی پرتوان و شگفتانگیز است که در شهر یزد و همچنین نیشابور، این آهنگ و نوای عشق به گوش میرسد.
تا که زین چینی پرند آراست اندام امیر
کاخ را جام شراب از کله فغفور شد
هوش مصنوعی: در اینجا به وصف زیبایی و شکوه امیر و کاخش پرداخته شده است. به طوری که میتوان تصویر کرد که امیر با اندامی زیبا و آراسته در تالار باشکوهی ظاهر میشود و جامی از شراب در دست دارد، که نشانهای از قدرت و عظمت اوست. این تصویر حال و هوای تجمل و لذت را در یک فضای قصر نشان میدهد.
زین ستبرق سار جامه شاه طوبی له که باز
مملکت فردوس و می تسنیم و ساقی حورشد
هوش مصنوعی: از زیباییهای خیرهکننده و دلانگیز بهشتی به قدری شگفتانگیز است که میتواند دل هر بینندهای را به خود جذب کند. در این مکان، مملکتی وجود دارد که از نعمتهای دلپذیر و خوشگوار پر شده و ساقی آن، همچون حوریان، زیبایی و طراوتی ویژه دارد.
باشهی تشریف مانا شکر آبی داشت غم
کز صفاهان هرچه آن نزدیک گشت این دور شد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و ظرافتی که در زندگی وجود دارد اشاره میکند. او میگوید که شکر و زیبایی زندگی میتواند در دل ما آرامش ایجاد کند، حتی زمانی که مشکلات و غمها نزدیک میشوند. به نوعی، تلاش برای حفظ امید و زیبایی در لحظات سختی است که همواره باید در نظر داشته باشیم.
خلعتی کش چرخ اطلس عطف دامانست و بس
جان شه را جسم و جسم میر را جانست و بس
هوش مصنوعی: آسمان لباس زیبایی بر تن کرده و تنها همین است. روح پادشاه به تن او زندگی میبخشد و تنها همین است.
ای پسر امروز به از باده خوردن کارنیست
اوفتادن مست در هنگام شادی عارنیست
هوش مصنوعی: امروز برای تو بهتر از نوشیدن شراب، کار دیگری نیست. در زمان خوشی، مست شدن و غرق در شادی شدن عیبی ندارد.
شاید ار پوشیده ماند مستی رندان شهر
کز فرح در کعبه و بتخانه کس هشیار نیست
هوش مصنوعی: شاید به خاطر شادی زیاد، هیچ فرد بیداری در کعبه و بتخانه وجود نداشته باشد، و به همین دلیل رندان شهر مستی خود را پنهان کردهاند.
چند گوئی گاه مستی بخشمت بوس وکنار
کازآمودم مرترا کردار چون گفتار نیست
هوش مصنوعی: هرچقدر بگویی در حالت مستی به تو بوسه و نزدیکی میدهم، اما از من نمیخواهی که رفتارم با گفتارم یکی باشد.
ها مگو هر چیز را کز چاره برنائی بلی
مرد نبود هر که با گفتار او کردار نیست
هوش مصنوعی: هرگز هر چیزی را به زبان نیاورید که ممکن است شما را نجات دهد، زیرا مرد واقعی کسی نیست که فقط با حرفهایش عمل کند.
یار مست و تار اندر دست و خوبان می پرست
تار روز آنکش چو ما امروز تار و یار نیست
هوش مصنوعی: یار در حالی است که مست و شیدا است و تار(ساز) در دستانش قرار دارد؛ او به زیباییها عشق میورزد. اما در روزی مانند امروز، نه یار را دارم و نه تارم.
کم شمر دشوار با همچون منی آمیختن
کا نچه را آسان شماری اولش دشوار نیست
هوش مصنوعی: با من که اینچنین هستم، دشواریها را کم ارزش ندان. آنچه تو آسان میپنداری، در آغازش واقعاً دشوار است.
خود کدامین سرو کاندر نزد قدت پست نی
یا کدامین گل که اندر پیش چهرت خار نیست
هوش مصنوعی: کدام سرو وجود دارد که در برابر قامت تو کوتاه باشد و کدام گلی هست که در مقابل چهره زیبایت خار محسوب نشود؟
سرو با قدت بگل خواهد فرو رفتن زرشک
گل زچهرت جامه رنگین سازد از خونین سرشک
هوش مصنوعی: با قامت بلندت، سرو در گلها به زمین خواهد افتاد و گل زرشک از زیبایی چهرهات، جامهای رنگین خواهد پوشید که از اشکهای خونین تو بافته شده است.
باز فرش از عرش در بزم ای بت فرزانه کن
وز عصاره شمس می از ماه نو پیمانه کن
هوش مصنوعی: بار دیگر فرش را از عرش پایین بیاور و در مجلس با ای بت فرزانه گسترانید. و از عصاره شراب آفتاب، برای جانماز شب نو پیمانهای پر کن.
زین کیانی خلعت شه بابتی خاقان نژاد
جام جمشیدی ستان و عشرتی شاهانه کن
هوش مصنوعی: از جام جمشید که نماد فخر و عظمت است، لباس شاهانهای بپوش و در زندگی خود لذتی همچون لذتهای پادشاهان داشته باش.
حالیا از یمن این پیک شرف کآمد زشاه
می بجام جمشیدی آشنا خون دردل پیمانه کن
هوش مصنوعی: اکنون از جانب این فرشته بزرگ مقام و شرافت، پیام آورده شده است. پادشاه در مینوشی جمشیدی که با آن آشنا هستی، خون درد را در دل خود، به پیمانه تبدیل کن.
چشم خواب آلود بنما فتنه را بیدار ساز
زلف عتبر فام بگشا عقل را دیوانه کن
هوش مصنوعی: چشمان نیمه خوابیده خود را باز کن و در برابر فتنهها هوشیار باش. با گشودن زلفی که رنگی شبیه به عطر دارد، عقل را دیوانهوار تحریک کن.
روز مردم تار خواهی چشمکانرا سرمه کش
کارما آشفته جوئی گیسوانرا شانه کن
هوش مصنوعی: در روزی که مردم دچار تاریکی و مشکلات هستند، تو با سرمه به چشمهایت برای زیبایی بپرداز و با دقت به گیسوانت برسید تا آنها را مرتب کنید.
میر را جشنی است دلکش باده نوش و پس بشکر
بزم را از شعر من پر شکر شکرانه کن
هوش مصنوعی: میر جشن زیبایی دارد و در حال نوشیدن شراب است. پس از آن، بزم را با شعر من مملو از شکر و شیرینی کن.
میر صرصر عزم و شهلای حزم والا منزلت
کامد از تیغ کج او راست کار سلطنت
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از دو شخصیت اشاره دارد. میرزایی که در اثر باد سرد قدرت و اراده دارد و شجاعتی به نام شهلای حزم را به دوش میکشد. این دو شخصیت، در واقع نشانهای از قدرت و استقامت در دنیای سلطنت و فرمانروایی هستند. در نهایت، این قدرت و منزلت به وسیله تیغی که به شکل کج است، شکل میگیرد و نشاندهندهی تأثیر او بر امور سلطنتی و سیاسی است.
آنکه تیرش سینه مریخ را آماج کرد
خاک غبر ار اسم خنگش بگردون تاج کرد
هوش مصنوعی: کسی که تیرش سینه سیاره مریخ را هدف قرار داد، خاک او را به عنوان یک نام معمولی در آسمان میسازد.
تابه نزد ظل شه بربست جوزاوش کمر
ارخورش دیهیم لعل از چرخ تخت عاج کرد
هوش مصنوعی: به زیر سایهی شاه، جایگاه خود را گم کرده است و اگر خورشید مانند جواهر و لعل بتابد، تخت عاج درخشان میشود.
کلک او در نثر آب از ابر گوهر بار برد
طبع او در نظم کار لجه مواج کرد
هوش مصنوعی: نگاه او به نوشتن مانند باران طلا از ابرها میبارد و استعدادش در شعر، همچون دریای مواج و پرطراوت است.
درزمان او منجم جز بکام او نیافت
زاقتران اختران هرچند استخراج کرد
هوش مصنوعی: در زمان او، هیچ منجمی نتوانست به خوبی او نظر کند و از ترکیب ستارهها اطلاعات دقیقی به دست آورد، هرچند که تلاش زیادی برای استخراج آن کرده بود.
فرخا دور غنابخشش که اهل فتنه را
گرچه قرص مهر بد برنان شب محتاج کرد
هوش مصنوعی: درست است که ثروت و نعمتهای دنیا گاهی به دست افرادی میرسد که نیتهای خوبی ندارند و در جامعه ایجاد فتنه میکنند. اما این افراد در نهایت به راحتی و آسایش نمیرسند، حتی اگر به ظاهری در زندگی خود از نور و خوشی برخوردار باشند.
راد ابراهیم آذر تیغ کز طبع نبیل
خلق را خان خلیل و شاه را جان جلیل
هوش مصنوعی: ابراهیم آذر، با تیزی و بلاغت کلام خود، مانند یک مهماننواز خاندانی و با بزرگمنشی، جان و روح شاهان را تحت تاثیر قرار میدهد.
ایکه تیغ دال قدت گردن از قاف افکند
گرز را سهم تونون از دامن کاف افکند
هوش مصنوعی: اگر شمشیر بلندی قد تو را به زمین بیندازد، از دامن کاف نیز سهم تو از غم و درد خواهد کاسته شد.
مظهر ذات ملک آمد صفات تو بلی
مهر عکس خویش اندر آینه صاف افکند
هوش مصنوعی: مظهر خداوند به دنیا آمد و ویژگیهای تو را به روشنی نشان داد. بهطور حتم، عشق او مانند تصویری پاک و شفاف در آینه ظاهر شد.
نی شگفت ازچرخ اطلس زاشتیاق کاخ تو
برغلط خود را بصحن بوریا باف افکند
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که تعجبی نیست که چرخ گردون، به خاطر آرزوی رسیدن به کاخی که تو در آن هستی، خودش را بر روی زمین میاندازد و در میان بافهای بوریا میافتد. در واقع، زحمات و تلاشها برای رسیدن به هدفی بزرگ، حتی اگر با مشکلاتی همراه باشد.
گرتو گردی جلوه گر انسان کت ایزد آفرید
آدمی بار امانت آسمان ناف افکند
هوش مصنوعی: اگر تو جلوهای از انسانیت را نشان دهی، خداوند آدمی را آفریده است و بار سنگین مسئولیت آسمانی را به دوش او گذاشته است.
زآسمان اقبال بارد از زمین نصرت دهد
هر کجا معمار عدلت طرح انصاف افکند
هوش مصنوعی: از آسمان به انسان خوشبختی میرسد و از زمین یاری و کمک به او میآید، هر کجا که سازنده عدالت، نقشهی انصاف را ترسیم کند.
رایت ار موجود خواهد آنچه را معدوم شد
نطفه سان اسلاف را در صلب اخلاف افکند
هوش مصنوعی: اگر چیزی وجود داشته باشد، آنچه که قبلاً وجود نداشته به صورت نطفهای در نسلهای آینده قرار خواهد گرفت.
تا ابد بزم تو از تشریف شه پر نور باد
نیکخواه و خصمت آن مختار رو این مجبور باد
هوش مصنوعی: تا همیشه مهمانی تو با حضور شاهی پرنور و مهربان برقرار باشد و دشمنت همان کسی باشد که به آن علاقهای نداری و مجبور به مواجهه با او باشی.