گنجور

شمارهٔ ۱ - وله

طلعت میراست این در خلعت شاه جلیل
یا ممکن گشته درگلشن براهیم خلیل
این امیر ماست در تشریف شاهی جلوه گر
یا بچرخ اطلس اندر جای کرده جبریل
وه از این خلعت که هست از یمن دو دست ملک
ایمنش بحر محیط و ایسرش دریای نیل
شمس نور شمسه اش را از ازل آمد رهین
چرخ عطف دامنش را تا ابد باشد دخیل
هشته در هر تار و پودش صولت چنگال شیر
خفته در هرآستینش سطوت خرطوم پیل
هم موافق زو ببالا هم منافق زو بشیب
هم موالف زو عزیز و هم مخالف زو ذلیل
دوش گشتم تهنیت جوکش شوم تبریک کو
چرخ ناگه ساختم زین شعر ترا زخود وکیل
راست بین تن پوش خسرو و میرکج دینهم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
خوب رخ طبال فوجاهین دهل را چوب زن
بر دهل زین جشن خوش هم چو بزن هم خوب زن
دوست غالب از طرب بین خصم مغلوب ازکرب
پس بشادی کوس را زین غالب و مغلوب زن
هر چه در هرفوج سربازان یوسف منظر است
منتخب ساز وصفی چون زاده یغوب زن
خورد ما را کرم غم تا شاه را نوشد کرم
حالی اندر چشمه می غوطه چون ایوب زن
گرز گردون کوب میناگرد گیتی روب غم
گرد گیتی روب را با گرز گردون کوب زن
حالیا کآشوب در شهر ازخوشی زین جشن خاست
زین چکامه نیز نیز تو آهنگ شهر آشوب زن
راست بین تن پوش خسرو میرکج دیهیم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
باز ساقی را بکف هم نور بین هم ناربین
وز خط و زلفش برخ هم مور بین هم مار بین
در سپهر جام چون خورشید می آید بموج
از حبابش هر طرف ثابت نگر سیار بین
در میان باده خوران برکنار مطربان
ارغنون بین رود بین طنبور بین مزمار بین
چون بچشم پرفسون ساقی قدح آرد برون
فتنه را رفته بخواب و بخت را بیدار بین
توپ تندر بانگ اژدر دم چو آید در نفیر
مرزدوده سقف گردونرا ز دودش تار بین
چون مهینه میر برکاخ سلام آرد جلوس
ریخته زین نظم نزدش لؤلؤ شهوار بین
راست بین تن پوش خسرو و میرکج دیهیم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
داوری کش ماسوی منت به مولایی کشد
چرخ شیب قصر او خجلت ز بالایی کشد
بس که محکم بسته سد عدل را نشگفت اگر
از سکندر انتقام خون دارایی کشد
چرخ پیر از عشق او مشهور عالم شد بلی
عشق پیران چون بجنبد سر بر سوایی کشد
هرچه کار ملکتش انجم به همراهی کنند
هرچه بار شوکتش گردون به تنهایی کشد
از قدومش ازض را آن مایه حاصل شد که چرخ
خاکش اندر چشم اختر بهر بینایی کشد
هر سحر خورشید از این ترجیح جیحونی به مهر
در بساط وی سماط از در دریایی کشد
راست بین تن پوش خسرو و میرکج دیهیم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
ای ترا هردم زشه تشریف و اکرامی دگر
چرخ در ایثار اقدامت با قدامی دگر
تو بچشم مملکت دیگر جمی دربطش و بخش
وین سپهر و مهرت از جان تختی و جامی دگر
تاکه جست از خضر تو خاتم دولت شرف
می نماند آفاق راز افلاک ابهامی دگر
قلب قدوسی نژادت گاه قبض و بسط ملک
هر زمان یابد زروح القدس الهامی دگر
تالوا و مسندت شد فخر عرش و ذحرفرش
یافته اجرام و ارکان سیر و آرامی دگر
گر کند اجرام و ارکان برخلافت امتزاج
قدرتت بخشد بکون ارکان و اجرامی دگر
تا که عالم بر نظامست آسمان هر بامداد
گویدت زینسان درود از طبع نظامی دگر
راست بین تن پوش خسرو و میرکج دیهیم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
داورا ای کز تو راحت گشت یکسر رنج من
وه از این همت که از روی رنج من شد گنج من
چون نسازم زیور زانو بتان سیم ساق
کز نوالت شد فرو درسیم تا آرنج من
چون بر اسب پیلتن بیدق جهانم سوی لعب
گر وزیر شه بود مات آید از شطرنج من
گشتم آخر زاهتمام چون تو خوارزمی لسان
بنده نجم الدین کبری یزدهم ارگنج من
چون کنم شکر تو کاندر قحط سال مردمی
شد بدل برنشئه می سکر بزر البنج من
تادمد یاقوت شمس از زمردین کان افق
رخشدت دری چنین زافکار گوهرسنج من
راست بین تن پوش خسرو میر کج دینهیم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طلعت میراست این در خلعت شاه جلیل
یا ممکن گشته درگلشن براهیم خلیل
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌اش همانند لباس پادشاه بزرگ است، یا اینکه در باغ ابراهیم خلیل به حقیقت پیوسته است.
این امیر ماست در تشریف شاهی جلوه گر
یا بچرخ اطلس اندر جای کرده جبریل
هوش مصنوعی: این امیر ماست که در مراسم شاهانه جلوه‌گری می‌کند، یا اینکه جبرییل در جای خود در میان دنیای پر زرق و برق نقش بسته است.
وه از این خلعت که هست از یمن دو دست ملک
ایمنش بحر محیط و ایسرش دریای نیل
هوش مصنوعی: این لباس که زنده از لطف دستان خدا به من رسیده، به مانند دریاهای وسیع است که نعمت‌های زیادی از آن به من می‌رسد.
شمس نور شمسه اش را از ازل آمد رهین
چرخ عطف دامنش را تا ابد باشد دخیل
هوش مصنوعی: شمس، نورش از آغاز موجودیتش وابسته به چرخ دوران است و تا همیشه، دامنش نکته‌ای ارزشمند و با اهمیت باقی خواهد ماند.
هشته در هر تار و پودش صولت چنگال شیر
خفته در هرآستینش سطوت خرطوم پیل
هوش مصنوعی: در هر رشته و جزئی از وجودش قدرت و توانایی نهفته‌ای وجود دارد، مانند نیروی یک شیر در حال خواب که در هر گوشه‌اش احساس می‌شود. همچنین در اوج قدرتی مانند نیروی یک فیل در وجودش حس می‌شود.
هم موافق زو ببالا هم منافق زو بشیب
هم موالف زو عزیز و هم مخالف زو ذلیل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که یک شخص یا چیز می‌تواند در موقعیت‌های مختلف با رفتارها و ویژگی‌های متفاوتی ظاهر شود. در برخی موارد ممکن است با دیگران هم‌سو و همراه باشد، در حالی که در موارد دیگر ممکن است به اختلاف و تضاد بر بخورد. همچنین، این شخص یا چیز می‌تواند در بعضی شرایط عزیز و محترم باشد، اما در شرایط دیگر به ذلت و ناچیزی دچار شود. به طور کلی، این بیت به تناقضات و تغییرات در روابط و وضعیت‌ها اشاره دارد.
دوش گشتم تهنیت جوکش شوم تبریک کو
چرخ ناگه ساختم زین شعر ترا زخود وکیل
هوش مصنوعی: دیشب به دنبال تبریک و خوشامدگویی بودم، ناگهان چرخ روزگار به من الهام کرد که از شعر تو، نماینده و وکلای خودم بسازم.
راست بین تن پوش خسرو و میرکج دینهم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
هوش مصنوعی: بیت به زیبایی به تقابل شکل ظاهری و معنای باطنی اشاره می‌کند. گویا شخصی اگر نتواند باطن لباس زیبای خسرو و دین میرکج را ببیند، چطور می‌تواند لباس کعبه ابراهیم را درک کند. در واقع، آنچه در ظاهر است ممکن است تنها پوششی باشد که معنای عمیق‌تری در پس آن نهفته است.
خوب رخ طبال فوجاهین دهل را چوب زن
بر دهل زین جشن خوش هم چو بزن هم خوب زن
هوش مصنوعی: زیبای چهره طبل‌زن، با ضربه زدن بر طبل در این جشن شاداب، همزمان هم طبل را کوبیده و هم زیبایی می‌افزاید.
دوست غالب از طرب بین خصم مغلوب ازکرب
پس بشادی کوس را زین غالب و مغلوب زن
هوش مصنوعی: دوست در حال شادی و خوشحالی است، در حالی که دشمن در حال ناراحتی و پریشانی به سر می‌برد. پس بیا و به خاطر پیروزی و شکست، شادی و سرور را جشن بگیریم.
هر چه در هرفوج سربازان یوسف منظر است
منتخب ساز وصفی چون زاده یغوب زن
هوش مصنوعی: هر چیزی که در میان گروهی از سربازان یوسف وجود دارد، انتخاب کن و توصیف کن، مانند کسی که فرزند یعقوب است.
خورد ما را کرم غم تا شاه را نوشد کرم
حالی اندر چشمه می غوطه چون ایوب زن
هوش مصنوعی: غم و اندوه ما را به قدری خورد که حتی شاه هم از آن بی‌نصیب نماند. حالا در چشمه‌ای به مانند ایوب، در می‌غلتیم و غرق در درد و مشکل هستیم.
گرز گردون کوب میناگرد گیتی روب غم
گرد گیتی روب را با گرز گردون کوب زن
هوش مصنوعی: اگر دنیا با مشکلات و سختی‌ها مواجه است، تو هم باید با قوت و اراده با آن‌ها مبارزه کنی و نگذاری که غم‌ها بر تو غلبه کنند. با نیرویی که در دست داری، باید به مقابله با دشواری‌های زندگی بپردازی.
حالیا کآشوب در شهر ازخوشی زین جشن خاست
زین چکامه نیز نیز تو آهنگ شهر آشوب زن
هوش مصنوعی: این بیت به احساس شادی و هیجان در شهر اشاره دارد که به خاطر جشن و سرور به وجود آمده است. شاعر از شخص می‌خواهد که با شور و اشتیاق بیشتری به این حال و هوای شاداب بپردازد و به شور و هیجان موجود در شهر بپیوندد.
راست بین تن پوش خسرو میرکج دیهیم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
هوش مصنوعی: اگر تو تاج و لباس خسرو و پادشاه را ندیده‌ای، مانند آن را در لباس کعبه ابراهیم ملاحظه کن.
باز ساقی را بکف هم نور بین هم ناربین
وز خط و زلفش برخ هم مور بین هم مار بین
هوش مصنوعی: ساقی را دوباره به یاد بیاور که در دستش هم نوری است و هم آتشی. از خطوط چهره و موهایش نیز می‌توان هم مورچه‌ای را دید و هم ماری را.
در سپهر جام چون خورشید می آید بموج
از حبابش هر طرف ثابت نگر سیار بین
هوش مصنوعی: در آسمان مانند خورشید ظهور می‌کند و از حبابش به اطراف می‌تابد، پس با دقت نگاه کن تا گردش آن را ببینی.
در میان باده خوران برکنار مطربان
ارغنون بین رود بین طنبور بین مزمار بین
هوش مصنوعی: در جمع باده‌نوشان، کنار نوازندگان، می‌توان جوی و حالتی خاص از موسیقی و سازها را دید که شامل طنبور و مزمار نیز می‌شود. این فضا پر از نشاط و شادی است و انسان را به خود جذب می‌کند.
چون بچشم پرفسون ساقی قدح آرد برون
فتنه را رفته بخواب و بخت را بیدار بین
هوش مصنوعی: وقتی که ساقی با زیبایی‌اش جامی به دست می‌گیرد، حالتی از خواب و بی‌خبری بر وجود فتنه حاکم می‌شود و شانس و بخت انسان بیدار و هوشیار می‌گردد.
توپ تندر بانگ اژدر دم چو آید در نفیر
مرزدوده سقف گردونرا ز دودش تار بین
هوش مصنوعی: وقتی صدای رعد و برق مانند نعره‌ای بلند به گوش برسد، آنگاه جوی باران در آسمان به شدت تیره و تار خواهد شد و غبار در فضا پخش می‌شود.
چون مهینه میر برکاخ سلام آرد جلوس
ریخته زین نظم نزدش لؤلؤ شهوار بین
هوش مصنوعی: زمانی که نیمه شب، فرمانروای محبوب بر تخت می نشیند، زیبایی و جلوه او همچون مروارید درخشان است و نظم و ترتیب در حضورش به اوج می‌رسد.
راست بین تن پوش خسرو و میرکج دیهیم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
هوش مصنوعی: اگر تاج خسرو و میرکج را ندیدی، به یاد داشته باش که در لباس کعبه، ابراهیم نیز همانند آنها بوده است.
داوری کش ماسوی منت به مولایی کشد
چرخ شیب قصر او خجلت ز بالایی کشد
هوش مصنوعی: هرکه در کارها و امور خود به خداوند و بزرگ‌تری متکی باشد، در مشکلات و سختی‌ها اعتماد به او دارد. در این دنیا، تقدیر و سرنوشت انسان‌ها باعث می‌شود که در بعضی مواقع به جاهای بلندی دست یابند و در برخی دیگر نتوانند خود را بالا بکشند، که این موضوع ممکن است باعث شرم و خجالت شود.
بس که محکم بسته سد عدل را نشگفت اگر
از سکندر انتقام خون دارایی کشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به دلیل محکم بودن قوانین و عدالت، شگفت‌آور نخواهد بود اگر سکندر برای انتقام خون خودش، اقدامات تندی انجام دهد. در واقع، وقتی عدالت به خوبی برقرار باشد، ممکن است افراد در برابر ظلم و بی‌عدالتی واکنش‌های شدیدی نشان دهند.
چرخ پیر از عشق او مشهور عالم شد بلی
عشق پیران چون بجنبد سر بر سوایی کشد
هوش مصنوعی: چرخ کهنه به خاطر عشق او در دنیا معروف شد، بله، عشق پیران هنگامی که حرکت کند، سر را به سوی او می‌کشد.
هرچه کار ملکتش انجم به همراهی کنند
هرچه بار شوکتش گردون به تنهایی کشد
هوش مصنوعی: هرچقدر که مردم و کشورش در کنار هم تلاش کنند، به همان اندازه آسمان به تنهایی بار افتخارات او را بر دوش خواهد کشید.
از قدومش ازض را آن مایه حاصل شد که چرخ
خاکش اندر چشم اختر بهر بینایی کشد
هوش مصنوعی: با آمدن او، آنقدر خیر و برکت به وجود آمد که آسمان گرد و غبار او را برای دیدن ستاره‌ها به چشم می‌آورد.
هر سحر خورشید از این ترجیح جیحونی به مهر
در بساط وی سماط از در دریایی کشد
هوش مصنوعی: هر صبح، خورشید به‌دلیل برتری‌اش در درخشش، از عمق دریا طلوع می‌کند و به طبیعت جلال و زیبایی خاصی می‌بخشد.
راست بین تن پوش خسرو و میرکج دیهیم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
هوش مصنوعی: اگر نتوانستی لباس زیبا و باعظمتی را که بر تن خسرو و میرکج بود ببینی، در آن صورت نمی‌توانی لباس کعبه را که ابراهیم بر تن داشته، مشاهده کنی.
ای ترا هردم زشه تشریف و اکرامی دگر
چرخ در ایثار اقدامت با قدامی دگر
هوش مصنوعی: ای انسان، هر لحظه که تو از مقام و منزلت برخورداری، در مقابل آن چرخ روزگار با بزرگی و جلالت به تو خدمت می‌کند و در عوض تو را به نوعی دیگر از موقعیت‌ها و احترام می‌سازد.
تو بچشم مملکت دیگر جمی دربطش و بخش
وین سپهر و مهرت از جان تختی و جامی دگر
هوش مصنوعی: تو در چشم کشورهای دیگر، مانند ستاره‌ای درخشان و بزرگ دیده می‌شوی، و این آسمان و محبت تو از جان و زندگی‌ام برای من ارزشمندتر است.
تاکه جست از خضر تو خاتم دولت شرف
می نماند آفاق راز افلاک ابهامی دگر
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو از خضر (نماد حکمت و دانش) دور شویی، نشانی از بزرگی و مقام در جهان باقی نخواهد ماند و رازهای آسمان‌ها در ابهام خواهد ماند.
قلب قدوسی نژادت گاه قبض و بسط ملک
هر زمان یابد زروح القدس الهامی دگر
هوش مصنوعی: قلب پاک تو به خاطر ویژگی‌های مرتبط با روح قدسی، همیشه در حال تحول و تغییر است و هر بار الهاماتی جدید از این روح دریافت می‌کند.
تالوا و مسندت شد فخر عرش و ذحرفرش
یافته اجرام و ارکان سیر و آرامی دگر
هوش مصنوعی: با حضور تو، عرش در عظمت و افتخار قرار گرفت و با درخشش تو، جهان و عناصرش به آرامش و سکون دست یافتند.
گر کند اجرام و ارکان برخلافت امتزاج
قدرتت بخشد بکون ارکان و اجرامی دگر
هوش مصنوعی: اگر اجزا و عناصر به هم مختلط شوند، قدرت تو می‌تواند اجزایی و عناصری دیگر را شکل دهد.
تا که عالم بر نظامست آسمان هر بامداد
گویدت زینسان درود از طبع نظامی دگر
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان به نظم و ترتیب خود ادامه می‌دهد، آسمان در هر صبح به تو سلام می‌کند و این سلام از طبیعت مرتب و منظم است.
راست بین تن پوش خسرو و میرکج دیهیم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
هوش مصنوعی: هرگاه تمایزی در بین توانایی‌ها و فضائل شاه و جوانان دیهیم‌پوش وجود نداشته باشد، آیا نمی‌توانی به یاد بیاوری که چگونه در لباس مایه افتخار ابراهیم هم عظمت و باشکوه بوده است؟
داورا ای کز تو راحت گشت یکسر رنج من
وه از این همت که از روی رنج من شد گنج من
هوش مصنوعی: ای داور، تو که تمام رنج‌های من را برطرف کردی، و از همین تلاش تو، رنج من به ثروتی تبدیل شد.
چون نسازم زیور زانو بتان سیم ساق
کز نوالت شد فرو درسیم تا آرنج من
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم زینت زانو را درست کنم در حالی که سیم ساق بتان در اثر بخشندگی تو تا آرنج من پر شده است؟
چون بر اسب پیلتن بیدق جهانم سوی لعب
گر وزیر شه بود مات آید از شطرنج من
هوش مصنوعی: زمانی که بر اسب پیلتن سوار می‌شوم، با قدرت و تسلط خود به بازی می‌پردازم، حتی اگر وزیر شاه هم باشد، می‌تواند در برابر حرکات من شکست بخورد.
گشتم آخر زاهتمام چون تو خوارزمی لسان
بنده نجم الدین کبری یزدهم ارگنج من
هوش مصنوعی: سرانجام از دل‎مشغولی‎هایم به این نتیجه رسیدم که مانند خوارزمی، من هم انسانی درخشان و با ارزش در این دنیا هستم. به همین دلیل به خودم می‌بالم و احساس غرور می‌کنم.
چون کنم شکر تو کاندر قحط سال مردمی
شد بدل برنشئه می سکر بزر البنج من
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از تو سپاسگزاری کنم در زمانی که در میان مشکلات و کمبودها، مردمی به حالت نشئه و مستی می‌آیند و از زهر مانات تو بهره‌مند می‌شوند؟
تادمد یاقوت شمس از زمردین کان افق
رخشدت دری چنین زافکار گوهرسنج من
هوش مصنوعی: به زودی تابش یاقوتی خورشید از افق سبز رنگ ظهور خواهد کرد و به خاطر زیبایی‌ات، دریایی به وسعت افکار و نظرهای گرانبها برای من به وجود می‌آید.
راست بین تن پوش خسرو میر کج دینهیم را
گر ندیدی در لباس کعبه ابراهیم را
هوش مصنوعی: اگر حقیقت را به درستی ببینی، باید درک کنی که اگر لباس ابراهیم را ندیدی، نمی‌توانی خسرو را در کج‌دینی و اشتباهاتش قضاوت کنی.