گنجور

شمارهٔ ۱ - در توصیف بهار و منقبت حیدر کرار علیه سلام الله الملک الجبار

باز جهان از بهار مژده رحمت شنفت
بلبل رطب اللسان تهنیت از باغ گفت
عشرت بنشسته خاست فتنه بیدار خفت
پرده نشین غنچه را باد چو از هم شکفت
گشت زشوخی طبع شاهد بازارها
بازهمی بوی مشک زجویبار آیدم
صحبت گل در میان زهر کنار آیدم
زمزمه مرغ زار زمرغزار آیدم
قهقه کبک مست زکوهسار آیدم
گوئی بارد نشاط از در و دیوارها
طوطی کرده ببر جامه زنگارگون
ساخته منقار خویش رنگ بشنگرف و خون
گاهی گوید سخن چو مردمی ذوفنون
گاه سراید سرود چو مطربی پرفسون
مرغ که دید این چنین شهره بگفتارها
تذر و پر ریخته باز پر آورده است
وز پر نورس هزار نقش بر آورده است
سرمه بچشم اندر از مشک تر آورده است
پیرهنی در براز سیم و زر آورده است
جلوه زطاوس برد بنغز رفتارها
هین دم طاوس را پر مه و خورشید بین
بالش بالنده تر زچتر جمشید بین
بتارکش از پرند افسر جاوید بین
بافسرش پر چند بفرناهید بین
لیک زناجنس پای درگل او خارها
فاختگان چون بباغ داد به کوکو زنند
گوئی بغدادیان کوس هلاکو زنند
لشکر دی را زکشت خیمه برونسو زنند
سناجق سرو را جائی دلجو زنند
کوبند اطراف وی زسبزه مسمارها
هدهد شیاد را گرم تکاپو نگر
جانب بلقیس گل رفته بجادو نگر
بزم سلیمان سرو زو به هیاهو نگر
پر از نقط نامه ایش بسته ببازو نگر
شکسته طرف کله بسان عیارها
بلبل شوریده راست هر گه شوری دگر
وزگل سوری وراست هر دم سوری دگر
ترنمش را به طبع بود سروری دگر
مانا در زاریش نهفته زوری دگر
آری دلکش تر است لحن گرفتارها
نرگس بیمار باز قد بفرازد همی
تکیه زنان برعصا بسبزه تازد همی
وز فر دینار چند برگل نازد همی
همال رندان مست عربده سازد همی
عربده ناید اگر هیچ ز بیمارها
بنفشه آمد بباغ دو رفته از بهمنا
چون یک عالم پری از پس اهریمنا
بجشن پیشی گرفت برسمن و سوسنا
زحله های بنفش بریده پیراهنا
ز پرنیانهای سبز دوخته شلوارها
لاله نوخیز دوش بگنج سلطان زده است
زلعل و یاقوت ناب مال فراوان زده است
بهار کرد آشکار آنچه به پنهان زده است
شحنه اردیش داغ بر دل و برجان زده است
تا که بدزدی کند نزدش اقرارها
زگوهر افشان سحاب برناگیهان پیر
پران از رعب سیل سنگ بچرخ اثیر
آب بزیر گیاه آینه اندر حریر
برق بابرسیاه عکس فکن در غدیر
چو ذوالفقار علی در دل غدارها
شهیکه نام نکوش حیدر کرار شد
زآهن صارم عدوش زیبق فرار شد
بخلوت کردگار محرم اسرار شد
صفاتش از ذات حق مظهر انوار شد
وحدتش از کثرتست نقطه پرگارها
سرسوی سامان اوست رفته وآینده را
دست بدامان اوست جمع و پراکنده را
در کف امرش زمام فانی و پاینده را
زنده کند مرده را شهی دهد بنده را
گشاید آسان زهم عقده دشوارها
بلوح آگاهیش مجاری خوب و زشت
آدم و ابلیس را از قلمش سرنوشت
زسطوت و رافتش خلقت نار و بهشت
نیست بجز نام او در حرم و درکنشت
کنند تسبیح او سبحه و زنارها
مظاهر روی اوست هیاکل ما خلق
راجع بر سوی اوست طوایف ماسبق
بدو نمودند راه پیمبران فرق
حق نبود غیر او او نبود غیر حق
دیده احول کند زین سخن انکارها
ایکه خدائی رداست راست ببالای تو
ریزه خورند انبیا زنطع آلای تو
طفل نیابد زمام مگر بامضای تو
کس نرود از جهان مگر به یاسای تو
که میکند جز خدای ازین نمط کارها
بیک فقیر از عطا هزارکشور دهی
به هریک از کشورش هزار لشکردهی
به هریک از لشکرش هزار افسر دهی
همره هر افسرش هزار بجان و دل سردهی
که طبع تو عاشق است بجود (و) ایثارها
هم از نوازنده مهر خلد مخلد توئی
هم از گذارنده قهر نار موبد تویی
بنوبت رزم و بزم صاحب سودد تویی
روی خدائی ولیک پشت محمد تویی
وان دگرش یارها لایق در غارها
شها توئی کز همم عون و پناه منی
در دو جهان ازکرم فخر (؟)گناه منی
رو بکه آرم که تو دلیل راه منی
بهر طریق اوفتم نجات خواه منی
جز از تو جیحون ندید دیار و دیارها
دانم مدح تو را زفکر من برتریست
گرفتم از خود مرا بشعر پیغمبریست
مدایحت را ظهور زمصحف داوریست
ولی بیاران تو چولافم از داوریست
هریک از من ثنات کرده طلب بارها
خاصه امیر فرخنده رای(؟)
که رخشند از صورتش معنی کیهان خدای
سایه رایات وی مایه فر همای
به تیغ لشکر شکن بکلک کشورگشای
فتح و ظفر را از اوست رخسارها
سپهر از جان دخیل بپایه تخت او
سست شود روزگار با نیت سخت او
البرز آرد تحف بگرز یک لخت او
طالع دشمن نرست ز پنجه بخت او
که خفتگان غافلند زحال بیدارها
برزم گندآوران چو او همارود جوست
صد فوج ار بنگری هر یک پیچان ازوست
نه پشت گرم از صدیق نه سرد دل از عدوست
در نظرش رمح خصم ناوک مژگان دوست
بگوش او کوس رزم نغمه مزمارها
ای بتو ذوالمنن ختم جمال و جلال
کرده قضا و قدر حکم ترا امتثال
پیش تو کم از اناث حشمت و جاه رجال
قدر تو نارد بیاد کیفر بر بدسگال
شیر نخواهد نمود طعمه زمردارها
گاه سخا در برت خطه و اقلیم چیست
طریف و تالد کدام سریر و دیهیم چیست
ز دنیوی درگذر جنت و تسنیم چیست
طبع تو نشناخته است لعل چه و سیم چیست
لعل بخرمن دهی سیم بخروارها
دادگرا تا مرا رست لبان از لبن
گیتی ازگفته ام ساخت پر از در دهن
مگر در اوصاف تو که ناید از من سخن
پیش تو مزجاه شد بضاعتم لیک من
خوشم که بریوسفم یک از خریدارها
کیست که در افتخار زدل برد جوش من
که حلقه بندگیت شد حلل گوش من
خصم نگیرد گرو زپهنه هوش من
مال هم آغوش اوکمال همدوش من
پشک از آن جعل مشک زعطارها
تا ببهاران بود دور گل بسدی
تا زنسایم شود دل بچمن مهتدی
تا بسپهر دمن لاله کند فرقدی
زابر کفت ملک را خرمی سرمدی
زچهرت آمال را شگفته گلزارها

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز جهان از بهار مژده رحمت شنفت
بلبل رطب اللسان تهنیت از باغ گفت
هوش مصنوعی: جهان دوباره صدای بهار و نعمت‌های آن را شنید و بلبل خوش‌زبانی از باغ تبریکی به گوش می‌رساند.
عشرت بنشسته خاست فتنه بیدار خفت
پرده نشین غنچه را باد چو از هم شکفت
هوش مصنوعی: عیش و خوشی به خواب رفته است و حالا شور و غوغا به پا شده است. در حالیکه غنچه در پشت پرده خوابیده بود، باد که به آن برخورد کرد، آن را از هم باز کرد.
گشت زشوخی طبع شاهد بازارها
هوش مصنوعی: شخصی که به شوخی و لطافت طبع معروف است، در بازارها و میادین شهر حاضر شد.
بازهمی بوی مشک زجویبار آیدم
صحبت گل در میان زهر کنار آیدم
هوش مصنوعی: یک بار دیگر بوی خوش مشک از جویبار به مشام می‌رسد و صحبت گل‌ها در کنار زهر به گوش می‌رسد.
زمزمه مرغ زار زمرغزار آیدم
قهقه کبک مست زکوهسار آیدم
هوش مصنوعی: صدای جیک‌جیک پرنده‌ها از دشت به گوش می‌رسد و صدای خوشحالی کبک‌ها از کوه‌ها به من می‌رسد.
گوئی بارد نشاط از در و دیوارها
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که از هر طرف شادی و نشاط در فضا پراکنده شده است.
طوطی کرده ببر جامه زنگارگون
ساخته منقار خویش رنگ بشنگرف و خون
هوش مصنوعی: طوطی جامه‌ای زنگ‌زده به تن کرده و منقار خود را به رنگ قرمز و زیبا آغشته کرده است.
گاهی گوید سخن چو مردمی ذوفنون
گاه سراید سرود چو مطربی پرفسون
هوش مصنوعی: گاه به سخنانی می‌پردازد که نشان‌دهنده‌ی دانش و مهارت‌های مختلف اوست و گاهی نیز شعری می‌سراید که جذاب و دلنشین مانند آواز یک خواننده است.
مرغ که دید این چنین شهره بگفتارها
هوش مصنوعی: مرغ وقتی دید که این قدر در صحبت‌ها مشهور است، گفت:
تذر و پر ریخته باز پر آورده است
وز پر نورس هزار نقش بر آورده است
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که پرهایش را رها کرده بود، دوباره پرهایی به دست آورده است و از پرهای تازه‌اش هزاران نقش و طرح زیبا خلق کرده است.
سرمه بچشم اندر از مشک تر آورده است
پیرهنی در براز سیم و زر آورده است
هوش مصنوعی: چشمانم را با سرمه تزیین کرده‌اند و لباس زیبا و گرانبهایی که از مشکی نرم ساخته شده است، به من هدیه داده‌اند.
جلوه زطاوس برد بنغز رفتارها
هوش مصنوعی: زیبایی مانند طاووس از حرکات دلنشین و خوشایند نمایان می‌شود.
هین دم طاوس را پر مه و خورشید بین
بالش بالنده تر زچتر جمشید بین
هوش مصنوعی: ببین، چقدر زیبایی طاووس را که با پرهای رنگارنگش در زیر نور ماه و خورشید می‌درخشد. پرهایش از پرده‌ای که جمشید دارد، بهتر و باشکوه‌تر است.
بتارکش از پرند افسر جاوید بین
بافسرش پر چند بفرناهید بین
هوش مصنوعی: خود را از نگرانی‌ها آزاد کن و به دور از افکار منفی، به زیبایی‌های دنیا نگاه کن. بگذار تا نور امید و شگفتی‌ها زندگی‌ات را روشن کند.
لیک زناجنس پای درگل او خارها
هوش مصنوعی: اما از جنس خود، پایش در گل او خاری است.
فاختگان چون بباغ داد به کوکو زنند
گوئی بغدادیان کوس هلاکو زنند
هوش مصنوعی: پرندگان در باغ سر و صدای بسیاری دارند، انگار مردمان بغداد در حال به صدا درآوردن طبل جنگی هستند.
لشکر دی را زکشت خیمه برونسو زنند
سناجق سرو را جائی دلجو زنند
هوش مصنوعی: لشکر دی با سر و صدا به خیمه‌ی دشمن حمله می‌کند و در جایی، پرچم‌های سرو را به عنوان نشانه‌ای از دلداری برافراشته می‌کنند.
کوبند اطراف وی زسبزه مسمارها
هوش مصنوعی: کنارهای او را با چمن و گیاهان زینتی تزیین کرده‌اند.
هدهد شیاد را گرم تکاپو نگر
جانب بلقیس گل رفته بجادو نگر
هوش مصنوعی: هدهد حیله‌گر را ببین که چگونه مشغول فعالیت است و به سمت بلقیس، زنی که گل و زیبایی او در جادو می‌درخشد، می‌شتابد.
بزم سلیمان سرو زو به هیاهو نگر
پر از نقط نامه ایش بسته ببازو نگر
هوش مصنوعی: در محفل پادشاه سلیمان، درختان سرو را ببین که چطور با سر و صدای زیاد پر از نشانه‌ها و علامت‌ها هستند. به حرکات آن‌ها دقت کن.
شکسته طرف کله بسان عیارها
هوش مصنوعی: شکستگی در کنار سر مانند آنچه در وجود جوانمردان دیده می‌شود.
بلبل شوریده راست هر گه شوری دگر
وزگل سوری وراست هر دم سوری دگر
هوش مصنوعی: بلبل عشق همیشه در حال نغمه‌سرایی و شادی است و هر بار که به شکوفه‌های تازه‌ای برخورد می‌کند، احساس جدیدی را تجربه می‌کند. او هر بار که به گل نگاه می‌کند، طراوت و زیبایی جدیدی را می‌بیند که او را مجذوب می‌کند.
ترنمش را به طبع بود سروری دگر
مانا در زاریش نهفته زوری دگر
هوش مصنوعی: خودم را به گونه‌ای تربیت کرده‌ام که در سرسختی و تسلط به حس و حال دیگری دست یابم، در حالی‌که در درون زاری نهفته است که قدرت دیگری را نمایش می‌دهد.
آری دلکش تر است لحن گرفتارها
هوش مصنوعی: بله، آواز کسانی که در دام عشق و احساسات هستند، زیبایی و جذابیت بیشتری دارد.
نرگس بیمار باز قد بفرازد همی
تکیه زنان برعصا بسبزه تازد همی
هوش مصنوعی: نرگس بیمار دوباره قد راست می‌کند و با تکیه بر عصا، بر روی چمن تازه قدم می‌زند.
وز فر دینار چند برگل نازد همی
همال رندان مست عربده سازد همی
هوش مصنوعی: از چند دینار طلا، گل‌های زیبا می‌روید و جمعی از رندان نازک‌خود، به خاطر مستی و شادابی خود، شور و حال برپا می‌کنند.
عربده ناید اگر هیچ ز بیمارها
هوش مصنوعی: اگر کسی از بیماری رنج می‌برد، نمی‌تواند فریاد و عربده سر دهد.
بنفشه آمد بباغ دو رفته از بهمنا
چون یک عالم پری از پس اهریمنا
هوش مصنوعی: بنفشه به باغی آمده که دو نفر از آن رفته‌اند، گویی دسته‌ای از پری‌ها پس از آتش در حال پروازند.
بجشن پیشی گرفت برسمن و سوسنا
زحله های بنفش بریده پیراهنا
هوش مصنوعی: در جشن، پیشی از دیگران گرفت و لباس‌های زیبای بنفش که به صورت گل سوسن و دیگر گل‌ها طراحی شده بود، به تن کردی.
ز پرنیانهای سبز دوخته شلوارها
هوش مصنوعی: شلوارها از پارچه‌های سبز و نرم دوخته شده‌اند.
لاله نوخیز دوش بگنج سلطان زده است
زلعل و یاقوت ناب مال فراوان زده است
هوش مصنوعی: گل لاله‌ی جوان دیشب در باغی که متعلق به سلطان است، از سنگ‌های قیمتی مانند لعل و یاقوت رشد کرده و به اوج زیبایی و شکوه رسیده است.
بهار کرد آشکار آنچه به پنهان زده است
شحنه اردیش داغ بر دل و برجان زده است
هوش مصنوعی: بهار به روشنی نمایان کرد آنچه که در پنهان نهفته بود. شحنه اردیش به دل و جان آسیب زده و درد و رنجی را به وجود آورده است.
تا که بدزدی کند نزدش اقرارها
هوش مصنوعی: او به راحتی می‌تواند اعترافات را از دیگران بگیرد تا از آن‌ها سوءاستفاده کند.
زگوهر افشان سحاب برناگیهان پیر
پران از رعب سیل سنگ بچرخ اثیر
هوش مصنوعی: ابر جوانی که مانند جواهر می‌بارد، درختان کهنسال را از ترس سیل به لرزه در می‌آورد. این طبیعت با قدرت خود، همه چیز را در حرکت و تغییر قرار می‌دهد.
آب بزیر گیاه آینه اندر حریر
برق بابرسیاه عکس فکن در غدیر
هوش مصنوعی: در زیر گیاه، آب به مانند آینه‌ای می‌درخشد و در پارچه‌ی حریر، نوری سیاه مانند برق وجود دارد. این تصویر را در آب استخر منعکس کن.
چو ذوالفقار علی در دل غدارها
هوش مصنوعی: مانند شمشیر علی علیه‌السلام در دل دشمنان عیاش و فریبکار.
شهیکه نام نکوش حیدر کرار شد
زآهن صارم عدوش زیبق فرار شد
هوش مصنوعی: در این بیت، به قدرت و شجاعت حیدر کرار (علی علیه‌السلام) اشاره شده است. وقتی نام او به میان می‌آید، دشمنان از هراس فرار می‌کنند. آهنگ کارزار و نبرد او باعث می‌شود که دشمنان وحشت‌زده شوند و از میدان بگریزند.
بخلوت کردگار محرم اسرار شد
صفاتش از ذات حق مظهر انوار شد
هوش مصنوعی: در خلوت خداوند، صفات او که نشان‌دهنده‌ی وجود او هستند، به یکدیگر پیوند خورده و نورانی شده‌اند.
وحدتش از کثرتست نقطه پرگارها
هوش مصنوعی: وجود واحد او از تعدد و گوناگونی چیزها ناشی می‌شود، مانند نقطه‌ای که از حرکت پرگار به وجود می‌آید.
سرسوی سامان اوست رفته وآینده را
دست بدامان اوست جمع و پراکنده را
هوش مصنوعی: سراسر زندگی و وجود انسان در دست اوست و همه چیز، چه در گذشته و چه در آینده، به او وابسته است. افرادی که گرد هم آمده‌اند یا در حال پخش و پراکندگی هستند، همگی تحت نظر و کنترل او هستند.
در کف امرش زمام فانی و پاینده را
زنده کند مرده را شهی دهد بنده را
هوش مصنوعی: او در دست قدرتش، می‌تواند سرنوشت فانی و ابدی را زنده کند و به بندگانش زندگی و حیات بخشید.
گشاید آسان زهم عقده دشوارها
هوش مصنوعی: مشکلات سخت به راحتی حل می‌شوند.
بلوح آگاهیش مجاری خوب و زشت
آدم و ابلیس را از قلمش سرنوشت
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی او، مسیرهای نیک و بد انسان و ابلیس را به قلمش رقم می‌زند.
زسطوت و رافتش خلقت نار و بهشت
نیست بجز نام او در حرم و درکنشت
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و رحمتش، آفرینش دوزخ و بهشت فقط به خاطر نام او در مکان‌های مقدس و معبد است.
کنند تسبیح او سبحه و زنارها
هوش مصنوعی: آن‌ها در حال ستایش و یاد کردن خداوند هستند و از چیزهایی استفاده می‌کنند که نشان‌دهنده یگانگی اوست.
مظاهر روی اوست هیاکل ما خلق
راجع بر سوی اوست طوایف ماسبق
هوش مصنوعی: چهره‌های زیبای او در عالم وجود نمایان است و هر چیزی که خلق شده، به سمت او بازمی‌گردد. گروه‌ها و دسته‌های مختلف همگی در مسیر او قرار دارند.
بدو نمودند راه پیمبران فرق
حق نبود غیر او او نبود غیر حق
هوش مصنوعی: به او راه و روش پیامبران را نشان دادند، هیچ چیزی غیر از حق وجود ندارد و جز او، چیزی جز حق وجود ندارد.
دیده احول کند زین سخن انکارها
هوش مصنوعی: چشم‌ها از شنیدن این سخنان انکارآمیز متوجه و حیران می‌شوند.
ایکه خدائی رداست راست ببالای تو
ریزه خورند انبیا زنطع آلای تو
هوش مصنوعی: ای که خداوند، در بالای تو است و انبیا از نعمت‌های تو بهره‌مند می‌شوند.
طفل نیابد زمام مگر بامضای تو
کس نرود از جهان مگر به یاسای تو
هوش مصنوعی: کودک هیچ کنترل و تدبیری ندارد مگر با اجازه و امضای تو. هیچ‌کس نمی‌تواند از این دنیا بیرون برود مگر با یاری و اراده تو.
که میکند جز خدای ازین نمط کارها
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز خداوند این‌گونه کارها را انجام نمی‌دهد.
بیک فقیر از عطا هزارکشور دهی
به هریک از کشورش هزار لشکردهی
هوش مصنوعی: اگر به یک فقیر از نعمت و بخشش خود، هزار کشور ببخشی، و برای هر یک از آن کشورها هزار سپاه بفرستی، باز هم نخواهد توانست آنچه را که نیاز دارد، به دست آورد.
به هریک از لشکرش هزار افسر دهی
همره هر افسرش هزار بجان و دل سردهی
هوش مصنوعی: برای هر یک از لشکریانش هزار افسر قرار بده و به همراه هر افسر، هزار مرد آماده به جان فشانی فراهم کن.
که طبع تو عاشق است بجود (و) ایثارها
هوش مصنوعی: روان و ذات تو به عشق و فداکاری عادت کرده است.
هم از نوازنده مهر خلد مخلد توئی
هم از گذارنده قهر نار موبد تویی
هوش مصنوعی: تو هم نوازنده‌ای که به عشق و محبت بهشت را می‌نوازی و هم کسی هستی که در مسیر تو، دشواری‌ها و چالش‌های زندگی قرار دارند.
بنوبت رزم و بزم صاحب سودد تویی
روی خدائی ولیک پشت محمد تویی
هوش مصنوعی: در مورد رزم و میماری، تو به نوبت حضور داری و با صفات انسانی خوش درخشیده‌ای. تو به ظاهر خداگونه‌ای، اما در حقیقت، پشتوانه‌ات پیامبر محمد است.
وان دگرش یارها لایق در غارها
هوش مصنوعی: و دیگر اینکه یارانی که در غارها هستند، شایسته و مناسب هستند.
شها توئی کز همم عون و پناه منی
در دو جهان ازکرم فخر (؟)گناه منی
هوش مصنوعی: ای همچو خورشید که در دل‌ها روشنی می‌بخشی، تو تنها یاوری هستی که در هر دو دنیاست بیشتر از همه بر من لطف و رحمت داری و به خاطر کرم و بزرگواری‌ات بر من می‌بالند، حتی اگر گناهکار باشم.
رو بکه آرم که تو دلیل راه منی
بهر طریق اوفتم نجات خواه منی
هوش مصنوعی: به کسی که به او می‌نگرم، می‌گویم که تو دلیل و راهنمای من هستی. هر جا که بروم، به دنبال نجات و رهایی از مشکلات هستم و تو میری به من کمک کنی.
جز از تو جیحون ندید دیار و دیارها
هوش مصنوعی: تنها از توست که جیحون و سرزمین‌های دیگر را ندیدم.
دانم مدح تو را زفکر من برتریست
گرفتم از خود مرا بشعر پیغمبریست
هوش مصنوعی: من می‌دانم که ستایش تو از تفکر و فکر من برتر است، زیرا من از خودم، شعرهایی مانند شعر پیامبر را گرفته‌ام.
مدایحت را ظهور زمصحف داوریست
ولی بیاران تو چولافم از داوریست
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو به خاطر قضا و قدر الهی است، اما در کنار تو به من بخشش و رحمت نیاز است.
هریک از من ثنات کرده طلب بارها
هوش مصنوعی: هر یک از ما بارها تو را ستوده و درخواست کرده‌ایم.
خاصه امیر فرخنده رای(؟)
که رخشند از صورتش معنی کیهان خدای
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف امیری با روحی شاد و خوشبخت اشاره دارد که چهره‌اش نمایانگر عظمت و شکوه کائنات و خداوند است. او به‌طور خاص، فردی با تدبیر و بینش عمیق است که نورانی و درخشان به نظر می‌رسد.
سایه رایات وی مایه فر همای
به تیغ لشکر شکن بکلک کشورگشای
هوش مصنوعی: سایه پرچم او مایه فخر و سربلندی است، مانند تیغی که لشکر را می‌شکافد و کشور را فتح می‌کند.
فتح و ظفر را از اوست رخسارها
هوش مصنوعی: پیروزی و موفقیت از چهره‌ها و سیمای او نشأت می‌گیرد.
سپهر از جان دخیل بپایه تخت او
سست شود روزگار با نیت سخت او
هوش مصنوعی: آسمان در زمان سلطنت او تحت تأثیر قرار می‌گیرد و روزگار به خاطر اراده قوی و محکم او تغییر می‌کند.
البرز آرد تحف بگرز یک لخت او
طالع دشمن نرست ز پنجه بخت او
هوش مصنوعی: کوه‌های البرز به مانند یک هدیه، زینت‌بخش هستند و اگر چالاکی‌ها و قدرت او را به تنگ بیاورند، بخت و اقبال او اجازه نمی‌دهد که دشمنانش موفق شوند.
که خفتگان غافلند زحال بیدارها
هوش مصنوعی: کسانی که در خوابند، از وضعیت بیداران بی‌خبرند.
برزم گندآوران چو او همارود جوست
صد فوج ار بنگری هر یک پیچان ازوست
هوش مصنوعی: اگر در جوی گندآوران همچون او بیفتی، صدها لشکر را ببینی که هر کدام به نوعی تحت تاثیر او هستند و به حالت پیچ و تاب درمی‌آیند.
نه پشت گرم از صدیق نه سرد دل از عدوست
در نظرش رمح خصم ناوک مژگان دوست
هوش مصنوعی: نه به خاطر دوستی فرد صادق احساس امنیت می‌کنم و نه از دشمنان دلی سرد و بی‌حوصله‌ام. در نظر او، تیرهای بی‌رحم خشم دشمنان و نگاه دلپذیر دوست مانند نیزه‌ای مخرب هستند.
بگوش او کوس رزم نغمه مزمارها
هوش مصنوعی: به گوش او صدای جنگ و نغمه‌های موسیقی می‌رسد.
ای بتو ذوالمنن ختم جمال و جلال
کرده قضا و قدر حکم ترا امتثال
هوش مصنوعی: ای زیبا و با عظمت، تو همه زیبایی‌ها و بزرگی‌ها را به کمال رسانده‌ای و سرنوشت و تقدیر به خاطر تو به طریق اطاعت و پیروی رفتار کرده است.
پیش تو کم از اناث حشمت و جاه رجال
قدر تو نارد بیاد کیفر بر بدسگال
هوش مصنوعی: در حضور تو، قدرت و عظمت مردان به اندازه زنان نیست. هرگز فراموش نکن که عواقب بدی برای کسانی که به تو آسیب می‌رسانند در انتظار است.
شیر نخواهد نمود طعمه زمردارها
هوش مصنوعی: شیر هرگز خود را طعمه شکارچیان نمی‌کند.
گاه سخا در برت خطه و اقلیم چیست
طریف و تالد کدام سریر و دیهیم چیست
هوش مصنوعی: گاهی بخشندگی در سرزمین تو چه زیباست و کدام تخت و تاج ارزشمند است؟
ز دنیوی درگذر جنت و تسنیم چیست
طبع تو نشناخته است لعل چه و سیم چیست
هوش مصنوعی: از دنیا بگذر و به بهشت و چشمه تسنیم فکر نکن، زیرا روح تو هنوز زیبایی‌های واقعی و ارزش‌های نفیس مانند لعل و نقره را نشناخته است.
لعل بخرمن دهی سیم بخروارها
هوش مصنوعی: دانه‌های قرمز و زیبا همچون لعل از خروارها به دست می‌آید.
دادگرا تا مرا رست لبان از لبن
گیتی ازگفته ام ساخت پر از در دهن
هوش مصنوعی: به من که دادگر هستی تا به من رستگار کنی، از لبان شیرینت چیزی به من بگو که باعث پر شدن دهنم از شیرینی و لذت شود.
مگر در اوصاف تو که ناید از من سخن
پیش تو مزجاه شد بضاعتم لیک من
هوش مصنوعی: تنها در خصوص ویژگی‌های توست که من چیزی برای گفتن ندارم. هرچند که نمی‌توانم در برابر تو چیز زیادی ارائه دهم، اما من هنوز هم وجود دارم.
خوشم که بریوسفم یک از خریدارها
هوش مصنوعی: خوشحالم که من یکی از خریدارهای تو هستم.
کیست که در افتخار زدل برد جوش من
که حلقه بندگیت شد حلل گوش من
هوش مصنوعی: کیست که بتواند احساسات عمیق من را که به خاطر افتخار تو به وجود آمده، درک کند؟ زیرا این احساسات به قدری قوی‌اند که مانند حلقه‌ای در گوش من به بندگی تو درآمده‌اند.
خصم نگیرد گرو زپهنه هوش من
مال هم آغوش اوکمال همدوش من
هوش مصنوعی: هیچ دشمنی نمی‌تواند به خوبی و هوش من آسیب بزند، چون در کنار او، تمام توانایی‌ها و کمالات من هویدا است.
پشک از آن جعل مشک زعطارها
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برخلاف ظاهر یا تصور اولیه، چیزهای بی‌اهمیت و کوچک، گاهی می‌توانند خاصیت و ارزش بیشتری از آنچه که به نظر می‌رسد داشته باشند. به عبارتی، ممکن است آنچه که در ابتدا ناچیز به نظر می‌رسد، در واقع ویژگی‌های مثبت و جالبی داشته باشد.
تا ببهاران بود دور گل بسدی
تا زنسایم شود دل بچمن مهتدی
هوش مصنوعی: تا وقتی که بهار باشد، گل را نگاه می‌دارم تا اینکه دل من به محبت و خوبی تو آشنا شود و آرامش یابد.
تا بسپهر دمن لاله کند فرقدی
زابر کفت ملک را خرمی سرمدی
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آسمان دمنوش لاله (یعنی گل لاله) وجود دارد، ستاره‌ی فرقد (یعنی دو ستاره‌ی نزدیک به هم) و ملک (قدرت و سلطنت) در خوشی و سرسبزی خواهند بود.
زچهرت آمال را شگفته گلزارها
هوش مصنوعی: از زیبایی تو درختان گلزارها به شکوفه درآمده‌اند.