گنجور

شمارهٔ ۶

داورا من سال قحطی را بمرز اصفهان
کودکی دیدم بره کز ضعف دل شیون کند
موی رشکین روی و چرکین جسم پرچیم جان حزین
گفتی الحال این وجود اندر عدم مسکن کند
رحمتم برزحمتش آمد بمنزل بردمش
تا که هم نانی خورد هم جو بر توسن کند
آنقدر عاری بد اندر خادمی کاندر چراغ
می ندانستی که باید آب یاروغن کند
شب چو دیدی باده مینوشم زمن پرسید چیست
آدمی تحصیل این از بحر یا معدن کند
چونکه میکعثم بپا اندر کنار من بخواب
گفت خواجه خواهدم ای وای آبستن کند
همچنان پنداشتی ازسمادکی که مردرا
با پسر امکان ندارد آنچه را بازن کند
من چو دیدم امرد است و چشم او برویش نکوست
شد صلاحم اینکه نوشلوار وپیراهن کند
مختصر حمام رفت از آب خواب آمد برون
لازم آمد کو تصرف زایسر و ایمن کند
تربیت کردم پیش دادم ببرخواباندمش
تا کنون کز چهر حمرا بزم را گلشن کند
کرد و صد مهمانم آمد خدمت هریک زمهر
برطریق احسن و بروجه مستحسن کند
کشته سهراب اقتداری کز مهابت درنبرد
تنک بر رستم جهانرا چون چه بیژن کند
از لبانش داغ اندرسینه مرجان نهد
وزشمیم طره اش خون دردلادن کند
چون برقص آید فشاند زلف وکف برکف زند
ازگل و از مشک جیب وکاخ من خرمن کند
چونکه می خواهم زوی پا بوسه خیزد درادب
روی زانویم نشیند دست درگردن کند
باری اندر چند روز قبل کاین مداح تو
سفت در مدحت دری کابصار را روشن کند
تو بهر مصرع مرا بس آفرین کردی بطبع
خواست شخصم ز افتخار ازقرص خور گر زن کند
زآستانت شاد رفتم جانب سامان خویش
گفتم آنمه را مهیا راح مرد افکن کند
گفت نبود باده و چیزی زنقد و جنس ده
تابکی خمار اندر نسیه لاولن کند
گفتمش زر نیست لیک ازآفرین خروارهاست
کان زمانها فارغم از مدح هر کودن کند
هرچه میخواهی ببر بازار و نقل و می بیار
تا دمی آسوده ام از اختر ریمن کند
گفت بخ بر عقل جیحون ابچرخ سفله خو
کاین چنین شیاد را استاد در هرفن کند
کر هزارت آفرین باشد بوقت احتیاج
از برای مرغ دل کی کاریک ارزن کند
گفتمش این آفرینها زاعتضاد الدوله است
کش مژه در رزم فعل نیزه قارن کند
گفت کو از شاه باشد آفرین لفظی نکوست
گاه معنی روز زرش زار و مستهجن کند
من چو بینم راست گوید او وکج دانم رهی
ایکه جودت حرص را پر از غنا دامن کند
یا بگیر این آفرینها را و دیگر لفظ گویی
کش بجای زر قبول آن شوخ سیمین تن کند
یارزم بخشا که ترسم از غضب این روزها
آنچه شبها من باو میکردم اوبا من کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داورا من سال قحطی را بمرز اصفهان
کودکی دیدم بره کز ضعف دل شیون کند
هوش مصنوعی: در سال قحطی، در مرز اصفهان، کودکی را دیدم که به خاطر ضعف و گرسنگی بسیار، بی‌وقفه ناله می‌کرد.
موی رشکین روی و چرکین جسم پرچیم جان حزین
گفتی الحال این وجود اندر عدم مسکن کند
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و زشتی اشاره دارد. شاعر از موهای زیبا و چهره‌ای دل‌فریب صحبت می‌کند و در کنار آن به جسمی آلوده و ناپسند اشاره دارد. او احساس می‌کند در حالی که زیبایی در وجود او است، روحش در حالت غم و اندوهی عمیق به سر می‌برد. در نهایت، این تضاد بین زیبایی ظاهری و حال درونی آن را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که این وجود زیبا در دنیایی خالی و بی‌معنا ساکن است.
رحمتم برزحمتش آمد بمنزل بردمش
تا که هم نانی خورد هم جو بر توسن کند
هوش مصنوعی: به او مهربانی کردم و او را به خانه‌ام بردم، تا هم نانی بخورد و هم بر اسبش جو بپاشد.
آنقدر عاری بد اندر خادمی کاندر چراغ
می ندانستی که باید آب یاروغن کند
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره می‌شود که فردی آن‌قدر نادان است که نمی‌داند در موقعیتی خاص باید چه کاری انجام دهد. به عبارتی، او در امور ساده و پیش پا افتاده هم درک درستی ندارد و نمی‌فهمد که چگونه باید نیازهای یک کار یا یک وضعیت را تأمین کند. این بی‌توجهی و ناآگاهی به مشکلات او منجر شده است.
شب چو دیدی باده مینوشم زمن پرسید چیست
آدمی تحصیل این از بحر یا معدن کند
هوش مصنوعی: وقتی شب را دیدی که من در حال نوشیدن شراب هستم، از من پرسید چه چیزی انسان را به اینجا می‌رساند، آیا از دریا به دست می‌آید یا از معدن؟
چونکه میکعثم بپا اندر کنار من بخواب
گفت خواجه خواهدم ای وای آبستن کند
هوش مصنوعی: وقتی که شراب می‌نوشم و شاداب می‌شوم، در کنار من بخواب. خواجه گفت که: "من به تو نیاز دارم، ای وای! این حالت مرا گرفتار کرده است."
همچنان پنداشتی ازسمادکی که مردرا
با پسر امکان ندارد آنچه را بازن کند
هوش مصنوعی: تو هنوز فکر می‌کنی که مانند پدر نمی‌توانی فرزندت را به درستی درک کنی.
من چو دیدم امرد است و چشم او برویش نکوست
شد صلاحم اینکه نوشلوار وپیراهن کند
هوش مصنوعی: وقتی که من دیدم جوان زیبایی وجود دارد و چشمانش به خوشی بر روی اوست، تصمیم گرفتم که لباس زیبا و شیک بپوشم.
مختصر حمام رفت از آب خواب آمد برون
لازم آمد کو تصرف زایسر و ایمن کند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شخصی وقتی از خواب بیدار شده، به حمام رفته است و حالا آماده است که کارهای مهمی انجام دهد و به نوعی بر او لازم است که در اوضاع و احوالش تصرف کند تا احساس امنیت کند.
تربیت کردم پیش دادم ببرخواباندمش
تا کنون کز چهر حمرا بزم را گلشن کند
هوش مصنوعی: من او را تربیت کردم و به دیگران سپردم و با عشق به خوابش بردم تا حالا که از چهره‌اش، فضای جشن همچون گلستانی بشود.
کرد و صد مهمانم آمد خدمت هریک زمهر
برطریق احسن و بروجه مستحسن کند
هوش مصنوعی: مهمانان زیادی به دیدن من آمده‌اند و هر کدام به بهترین شکل و به نحوی پسندیده از من پذیرایی می‌کنند.
کشته سهراب اقتداری کز مهابت درنبرد
تنک بر رستم جهانرا چون چه بیژن کند
هوش مصنوعی: سهراب با قدرت و شکوهی که داشت، در جنگی که به شدت جانفرسا بود، به رستم برتری پیدا کرد. این برتری چنان تأثیری در جهان دارد که می‌توان آن را با کارهایی که بیژن انجام می‌دهد، مقایسه کرد.
از لبانش داغ اندرسینه مرجان نهد
وزشمیم طره اش خون دردلادن کند
هوش مصنوعی: او با لب‌هایش عشق و آتش را به دل‌ها می‌مالد و با عطر موهایش، اشک و غم را در دل‌ها به وجود می‌آورد.
چون برقص آید فشاند زلف وکف برکف زند
ازگل و از مشک جیب وکاخ من خرمن کند
هوش مصنوعی: زمانی که او به رقص در می‌آید، با زلف‌هایش به زیبایی حرکت می‌کند و دست‌ها را به هم می‌زند. او از گل و مشک التیام می‌بخشد و به محلی که زندگی‌ام را ساخته‌ام، زیبایی و دل‌انگیزی می‌آورد.
چونکه می خواهم زوی پا بوسه خیزد درادب
روی زانویم نشیند دست درگردن کند
هوش مصنوعی: وقتی می‌خواهم از او بوسه بگیرم، به ادب بر روی زانویم می‌نشیند و دستش را در گردنم حلقه می‌کند.
باری اندر چند روز قبل کاین مداح تو
سفت در مدحت دری کابصار را روشن کند
هوش مصنوعی: در روزهای گذشته، این مداح به قدری با استعداد است که می‌تواند در ستایش تو، مانند پرنده‌ای، نور را در دل دری بسازد.
تو بهر مصرع مرا بس آفرین کردی بطبع
خواست شخصم ز افتخار ازقرص خور گر زن کند
هوش مصنوعی: تو به خاطر هر یک از اشعارم مرا ستایش و تشویق کردی، و به این خاطر است که من به خاطر افتخار و عشق به تو، دلم می‌خواهد ادامه دهم و از زندگی‌ام لذت ببرم.
زآستانت شاد رفتم جانب سامان خویش
گفتم آنمه را مهیا راح مرد افکن کند
هوش مصنوعی: از درگاه تو شاد و خوشحال به سوی سرزمین خود رفتم و به خودم گفتم که آن موجود را آماده می‌کند تا مرد را به چاه بیندازد.
گفت نبود باده و چیزی زنقد و جنس ده
تابکی خمار اندر نسیه لاولن کند
هوش مصنوعی: گفتند که باده و نوشیدنی نیست، اما من چیزی دارم که ارزش دارد و می‌تواند خمار شدن را به تأخیر بیندازد.
گفتمش زر نیست لیک ازآفرین خروارهاست
کان زمانها فارغم از مدح هر کودن کند
هوش مصنوعی: به او گفتم که طلا نیست، اما به خاطر آفریدن، فراوانی وجود دارد. در آن زمان‌ها، من از ستایش هر احمق بی‌نیاز هستم.
هرچه میخواهی ببر بازار و نقل و می بیار
تا دمی آسوده ام از اختر ریمن کند
هوش مصنوعی: هر چیزی که می‌خواهی با خودت بیاور و در بازار بگرد، و شراب و نقل هم بیاور؛ تا اینکه برای مدتی از دغدغه‌های زندگی خلاص شوم.
گفت بخ بر عقل جیحون ابچرخ سفله خو
کاین چنین شیاد را استاد در هرفن کند
هوش مصنوعی: این بیت به انتقاد از افرادی می‌پردازد که به جای استفاده از عقل و تفکر، به دنبال فریبکاری و کلاهبرداری هستند. در واقع، اشاره دارد به این‌که چنین افراد نادانی می‌توانند در هر زمینه‌ای، حتی در هنر فریب، به مهارت برسند.
کر هزارت آفرین باشد بوقت احتیاج
از برای مرغ دل کی کاریک ارزن کند
هوش مصنوعی: هر کس در زمان نیاز و اضطرار، هزاران گزینه و کمک دارد، اما برای دل بی‌قرار و احساساتی، حتی کوچک‌ترین مسئله می‌تواند بزرگ و قابل توجه باشد.
گفتمش این آفرینها زاعتضاد الدوله است
کش مژه در رزم فعل نیزه قارن کند
هوش مصنوعی: به او گفتم این تحسین‌ها به خاطر شخصیت معتبری است که در میدان جنگ به خوبی عمل می‌کند و مهارتش در نبرد مانند تیراندازی است.
گفت کو از شاه باشد آفرین لفظی نکوست
گاه معنی روز زرش زار و مستهجن کند
هوش مصنوعی: کسی که به شاه نسبت دارد، باید با کلامی زیبا سخن بگوید؛ زیرا گاهی واژه‌های نیکو می‌توانند مفهوم روز را از آنچه زشت و ناپسند است، جدا کنند.
من چو بینم راست گوید او وکج دانم رهی
ایکه جودت حرص را پر از غنا دامن کند
هوش مصنوعی: وقتی می‌بینم که او راست می‌گوید و من راه را نادرست می‌دانم، می‌فهمم که بخشندگی‌ات می‌تواند حرص و طمع را به سرشار شدن تبدیل کند.
یا بگیر این آفرینها را و دیگر لفظ گویی
کش بجای زر قبول آن شوخ سیمین تن کند
هوش مصنوعی: یا این تحسین‌ها را بپذیر و دیگر چیزی نگو، به جای آن، به ویژگی‌های زیبا و نرم‌سیرت توجه کن.
یارزم بخشا که ترسم از غضب این روزها
آنچه شبها من باو میکردم اوبا من کند
هوش مصنوعی: یارم، بگذار که من از خطر این روزها بترسم، زیرا آنچه شب‌ها به او می‌گفتم، ممکن است او نیز با من انجام دهد.