شمارهٔ ۷۹ - وله
لک السعاده ای کموفای پُر افسون
چه ریزی این همه از تیغ ابروانت خون
تو خاص بوسی و با کوس از چهای دمساز
تو اهل بزمی و بر رزم از چهای مفتون
سنان بس است برا مژِّگانِ خونآشام
زره بس است ترا زلفکان غالیهگون
تو پشت ملت ما بشکنی نه دولت شاه
تو بر درون خلایق مظفری نه برون
کمان چه جویی با آن هلالوار ابرو
سپر چه خواهی با آن جمال روزافزون
تو قد فراز که شمشاد را کشی از رشک
تو رخ فروز که خورشید را کنی مغبون
به صید خلق چهای با شرور پیرامن
برای ملک چهای بر نبرد پیرامون
تو جانستانی لیکن به طلعت زیبا
تو ملکگیری اما به قامت موزون
ز تو حمایت عشاق بهترین امور
ز تو سقایت رندان نکوترین فنون
خصوص کاکنون کانون مه است رندان را
سزد به قول عرب کن وکیسه وکانون
به زیر بال حواصل نهفته آمد باز
فضای باغ که بُد همچو پرّ بوقلمون
بدان مثابه هوا سرد گشته کاندر خم
به قلب منجمد آید خیال افلاطون
نسیم فرش ستبرق فکنده بر صحرا
سحاب کلّهٔ ابلق کشیده بر گردون
کنون چه باید رود و نبید و یار و ندیم
که وقت بادهٔ رندانه خوردن است کنون
نه گوش محترز است از معر بدان چمن
نه دل به وسوسه است از اراذل هامون
شراب و شاهد و کنج سرا چه بهتر ازین
خرد ز محتسب ایمن روان ز شحنه مصون
به منقل آذر افروز تا که طعنه زند
هزار مرتبه بر شنبلید و آذریون
به جای لاله بچین ارغوان ز عارض دوست
به جای بلبل بشنو ترانه از ارغون
گهی که از اثر می روانت آساید
ز مدح آصف بفشان لئالی مکنون
حسینقلی خان رکن السعود سعدالملک
که فال اوست چو القاب فرخش میمون
لطیفهایست ز اخلاق او ریاض العدن
شرارهایست ز ابغاض او عذاب الهون
زهی وزیر کز انصاف پاک گوهر توست
ز صحن غبرا تا سقف آسمان مشحون
عزیز مصر جهانی ولی به خطهٔ یزد
ز امر شه به حکومت چو یوسفی مسجون
تو گنجی و ملک ار گفت رو به یزد مرنج
که خود همیشه به ویرانهها بود مخزون
جلالت تو در افلاک محبس و یوسف
بزرگی تو در آفاق ماهی و ذوالنون
همیشه تا نرسد دون به رتبهٔ والا
بود محب تو والا و بدسگالت دون
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لک السعاده ای کموفای پُر افسون
چه ریزی این همه از تیغ ابروانت خون
هوش مصنوعی: ای افتخار شادی و خوشبختی، چه سحر و جاذبهای در تو نهفته است! چرا این همه از زیباییهای چشمانت دل و جانم را به درد میآورد؟
تو خاص بوسی و با کوس از چهای دمساز
تو اهل بزمی و بر رزم از چهای مفتون
هوش مصنوعی: تو به خاطر حجاب و زیبایی خاص خود در مجالس محافل هستی و در عین حال برای جنگیدن و مبارزه هم آمادهای. پس دلیلی ندارد که در این دو مورد از هم فاصله بگیری.
سنان بس است برا مژِّگانِ خونآشام
زره بس است ترا زلفکان غالیهگون
هوش مصنوعی: تیرها و نیزهها برای چشمان خونآشام تو کافی است و زره برای تو که موهای دلفریب و خوشبو داری، مناسب است.
تو پشت ملت ما بشکنی نه دولت شاه
تو بر درون خلایق مظفری نه برون
هوش مصنوعی: اگر تو به ملت ما آسیب برسانی، نه به حکومت شاه، بلکه بر روح و باطن مردم مشکلاتی ایجاد کردهای.
کمان چه جویی با آن هلالوار ابرو
سپر چه خواهی با آن جمال روزافزون
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی چهره و جذابیت فردی اشاره دارد که با ابروی هلالی و زیبایی فزایندهاش، دیگر نیازی به تیر و کمان برای جلب توجه ندارد. به عبارت دیگر، زیبایی او به اندازهای است که هیچ وسیلهای نمیتواند با آن رقابت کند.
تو قد فراز که شمشاد را کشی از رشک
تو رخ فروز که خورشید را کنی مغبون
هوش مصنوعی: تو آنقدر زیبا و优雅 هستی که بلندای قامتت باعث میشود شمشادها به حسد بیفتند و چهرهات آنقدر درخشان است که خورشید را به زحمت میاندازد و موجب میشود احساس کمفروغی کند.
به صید خلق چهای با شرور پیرامن
برای ملک چهای بر نبرد پیرامون
هوش مصنوعی: در جستجوی دیگران نباش، زیرا در مقابل مشکلات و بدیها، برای دست یافتن به زندگی بهتر و موفقیت، باید با چالشها و موانع ایستادگی کنی.
تو جانستانی لیکن به طلعت زیبا
تو ملکگیری اما به قامت موزون
هوش مصنوعی: تو جان را میستانی اما زیبایی چهرهات به گونهای است که جذابیت دارد. تو قدرتی داری اما قامت و فرم بدنت به قدری هماهنگ و موزون است که توجه را جلب میکند.
ز تو حمایت عشاق بهترین امور
ز تو سقایت رندان نکوترین فنون
هوش مصنوعی: عشاق بهترین کارها را از تو میطلبند و رندان به طریقه نیکوترین هنرها به تو روی میآورند.
خصوص کاکنون کانون مه است رندان را
سزد به قول عرب کن وکیسه وکانون
هوش مصنوعی: اکنون که دوران محبت و جذبه آغاز شده است، شایسته است که رندان به گفته عربها عمل کنند و عشق و احساس را در دل خود نگه دارند.
به زیر بال حواصل نهفته آمد باز
فضای باغ که بُد همچو پرّ بوقلمون
هوش مصنوعی: زیر بال پرندگان، فضایی که شبیه باغی بود، دوباره ظهور کرد، شبیه پر بوقلمون.
بدان مثابه هوا سرد گشته کاندر خم
به قلب منجمد آید خیال افلاطون
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فضای سرد و بیروحی وجود دارد که در آن افکار عمیق و فلسفی همچون افکار افلاطون به ذهن انسان راه پیدا میکند، اما این افکار در دل و وجود فرد گیر افتاده و حرارت و زندگی را از او میگیرند.
نسیم فرش ستبرق فکنده بر صحرا
سحاب کلّهٔ ابلق کشیده بر گردون
هوش مصنوعی: نسیم ملایم بر روی دشت گسترده شده و ابرهای قشنگ مانند نقاشی بر آسمان پخش شدهاند.
کنون چه باید رود و نبید و یار و ندیم
که وقت بادهٔ رندانه خوردن است کنون
هوش مصنوعی: حال باید به یاد یار و دوستان قدیمی، به نوشیدن و لذت بردن از زندگی بپردازیم، چرا که زمان خوشگذرانی و نوشیدن باده رسیده است.
نه گوش محترز است از معر بدان چمن
نه دل به وسوسه است از اراذل هامون
هوش مصنوعی: نه گوشها از سخنان فاسد و بیمحتوا حفاظت میشوند و نه دلها تحت تأثیر وسوسههای افراد نادان و بداندیش قرار میگیرند.
شراب و شاهد و کنج سرا چه بهتر ازین
خرد ز محتسب ایمن روان ز شحنه مصون
هوش مصنوعی: گلاب و معشوق و گوشهی خانه، چه چیزی بهتر از این است که آدم از دست محتسب در امان باشد و روحش از نظارت شحنه آزاد باشد.
به منقل آذر افروز تا که طعنه زند
هزار مرتبه بر شنبلید و آذریون
هوش مصنوعی: به منقل آتشافروز ببر تا بارها و بارها بر سینهی شنبلیله و آذریها طعنه بزند.
به جای لاله بچین ارغوان ز عارض دوست
به جای بلبل بشنو ترانه از ارغون
هوش مصنوعی: به جای گل لاله، رنگ ارغوانی را از چهره معشوق بچین و به جای آواز بلبل، نغمهای از ارغوان بشنو.
گهی که از اثر می روانت آساید
ز مدح آصف بفشان لئالی مکنون
هوش مصنوعی: گاهی که جلوهای از اثر نوشداروت، آرامش را به تو هدیه میدهد، از ستایش آصف (یکی از شخصیتهای بزرگ) غافل نشو و جواهرات نهفتهات را به نمایش بگذار.
حسینقلی خان رکن السعود سعدالملک
که فال اوست چو القاب فرخش میمون
هوش مصنوعی: حسینقلی خان رکن السعود سعدالملک، شخصیتی است که بقیه به خوش شانسی او اشاره میکنند و نامهای او به نوعی نشاندهندهی نیکی و سعادت است.
لطیفهایست ز اخلاق او ریاض العدن
شرارهایست ز ابغاض او عذاب الهون
هوش مصنوعی: او از نظر اخلاقش لطیفهای خاص دارد و از تنفرش شعلهای ایجاد میکند که مانند عذاب است.
زهی وزیر کز انصاف پاک گوهر توست
ز صحن غبرا تا سقف آسمان مشحون
هوش مصنوعی: وزیر بزرگواری که از انصاف و صداقت سرشار است، مانند الماس درخشانی است که در آسمان از زمین تا آسمان خود را نمایان کرده است.
عزیز مصر جهانی ولی به خطهٔ یزد
ز امر شه به حکومت چو یوسفی مسجون
هوش مصنوعی: عزیز مصر در جهان مطرح و معروف است، اما به واسطهٔ دستور پادشاه به سرزمین یزد فرستاده شده و همچون یوسف، در آنجا محبوس شده است.
تو گنجی و ملک ار گفت رو به یزد مرنج
که خود همیشه به ویرانهها بود مخزون
هوش مصنوعی: تو گنجی گرانبها هستی، اما اگر کسی به تو بگوید که به یزد برو و نگران نباش، در حقیقت خود را به ویرانهها میسپاری که در آن پنهان شدهای.
جلالت تو در افلاک محبس و یوسف
بزرگی تو در آفاق ماهی و ذوالنون
هوش مصنوعی: عظمت تو در آسمانها به صورت محدود است و صفات بزرگ تو در زمین مانند یوسف و ذوالنون درخشان و شناخته شدهاند.
همیشه تا نرسد دون به رتبهٔ والا
بود محب تو والا و بدسگالت دون
هوش مصنوعی: هرگز نمیشود که کسی به مقام والایی برسد، مگر اینکه همیشه دلسوز و دوستدار تو باشد، و در غیر این صورت، مقامش پایین و نازل خواهد بود.