گنجور

شمارهٔ ۵۷ - در تهنیت عید قربان

عید اضحی شد و از دولت این جشن جلیل
حا ج را کوی خلیل است و مرا روی خلیل
کوی جائیست زگل جنانیست زدل
آن پر از خان خلیل آن دگر از جان جلیل
گرد زمزم زده صف حاج و خلیلی است مرا
که بود با ذقنش جامه زمزم در نیل
گر خلیلی که مرا هست بهاجر گذرد
نه عجب گر کشد اندر قدمش اسماعیل
حجرالاسود اگر خال بحالش نکرد
آوردسجده چو بر بار خدا عبد ذلیل
حلقه کعبه اگر چنبر جعدش بیند
شود از حلقه بگوشان خروشان و دخیل
ای خلیل دل عاشق که بکوی تو زشوق
خویش را میش صفت ساخته قربان جبریل
عید قربان شد و من نیز برآنم که چو حاج
بندم احرام و سوی کعبه زنم طبل رحیل
گر بدوران امیر الامرا ننهم حج
پس در ایام که این رتبه نمایم تحصیل
چاکران دارم در پایه چو پرویز بزرگ
مرکبان دارم در پویه چو شبدیز اصیل
هم توانم که نهم تخت به یثرب از عاج
هم توانم که زنم هودج تا مکه بفیل
در منی با در و یاقوت نمایم جمرات
درحرم از مه و خورشید فرازم قندیل
بچه ترسایان گیرم بغنیمت از روم
که بود بر رخشان خط چو بزیبق انجیل
خرد سال اسبان آرم بهدیت از نجد
که کند برق زگرد رهشان دیده کحیل
از سقایت قدح حاج کنم مالامال
وزعمارت بصفا حصن کشم میلامیل
زی عراقی برم از لعل مرصع موزه
بحجازی دهم از سیم مطرز مندیل
اسبهائی بجنیبت رودم در موکب
که بدرند دل وگوش فلک را بصهیل
دیگهائی بخورش جوشدم اندر مطبخ
که از او بهره برد منعم وابنای سبیل
باری این قدر چو از من بظهور اید بذل
حاج را جوش تحیر فکند در تخییل
این بدان گوید این نیست مگر حضرت خضر
که خدایش بتفضل سوی ما کرده دلیل
آن بدین گوید اینگونه که پیمایدکیل
این بشر نیست همانا که بود میکائیل
عربان از عجمان پرسند از روی عجب
کیست این مرد که حاتم ببر اوست بخیل
گنج یابیده کس این طور نبخشد بطرب
مال دزدیده کس اینسان ندهد با تعجیل
می ندانند که این حشمت و این مکنت و ساز
جمله در یک صله ام داده براهیم خلیل
و آن کرمها که بمن کرده اگر شرح دهم
همه گویند امیر است و یا دجله نیل
آفتاب فلک یزد و ستوده یزدان
که بود بر سرش از پور ملک ظل ظلیل
کلک را پنجه او چون کف موسی و عصا
ملک را مقدم او چون دم عیسی و علیل
از ازل آدم بالنده بدین راد خلف
تا ابد حوانازنده از این پاک سلیل
خامه اش را بصریر است دم روح قدس
صارمش را بنهاد است فر عزرائیل
بحر وکان روزی همدست شدند از در شور
که توانند مگر جود ورا گشت کفیل
او بدرپاشی و زر بخشی بگشاد چو کف
آنچه خواندند کثیرش نبد الا که قلیل
مهچه رایت او کرد بهر سو اقبال
چرخ صد جای بخاک اوفتدش بر تقبیل
ای امیری که بر او رنگ چو بفروزی چهر
مهر و مه پیش تو بر رشوه سپارند اکلیل
دست حق در صدف قدرت خود تا بکنون
گوهر ذات تو را هیچ نپرورده عدیل
دل تو سر سویدای ملک راست امین
رای تو ملک فلک پهنه شه راست وکیل
دست تدبیر تو آنجا که شود عقده گشا
دیگر از جانب تقدیر نه قال است و نه قیل
دولت فرخ تو نایبه را سیل بنا
فکرت متقن تو حادثه را سد سبیل
تا بهر سال همی درگه حج ناسک را
زاستلام حجر اسلام پذیرد تکمیل
دور بدخواه تو از کاهش ادبار قصیر
عمر احباب تو زافزایش اقبال طویل

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید اضحی شد و از دولت این جشن جلیل
حا ج را کوی خلیل است و مرا روی خلیل
هوش مصنوعی: عید قربانی فرارسیده و این جشن بزرگ که نشانی از خوشبختی و برکت دارد، به محلی که حضرت ابراهیم (خلیل) در آنجا زندگی می‌کرد تعلق دارد و من نیز به آن مکان نزدیک هستم.
کوی جائیست زگل جنانیست زدل
آن پر از خان خلیل آن دگر از جان جلیل
هوش مصنوعی: محل یاد شده، جایی است پر از زیبایی و عشق، که در آن دل‌ها برای همدیگر می‌تپند. یکی از سوی، خانه‌ای پر از محبت و صفا وجود دارد و از سوی دیگر، روحی والا و بزرگ در آن برقرار است.
گرد زمزم زده صف حاج و خلیلی است مرا
که بود با ذقنش جامه زمزم در نیل
هوش مصنوعی: خاکی که در کنار چشمه زمزم است، صف افرادی شبیه به حاجی‌ها و خیل‌ها را به یاد من می‌آورد. آیا او با چهره‌اش که چونانی است، در نیل از جامه‌ای به رنگ زمزم استفاده کرده است؟
گر خلیلی که مرا هست بهاجر گذرد
نه عجب گر کشد اندر قدمش اسماعیل
هوش مصنوعی: اگر خلیلی به نام خلیل از کنار من بگذرد، جای شگفتی نیست که اسماعیل در پی او باشد و قدم‌های او را دنبال کند.
حجرالاسود اگر خال بحالش نکرد
آوردسجده چو بر بار خدا عبد ذلیل
هوش مصنوعی: اگر حجرالاسود را هم که خال بکند، باید در برابر خداوند به سجده بیفتد، مثل بنده‌ای که در برابر پروردگارش ذلیل و خوار است.
حلقه کعبه اگر چنبر جعدش بیند
شود از حلقه بگوشان خروشان و دخیل
هوش مصنوعی: اگر زیبایی‌های کعبه را با گیسوانش در نظر بگیریم، از حلقه آن با صدای بلند و با شوق و اشتیاق یاد می‌شود و به عشق و محبت آن در می‌پیوندیم.
ای خلیل دل عاشق که بکوی تو زشوق
خویش را میش صفت ساخته قربان جبریل
هوش مصنوعی: ای دوست دل‌باخته که به خاطر عشق تو، با شوق و ذوق تمام به کوی تو می‌آیم، مانند اسبی که برای رسیدن به تو تلاش می‌کند و خود را فدای جبرئیل می‌کند.
عید قربان شد و من نیز برآنم که چو حاج
بندم احرام و سوی کعبه زنم طبل رحیل
هوش مصنوعی: روزی عید قربان است و من هم تصمیم دارم که مانند حجاج، لباس احرام به تن کنم و به سمت خانه کعبه حرکت کنم.
گر بدوران امیر الامرا ننهم حج
پس در ایام که این رتبه نمایم تحصیل
هوش مصنوعی: اگر در زمان امیرالمؤمنین نتوانم به زیارت حج بروم، پس در روزگاری که به این مقام برسم تلاش می‌کنم تا به این هدف نائل شوم.
چاکران دارم در پایه چو پرویز بزرگ
مرکبان دارم در پویه چو شبدیز اصیل
هوش مصنوعی: من همراهان و خدمتگزارانی دارم که همچون پرویز بزرگ هستند و سواران من نیز در حرکتی همچون شبدیز اصیل و قدیمی هستند.
هم توانم که نهم تخت به یثرب از عاج
هم توانم که زنم هودج تا مکه بفیل
هوش مصنوعی: من می‌توانم تختی از عاج را به یثرب ببرم و همچنین می‌توانم هودجی بسازم که تا مکه با فیل بروم.
در منی با در و یاقوت نمایم جمرات
درحرم از مه و خورشید فرازم قندیل
هوش مصنوعی: در وجود من، ارزش و زیبایی مانند در و یاقوت وجود دارد و من در حرم خدا، با نور ماه و خورشید، چراغی روشن و درخشان می‌سازم.
بچه ترسایان گیرم بغنیمت از روم
که بود بر رخشان خط چو بزیبق انجیل
هوش مصنوعی: اگر بتوانم از ترسویان چیزی به دست آورم، چه خوب خواهد بود، زیرا بر چهره‌شان نشانه‌ای از زیبایی شگفت‌انگیز وجود دارد که شبیه به چیزهای وصف‌ناپذیر در کتاب مقدس است.
خرد سال اسبان آرم بهدیت از نجد
که کند برق زگرد رهشان دیده کحیل
هوش مصنوعی: به آرامش سال‌های جوانی اسب‌ها در سرزمین نجد توجه کن، زیرا که نور برق درخشان، از غبار ره آن‌ها نمایان می‌شود.
از سقایت قدح حاج کنم مالامال
وزعمارت بصفا حصن کشم میلامیل
هوش مصنوعی: من از می‌نوشی که با محبت مرا سیراب کند درخواست می‌کنم و از زیبایی‌های کاخ و عمارت، نهایت لذت را می‌برم.
زی عراقی برم از لعل مرصع موزه
بحجازی دهم از سیم مطرز مندیل
هوش مصنوعی: از عراقی می‌خواهم که از جواهرات زیبا و رنگین به من هدیه دهد و من این هدیه را با دستمال نقره‌ای زیبا به زیبایی هدیه می‌کنم.
اسبهائی بجنیبت رودم در موکب
که بدرند دل وگوش فلک را بصهیل
هوش مصنوعی: اسب‌های من در کنار رود جاری بر فرشی از موکب حرکت می‌کنند و صدای آنها به قدری بلند است که دل و گوش آسمان را می‌خراشد.
دیگهائی بخورش جوشدم اندر مطبخ
که از او بهره برد منعم وابنای سبیل
هوش مصنوعی: در روزهایی که در تنور خورش می‌جوشیدم و از آن غذا می‌پختم، خوشبختی و خوشحالی من و فرزندانم در آن نهفته بود.
باری این قدر چو از من بظهور اید بذل
حاج را جوش تحیر فکند در تخییل
هوش مصنوعی: به هر حال، زمانی که از من تجلی کند، درخواست نیازمندی‌ها در ذهن ایجاد شگفتی و سردرگمی می‌کند.
این بدان گوید این نیست مگر حضرت خضر
که خدایش بتفضل سوی ما کرده دلیل
هوش مصنوعی: این به ما می‌گوید که تنها کسی که می‌تواند این مشکل را حل کند، حضرت خضر است که خداوند با لطف و مهربانی‌اش او را به سوی ما فرستاده تا راه‌نمایی‌مان کند.
آن بدین گوید اینگونه که پیمایدکیل
این بشر نیست همانا که بود میکائیل
هوش مصنوعی: این شخص به این شکل می‌گوید که اگر چیزی در مورد انسان وجود داشته باشد، در حقیقت، آن بزرگ‌مقدار وجود میکائیل است.
عربان از عجمان پرسند از روی عجب
کیست این مرد که حاتم ببر اوست بخیل
هوش مصنوعی: عرب‌ها از عجمان با تعجب می‌پرسند: این مرد کیست که حاتم طایی که معروف به generosity و سخاوتش بوده، در برابر او بخیل به نظر می‌رسد؟
گنج یابیده کس این طور نبخشد بطرب
مال دزدیده کس اینسان ندهد با تعجیل
هوش مصنوعی: کسی که گنجی را پیدا کرده، این‌طور آن را نمی‌بخشد و فردی که مالی دزدیده، این‌گونه با شتاب به کسی نمی‌دهد.
می ندانند که این حشمت و این مکنت و ساز
جمله در یک صله ام داده براهیم خلیل
هوش مصنوعی: این افراد نمی‌دانند که تمام این بزرگی و ثروت و نعمت‌هایی که دارم، به خاطر ارتباط و پیوند من با ابراهیم خلیل است.
و آن کرمها که بمن کرده اگر شرح دهم
همه گویند امیر است و یا دجله نیل
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از مهربانی‌ها و لطف‌هایی که نسبت به من شده صحبت کنم، همه خواهند گفت که اینها یا کار امیر است یا معجزه‌ای شبیه به نیل (رود نیل).
آفتاب فلک یزد و ستوده یزدان
که بود بر سرش از پور ملک ظل ظلیل
هوش مصنوعی: خورشید آسمان یزد و ستوده پروردگار است و بر بالای سرش سایه‌ای از جانب شاهزادگان وجود دارد.
کلک را پنجه او چون کف موسی و عصا
ملک را مقدم او چون دم عیسی و علیل
هوش مصنوعی: دست او مانند دستان موسی برنده و مؤثر است و عصایش نسبت به پادشاهی مانند دم عیسی و شفا بخشی او به بیماری‌هاست.
از ازل آدم بالنده بدین راد خلف
تا ابد حوانازنده از این پاک سلیل
هوش مصنوعی: از آغاز خلقت، آدم به همین زیبایی و شگفتی خلق شده و فرزندانی مانند او تا همیشه به دنیا می‌آیند و از این نسل پاک و نیکو به دنیا می‌آیند.
خامه اش را بصریر است دم روح قدس
صارمش را بنهاد است فر عزرائیل
هوش مصنوعی: خطاب به قلم است که در دم و روح قدس، توانایی و قدرتی بی‌نظیر دارد و مانند آن است که عزرائیل، فرشته مرگ، آن را بر روی سرش قرار داده است. این اشاره به عظمت و تاثیرگذاری قلم دارد که می‌تواند روح را به پرواز درآورد و الهام‌بخش باشد.
بحر وکان روزی همدست شدند از در شور
که توانند مگر جود ورا گشت کفیل
هوش مصنوعی: در گذشته، دریا و روز به هم پیوستند و از میان هیجان به این نتیجه رسیدند که آیا می‌توانند دست به کاری بزنند، و در نهایت، بخشندگی را به عنوان مسئول خود انتخاب کردند.
او بدرپاشی و زر بخشی بگشاد چو کف
آنچه خواندند کثیرش نبد الا که قلیل
هوش مصنوعی: او با زیبایی و بخشندگی، دروازه‌ای را گشود. هیچ‌یک از آنچه که گفته‌اند زیاد نیست، مگر اینکه اندکی باشد.
مهچه رایت او کرد بهر سو اقبال
چرخ صد جای بخاک اوفتدش بر تقبیل
هوش مصنوعی: ماه به گونه‌ای برپاکرد که در هر سمت، بخت و اقبال چرخ به سوی او جلب شود و او در صد جا بر خاک افتاده و مورد تأکید قرار گیرد.
ای امیری که بر او رنگ چو بفروزی چهر
مهر و مه پیش تو بر رشوه سپارند اکلیل
هوش مصنوعی: ای امیر، چهره‌ات مانند رنگی است که وقتی بر آن تابیده می‌شود، مانند تابش خورشید و ماه درخشان می‌شود. دیگران آماده‌اند که برای تو تاج و گوهری گران‌بها بیاورند.
دست حق در صدف قدرت خود تا بکنون
گوهر ذات تو را هیچ نپرورده عدیل
هوش مصنوعی: به دست خداوند، در درون صدف قدرتش، تا کنون هیچ مرواریدی شبیه به تو را پرورش نداده است.
دل تو سر سویدای ملک راست امین
رای تو ملک فلک پهنه شه راست وکیل
هوش مصنوعی: دل تو مانند گنجینه‌ای است که از آن به خوبی محافظت می‌شود. نظر و اندیشه‌های تو به مانند فرشتگان در آسمان بر پهنه فرمانروایی حاکم است و تو به عنوان نماینده و وکیل آن کشور به حساب می‌آیی.
دست تدبیر تو آنجا که شود عقده گشا
دیگر از جانب تقدیر نه قال است و نه قیل
هوش مصنوعی: زمانی که تدبیر و تدبیر کردن تو باعث حل مشکل یا گره‌ای می‌شود، دیگر نمی‌توان گفت که مقدرها چه خواهند بود یا بهانه‌هایی از طرف تقدیر وجود دارد. در واقع، وقتی تو با فکر و تدبیر خود راهی را باز می‌کنی، حرف‌ها و گفت‌وگوهای بی‌مورد هیچ معنایی ندارند.
دولت فرخ تو نایبه را سیل بنا
فکرت متقن تو حادثه را سد سبیل
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیت تو مانند سیلابی است که با تفکر محکم تو، موانع و حوادث را از سر راه برمی‌دارد.
تا بهر سال همی درگه حج ناسک را
زاستلام حجر اسلام پذیرد تکمیل
هوش مصنوعی: هر سال، خانه‌ی خدا در موسم حج، پذیرای زائران است و آنان با انجام مناسک، به تکمیل ایمان خود می‌پردازند.
دور بدخواه تو از کاهش ادبار قصیر
عمر احباب تو زافزایش اقبال طویل
هوش مصنوعی: دشمنان تو به خاطر عمر کوتاه دوستانت دور می‌شوند و از سوی دیگر، خوشبختی آن‌ها به خاطر افزایش شانس و فرصت‌های خوب طولانی‌تر می‌شود.