گنجور

شمارهٔ ۵۴ - درتهنیت روز ولادت با سعادت خاتم، محمدمصطفی صلی الله علیه وآله

چو از نهان بعیان زد علم رسول مصدق
زخاک جانب افلاک شد خروش انا الحق
مهی ز برج تجرد نهاده رخ به تعین
که ارتباط پذیرفت از او مقید و مطلق
خوری زمشرق بطحا طلوع کرد که آمد
نجوم چرخ معلق بطوف ارض مطبق
زملک غیب خدیوی سوی شهود قدم زد
که شد مکان همه ازلامکان سپاه مضیق
بایمن اندر جبریلش از حواری مشفق
بایسر اندر میکالش از موالی اشفق
الا نگارک غلمان عذار حور شمایل
که رشوه بخش تنت جان سندس است و ستبرق
ز یمن مولد احمد جهان جوان شد و در ده
ازآن نبید که مانند کوثری است مروق
نمود چهره خلیلی که فیض مطبخ جودش
زمغز کله نمرود داده مائده بق
الا سمنبر زنگارخط که لعل تو بر رخ
بود چو نقطه شنگرف بر صحیفه زیبق
برطل ز زیبقبم زنگ شو ز آیئنه دل
از آن عصاره شنگرف جلوه تا خط ازرق
رسید رحمتی ازحق که زاشتمال عمومش
اگر چو شیطان برد امید از او بود احمق
الا تدزرو کمین ساز و عندلیب کمان کش
که پیش نطق تو طوطی زند ترانه صددق
بیار با زبطی زآن می چو چشم خروسم
که زاغ بر پر طوطی از او نگاشته صددق
گشاد بال همائی زاوج سدره قدرت
که زد فلک چو کبوتر برش زشوق معلق
شه ملایک حاجب محمد آنکه زواجب
فراتر ازحد امکان فرش فراشته منجق
شکافت گر مه روشن همی بکوری دشمن
مدان ز مصدر اعجاز او همین یک مشتق
کسیکه مهر و مه و عرش و فرش ازاوست هویدا
نه در خوراست که گوئی قمر از او شده منشق
کدام معجز از این بیش کایزدی جبروتش
زلامکان بمکان زد پی نبوت بیرق
ببارگاه نبوت بد آن زمان متمکن
که در به آب و گل آدم فتاده بود معوق
چو لطف و قهر وی اندر دوکون خواست مجسم
شدند آدم و ابلیس و نور و نار مخلق
زشوق دامن وصلش بطور سیر معانی
دو صد کلیم ارنی گوزده است چاک بقرطق
اگر نه حشمت او تافتی بوادی ایمن
فکیف خرموسی علی الثری وتصعق
ای آن ستوده لولاک کافرینش ذاتت
شد از بسیط و مرکب برتبه اقدام و اسبق
هنوز رونق هستی نداشت عالم کثرت
که داشت خلوت وحدت زشمع روی تو رونق
بود بکوی تو گردان سپهر و تابان بیضا
چو گنبدی که برآن آشیانه ساخته لقلق
نداشت مریم اگر روزه از سکوت ز امرت
نگشت عیسی یکروزه اش بمهد منطق
نمودختم رسل برتو کردگار و عیان شد
که نی بدرج الوهیت از تو گوهری الیق
بعالمی که زند از تو موج بحر خدائی
بنوح می نرسد جز که ناخدایی زورق
گه علاج علیلان آستانه عشقت
یکان یکان ز مسیحا هزار مرتبه احذق
زحل دهل زند اندر عساکر تو بهیجا
سپهر خاک کشد در ممالک تو زخندق
شها ثنای تو ناید یک از هزار زجیحون
نگارد ار به مدیحت دوصد کتاب منمق

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو از نهان بعیان زد علم رسول مصدق
زخاک جانب افلاک شد خروش انا الحق
هوش مصنوعی: زمانی که علم پیامبر از عالم پنهان به عالم آشکار آمد، صدای "من حق هستم" از زمین به آسمان‌ها بلند شد و همه چیز را به حرکت درآورد.
مهی ز برج تجرد نهاده رخ به تعین
که ارتباط پذیرفت از او مقید و مطلق
هوش مصنوعی: مهی از برج عروج خود، رویش را به شکل مشخصی نشان داده است. این روی، به او این امکان را داده که ارتباطی بین دو مفهوم مقید و مطلق برقرار کند.
خوری زمشرق بطحا طلوع کرد که آمد
نجوم چرخ معلق بطوف ارض مطبق
هوش مصنوعی: از سمت مشرق نور طلوع کرد و ستاره‌ها در آسمان مانند معلقی در گردش به دور زمین نمایان شدند.
زملک غیب خدیوی سوی شهود قدم زد
که شد مکان همه ازلامکان سپاه مضیق
هوش مصنوعی: از دنیای پنهان، رهبری وارد عرصه شهود شد که در نتیجه، همه جا به مکانی بدون محدودیت تبدیل گردید و نیروهای او در تنگنای وجود حاضر شدند.
بایمن اندر جبریلش از حواری مشفق
بایسر اندر میکالش از موالی اشفق
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به ویژگی‌های خاص دو شخص یا موجود دارد. یکی از آن‌ها مانند جبریل است که از حواریون مهربان و دلسوز برخوردار است. دیگری مانند میکال است که از موالی و یاران خوب و دلسوز بهره می‌برد. به نوعی، این بیت به ارتباطات و ویژگی‌های مثبت این دو شخصیت آسمانی و یاران آن‌ها اشاره دارد.
الا نگارک غلمان عذار حور شمایل
که رشوه بخش تنت جان سندس است و ستبرق
هوش مصنوعی: ای محبوب من، چهره‌ات مانند غزل‌های زیبای حوریان بهشتی است و زیبایی جسم تو در دل می‌‍نشیند و جانم را شاداب می‌کند. زندگیم به رونق وجود تو وابسته است.
ز یمن مولد احمد جهان جوان شد و در ده
ازآن نبید که مانند کوثری است مروق
هوش مصنوعی: به خاطر ولادت احمد، جهان نو و پرشور شد و در آن زمان، شرابی که مانند کوثر است، از باده‌ای خوشمزه و قابل شرب پدید آمد.
نمود چهره خلیلی که فیض مطبخ جودش
زمغز کله نمرود داده مائده بق
هوش مصنوعی: ظاهر چهره خلیل (ابراهیم) نشان‌دهنده رحمت و بخشندگی اوست که برکاتش مانند غذایی است که از سفره‌ی جود او به دیگران می‌رسد.
الا سمنبر زنگارخط که لعل تو بر رخ
بود چو نقطه شنگرف بر صحیفه زیبق
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و درخشندگی چهره معشوق اشاره دارد. آنجا که می‌گوید، لکه‌های زنگار بر سمنبر (یعنی زنگار بر دفتری که از آن استفاده می‌شود) نشان‌دهنده‌ای از لعل (یاقوت) در چهره توست، همان‌طور که نقطه‌ای سرخ بر نوشته‌ای زیبای سیاه نمایان است. به عبارت دیگر، جذابیت و زیبایی تو به قدری فوق‌العاده است که حتی در میان زنگارها و ناپاکی‌ها هم درخشش خود را نشان می‌دهد.
برطل ز زیبقبم زنگ شو ز آیئنه دل
از آن عصاره شنگرف جلوه تا خط ازرق
هوش مصنوعی: مشتاق زیبایی‌ام، از زنگارها رهایی یاب و به آیینه دل نگاه کن تا تصویری از لذت و عشق را ببینی که به زیبایی خیره‌کننده می‌درخشد.
رسید رحمتی ازحق که زاشتمال عمومش
اگر چو شیطان برد امید از او بود احمق
هوش مصنوعی: رحمت و نعمت‌های خداوند به همه انسان‌ها می‌رسد. اگر کسی مانند شیطان امیدش را از این رحمت‌ها قطع کند، نشان‌دهنده‌ی نادانی اوست.
الا تدزرو کمین ساز و عندلیب کمان کش
که پیش نطق تو طوطی زند ترانه صددق
هوش مصنوعی: ای عشق بی‌چون، تو گویی درختان متن موزی و گلی و زیبایی تو را هر لحظه می‌زند. در برابر سخن تو طوطی‌ها هم آواز می‌خوانند و می‌نوازند.
بیار با زبطی زآن می چو چشم خروسم
که زاغ بر پر طوطی از او نگاشته صددق
هوش مصنوعی: بیا با لطافتی خاص، مانند شرابی که چشمانم را روشن می‌سازد، تا زیبایی طوطی را در چشمان زاغ ببینی و این را از عمق دل درک کنی.
گشاد بال همائی زاوج سدره قدرت
که زد فلک چو کبوتر برش زشوق معلق
هوش مصنوعی: پرهای همای الهی درخت سدره را به شکلی گسترده باز کرده است، به طوری که آسمان مانند کبوتر به شوق پرواز به دور آن در حال چرخش است.
شه ملایک حاجب محمد آنکه زواجب
فراتر ازحد امکان فرش فراشته منجق
هوش مصنوعی: فرشته‌ها درباره‌ی محمد (ص)، که برترین و برجسته‌ترین وجود است، می‌گویند و او را در بالاترین مقام قرار داده‌اند. او فرشی از زیبایی و عظمت را برای ما فراهم کرده که فراتر از هر چیزی است که می‌توان تصور کرد.
شکافت گر مه روشن همی بکوری دشمن
مدان ز مصدر اعجاز او همین یک مشتق
هوش مصنوعی: اگر ماه روشن شکاف بخورد، دشمن را از آن نترسان؛ زیرا این قدرت شگفت‌انگیز تنها از او نشأت می‌گیرد.
کسیکه مهر و مه و عرش و فرش ازاوست هویدا
نه در خوراست که گوئی قمر از او شده منشق
هوش مصنوعی: آن کسی که با وجودش، ماه و آسمان و زمین همه نمایان هستند، نه آنقدر کوچک است که بتوان گفت ماه از او جدا شده است.
کدام معجز از این بیش کایزدی جبروتش
زلامکان بمکان زد پی نبوت بیرق
هوش مصنوعی: چه معجزه‌ای بزرگ‌تر از این وجود دارد که قدرت خداوند از جایی به جای دیگر منتقل شود و به وسیله‌ی آن، پیامبری با نشان خود ظهور کند؟
ببارگاه نبوت بد آن زمان متمکن
که در به آب و گل آدم فتاده بود معوق
هوش مصنوعی: در آن زمان که مقام نبوت به اوج رسید، آدم در دنیای مادی و فیزیکی موجود بود و هنوز به مسئولیت‌های خود نپرداخته بود.
چو لطف و قهر وی اندر دوکون خواست مجسم
شدند آدم و ابلیس و نور و نار مخلق
هوش مصنوعی: وقتی لطف و قهر او در دو جهان ظاهر شد، آدم و ابلیس و نور و آتش به صورت تجسم یافته درمی‌آیند.
زشوق دامن وصلش بطور سیر معانی
دو صد کلیم ارنی گوزده است چاک بقرطق
هوش مصنوعی: از خوشحالی و شوق وصالش، معانی عمیق و گسترده‌ای در دل من شکوفا شده است، که هر کدام به نوعی زیبایی و عمق خاصی را نمایان می‌سازند.
اگر نه حشمت او تافتی بوادی ایمن
فکیف خرموسی علی الثری وتصعق
هوش مصنوعی: اگر جلوه و عظمت او را نمی‌دیدی، چطور می‌توانستی در مکانی امن و آرام زندگی کنی؟ چگونه ممکن است یک خزنده در زیر خاک آرام گیرد و شگفت‌زده نشود؟
ای آن ستوده لولاک کافرینش ذاتت
شد از بسیط و مرکب برتبه اقدام و اسبق
هوش مصنوعی: ای آنکه ستودن‌ات بر کافران واجب است، وجود تو از زمین و آسمان فراتر رفته و در مقام و مرتبه‌ای ویژه قرار گرفته‌ای.
هنوز رونق هستی نداشت عالم کثرت
که داشت خلوت وحدت زشمع روی تو رونق
هوش مصنوعی: قبل از اینکه جهان پر از تفاوت‌ها و کثرت‌ها شود، خلوت و آرامش وجود داشت. این آرامش به خاطر درخشش و زیبایی چهره تو بود که به عالم رونق و جلوه می‌بخشید.
بود بکوی تو گردان سپهر و تابان بیضا
چو گنبدی که برآن آشیانه ساخته لقلق
هوش مصنوعی: در کوی تو آسمان همچون دامنه‌ای روشن و درخشان است، مانند گنبدی که بر روی آن یک لقلق آشیانه‌ای ساخته است.
نداشت مریم اگر روزه از سکوت ز امرت
نگشت عیسی یکروزه اش بمهد منطق
هوش مصنوعی: اگر مریم سکوت را از دست نمی‌داد، عیسی در یک روز به دنیا نمی‌آمد.
نمودختم رسل برتو کردگار و عیان شد
که نی بدرج الوهیت از تو گوهری الیق
هوش مصنوعی: من پیامبران را به تو، ای خالق، نشان دادم و واضح شد که از تو درجه‌ی الوهیت را نمی‌توان به کسی دیگر واگذار کرد و تو شایسته‌ترین هستی برای این مقام هستی.
بعالمی که زند از تو موج بحر خدائی
بنوح می نرسد جز که ناخدایی زورق
هوش مصنوعی: در جهانی که به خاطر وجود تو به تلاطم افتاده، فقط یک ناخدا می‌تواند قایق را هدایت کند و هیچ چیز دیگری به مانند نوح برای نجات وجود ندارد.
گه علاج علیلان آستانه عشقت
یکان یکان ز مسیحا هزار مرتبه احذق
هوش مصنوعی: گاهی درمان دردآوران، در آستانه عشق تو، یک به یک، از مسیحا با تجربه‌تر است.
زحل دهل زند اندر عساکر تو بهیجا
سپهر خاک کشد در ممالک تو زخندق
هوش مصنوعی: زحل در عرشه‌های تو نواختن می‌کند و آسمان، خاک را به سرزمین‌های تو می‌برد و به خانه‌های تو می‌ریزد.
شها ثنای تو ناید یک از هزار زجیحون
نگارد ار به مدیحت دوصد کتاب منمق
هوش مصنوعی: ای کاش نتوانم تمام زیبایی‌های تو را در وصف بگنجانم، حتی اگر هزاران کتاب بنویسم در ستایش تو.