بخش ۹ - رفتن شاپور به ارمن به طلب شیرین
زمین را بوسه زد شاپور و برخاست
که باد این کار همچون قامتت راست
میفتا در دلت هرگز ملالی
مبادا آفتابت را زوالی
نه از بیگانه روزی نی زخویشان
مگردا، خاطر جمعت پریشان
پس آنگه یک حریر نغز برداشت
به خوبی صورت پرویز بنگاشت
بدان دیبا چنان نقش از قلم زد
که روح القدس از آن، صد بار دم زد
چو بر دیبا کشید آن صورت شاه
روان برجست و روی آورد بر راه
در آن بازی چو نقش خویشتن دید
دو منزل را به یک منزل ببرید
چو آتش گرم شد در راه و چون باد
به کوهستان ارمن رخت بنهاد
چرا کان دلستان با مطرب و می
به رسم خسروان همچون جم و کی
چو تابستان رسیدی از پی گشت
به کوهستان ارمن رفتی از دشت
به هر سرچشمه جام می کشیدی
به هر باغی زمانی آرمیدی
دگر کانجا یکی دیر کهن بود
که می آورد از رشکش فلک دود
کشیشانی در آن دیر کهن سال
فتاده روز و شب بر رسم ابدال
مسیحاسان در آنجا کرده ماوا
همه هر یک به خوبی صد مسیحا
در آن دیر، هر زایر که بگشود
مسیحایی به چرخ چارمین بود
در آنجا آن پری رخ رو نهادی
چو مریم در پی عیسی فتادی
چو کردی گوشه آن دیر منزل
شدی خورشید با عیسی مقابل
دگر زانجا چو رفتی شاد و خرم
ندیدی هیچ وقتی صورت غم
به عشرتگاهها عشرت نمودی
به دف گفتی سخن، از نی شنودی
چو می دانست شاپور این چنین حال
شد آن خورشید را چون سایه دنبال
به سوی کوه ارمن کرد آهنگ
مگر کان لعل یابد در دل سنگ
ز راه دیر اگر چه بس ستم دید
در آخر عیسی و مریم به هم دید
بخش ۸ - حکایت کردن شاپور در پیش خسرو: چو بشنید این سخن از شاه، شاپوربخش ۱۰ - رسیدن شاپور به دیر و احوال شیرین پرسیدن: چو زلف شب پریشان گشت بر روز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زمین را بوسه زد شاپور و برخاست
که باد این کار همچون قامتت راست
هوش مصنوعی: شاپور به زمین بوسه زد و از آن برخاست، گویی که باد این عمل را به قامت بلند تو تشبیه میکند.
میفتا در دلت هرگز ملالی
مبادا آفتابت را زوالی
هوش مصنوعی: در دل تو هیچگاه غمی نباشد و نور آفتابت هرگز کاهش نیابد.
نه از بیگانه روزی نی زخویشان
مگردا، خاطر جمعت پریشان
هوش مصنوعی: نه از بیگانگان روزی بگیر و نه از خویشاوندانت، زیرا این کار موجب اضطراب و پریشانی خاطر تو میشود.
پس آنگه یک حریر نغز برداشت
به خوبی صورت پرویز بنگاشت
هوش مصنوعی: سپس یک پارچه نازک و زیبا برداشت و به خوبی چهره پرویز را نظاره کرد.
بدان دیبا چنان نقش از قلم زد
که روح القدس از آن، صد بار دم زد
هوش مصنوعی: بدان پارچهای که نقشی بر آن با قلم زدهاند، به قدری زیباست که روحالقدس بارها و بارها بر آن دمیده است.
چو بر دیبا کشید آن صورت شاه
روان برجست و روی آورد بر راه
هوش مصنوعی: وقتی که آن تصویر شاه را بر روی پارچه حریر کشیدند، صورتش به جلو آمد و به سمت راه نگاه کرد.
در آن بازی چو نقش خویشتن دید
دو منزل را به یک منزل ببرید
هوش مصنوعی: در بازی زندگی، وقتی انسان خودش را میبیند، میتواند دو مقصد را به یک مقصد تبدیل کند.
چو آتش گرم شد در راه و چون باد
به کوهستان ارمن رخت بنهاد
هوش مصنوعی: وقتی آتش در راه گرم شد و مانند بادی به کوههای ارمن رفت.
چرا کان دلستان با مطرب و می
به رسم خسروان همچون جم و کی
هوش مصنوعی: چرا این دلانگیز با موسیقی و شراب به شیوهی پادشاهان، شبیه به زمان جمشید و کیقباد است؟
چو تابستان رسیدی از پی گشت
به کوهستان ارمن رفتی از دشت
هوش مصنوعی: زمانی که تابستان رسید، به کوهستان رفتی و از دشت عبور کردی.
به هر سرچشمه جام می کشیدی
به هر باغی زمانی آرمیدی
هوش مصنوعی: تو از هر چشمهای مشروب مینوشیدی و در هر باغی برای مدتی استراحت میکردی.
دگر کانجا یکی دیر کهن بود
که می آورد از رشکش فلک دود
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که در گذشته، مکان خاصی وجود داشت که مردم به آنجا میرفتند و از آنجا نوشیدنیای مینوشیدند. این مکان قدیمی از حسادت آسمان (یا سرنوشت) دودی به آسمان میفرستاد، که نشاندهندهی تأثیرات منفی و ناپسندی بود.
کشیشانی در آن دیر کهن سال
فتاده روز و شب بر رسم ابدال
هوش مصنوعی: کشیشانی در آن کلیسای قدیمی روز و شب به سنت و آیینهای قدیمی مشغولند و غرق در انجام Ritualهای مذهبی هستند.
مسیحاسان در آنجا کرده ماوا
همه هر یک به خوبی صد مسیحا
هوش مصنوعی: در آنجا حسابگران و محاسبهگران جمع شدهاند و هر کدام به اندازهای شایستگی و خوبی دارند که میتوان آنها را به عنوان صد مسیحا در نظر گرفت.
در آن دیر، هر زایر که بگشود
مسیحایی به چرخ چارمین بود
هوش مصنوعی: هر زائری که در آن معبد وارد میشود، با نگاهای مسیحایی به آسمان چهارم برخورد میکند.
در آنجا آن پری رخ رو نهادی
چو مریم در پی عیسی فتادی
هوش مصنوعی: در آن مکان، آن پری زیبا را مانند مریم که در پی عیسی میرفت، دیدی و به او نزدیک شدی.
چو کردی گوشه آن دیر منزل
شدی خورشید با عیسی مقابل
هوش مصنوعی: وقتی به گوشه آن معبد وارد شدی، مانند خورشید با عیسی در مقابل هم قرار گرفتی.
دگر زانجا چو رفتی شاد و خرم
ندیدی هیچ وقتی صورت غم
هوش مصنوعی: وقتی از آن مکان دور شدی و به شادی و خوشحالی ادامه دادی، هرگز هیچ وقت چهره غم را ندیدی.
به عشرتگاهها عشرت نمودی
به دف گفتی سخن، از نی شنودی
هوش مصنوعی: در جایی که لذت و خوشی بود، تو خود را به نمایش گذاشتی و با ساز دف صحبت کردی، اما از نی، نغمهای را شنیدی که حکایت دیگری دارد.
چو می دانست شاپور این چنین حال
شد آن خورشید را چون سایه دنبال
هوش مصنوعی: وقتی شاپور متوجه شد که اوضاع به این صورت است، آن خورشید را مانند سایهای دنبال کرد.
به سوی کوه ارمن کرد آهنگ
مگر کان لعل یابد در دل سنگ
هوش مصنوعی: به سمت کوه ارمن حرکت کرد، اما آیا ممکن است که در دل سنگ، لعل پیدا کند؟
ز راه دیر اگر چه بس ستم دید
در آخر عیسی و مریم به هم دید
هوش مصنوعی: اگرچه در مسیر دیر، سختیها و ظلمهای زیادی متحمل شد، در نهایت عیسی و مریم یکدیگر را دیدند.