گنجور

بخش ۸۴ - حکایت

شنیدستم که یک باری جوانی
دل خود داده بد با دلستانی
دلش چون گیسویش همواره در تاب
نه روز آرام بودش نی به شب خواب
بسی کوشید تا من بعد ده سال
به وصلش رهنمونی کرد اقبال
چو خلوت کرد و با محبوب بنشست
طمع می خواست تا سویش کشد دست
که ناگه آن پری در لرزه افتاد
دل عاشق شد از این غصه ناشاد
بدو گفت از که می ترسی غمی نیست
که اینجا هیچ کس نامحرمی نیست
جوابش داد آن معشوق عاقل
که ای عاشق مرو پر از پی دل
که مخلوق ار چه اینجا نیست ظاهر
ندارم شک که خالق هست حاضر
چو گفت این عاشق از غیرت برافروخت
و زان آتش هوای خویشتن سوخت
که تا دانی که هر کو هست با دوست
نباشد شک که لاشک دوست با اوست
میفت از ره مخور بازی به شاباش
به هر حالی که هستی با خدا باش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدستم که یک باری جوانی
دل خود داده بد با دلستانی
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که جوانی عاشق دل‌های خود را به دلبر زیبایی سپرده است.
دلش چون گیسویش همواره در تاب
نه روز آرام بودش نی به شب خواب
هوش مصنوعی: دل او همیشه در حال تلاطم و ناآرامی است؛ نه در روز آرامش دارد و نه در شب خوابش می‌برد.
بسی کوشید تا من بعد ده سال
به وصلش رهنمونی کرد اقبال
هوش مصنوعی: پس از ده سال تلاش و کوشش، سرانجام بخت و اقبال من را به وصل و پیوندی با او راهنمایی کرد.
چو خلوت کرد و با محبوب بنشست
طمع می خواست تا سویش کشد دست
هوش مصنوعی: زمانی که او به تنهایی در کنار محبوبش نشسته بود، در دلش امید داشت که بتواند توجه او را جلب کند و دستش را به سوی او دراز کند.
که ناگه آن پری در لرزه افتاد
دل عاشق شد از این غصه ناشاد
هوش مصنوعی: ناگهان آن پری زیبا دچار لرزش و اضطراب شد و دل عاشق به خاطر این ناراحتی دچار غم و اندوه گشت.
بدو گفت از که می ترسی غمی نیست
که اینجا هیچ کس نامحرمی نیست
هوش مصنوعی: او به او گفت: از چه کسی می‌ترسی؟ نگران نباش، زیرا اینجا هیچ کس غریبه‌ای وجود ندارد.
جوابش داد آن معشوق عاقل
که ای عاشق مرو پر از پی دل
هوش مصنوعی: آن معشوق عاقل به او پاسخ داد که ای عاشق، از دنبال کردن دل‌های بی‌ثمر بپرهیز.
که مخلوق ار چه اینجا نیست ظاهر
ندارم شک که خالق هست حاضر
هوش مصنوعی: هرچند موجودات در اینجا دیده نمی‌شوند، اما من هیچ تردیدی ندارم که خالق آنها همیشه حضور دارد.
چو گفت این عاشق از غیرت برافروخت
و زان آتش هوای خویشتن سوخت
هوش مصنوعی: وقتی این عاشق صحبت کرد، غیرت او به جوش آمد و از آن آتش، احساسات خود را از دست داد.
که تا دانی که هر کو هست با دوست
نباشد شک که لاشک دوست با اوست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی بدانی که هر کسی که با دوست نیست، شک نکن که بدون شک او خودش با دوست است.
میفت از ره مخور بازی به شاباش
به هر حالی که هستی با خدا باش
هوش مصنوعی: در زندگی خود به ناملایمات دقت نکن و به دنبال سرگرمی‌های زودگذر نباش. هر شرایطی که داری، همواره با خداوند باش و به او اعتماد کن.