گنجور

بخش ۸۱ - جواب

جوابش داد استاد سخن سنج
که نتوان یافتن این گنج بی رنج
اگر هستی به دولت صاحب هوش
بگویم یک دو پندت تا کنی گوش
ز دانش زندگی جو تا توانی
که بی دانش، ندارد زندگانی
گر از دانا نداری هیچ یاری
ز نادان بر حذر می باش باری
کسی کو نیک خواه خود نباشد
بگو با دیگری چون بد نباشد
ببر از صحبت جاهل، که عاقل
نجوید همدمی با هیچ جاهل
کسی کو صحبت جاهل گزیند
چنان باشد که با مرده نشیند
نشاید همچو نادان بود مغرور
که معذور است آن بیچاره، معذور
مکن بر دولت و اقبال خود پشت
که دوران همچو تو، بسیار کس کشت
مناز از دولت و جاه و جوانی
که آن نبود ز ملک جاودانی
مده تا می توانی فرصت از دست
که ریزد باده چون قرابه بشکست
اگر خواهی که از سرما بری جان
به تابستان بنه برگ زمستان
به صحرای امل دانه چه کاری
که آن دشت است و آن بادگداری
بکن قطع طمع از گنج دنیا
که نرزد گنج دنیا رنج دنیا
طمع برکن ازین منزلگه خاک
که شد ناکام ازو جمشید و ضحاک
به عالم دل منه وین نکته دریاب
که عالم، سر به سر نقشی ست بر آب
جهان هر چند پر زینت سرایی ست
برون کش رخت ازینجا کین نه جایی ست
درین عالم که آدم زو نشانیست
درو هر کس که می بینی بقا نیست
بود هر صنف را یک پیشه مطلوب
که می باشد مر او را آن صفت خوب
در آن کار ار به حد اعتدال است
به عالم نام او صاحب کمال است
چو داد اصناف خود را حق تعالی
به حد خویش، هر یک را کمالی
کمال عالمان نبود بجز علم
کزو یکسر تواضع زاید و حلم
کمال پادشاهان عدل و انصاف
کمال جاهلان نبود بجز لاف
تو را پس نیست ای سلطان از آن به
که باشند از تو در راحت، که و مه
تو را عدل است در فرمان اطاعت
ز تو عدلی به از صد ساله طاعت
درون خسته ای را شاد کردن
به از صد کعبه ات آباد کردن
در آن عالم که باشد دید و وادید
نخواهند از تو غیر از عدل پرسید
چو شیرین دید کان استاد کامل
بگفت این نکته ها با شاه عادل
ثنا گفتش که ای دانای آگاه
مرا هم گو که چون باید شدن راه
چو دادی پند خسرو، پند من هم
بفرما تا شوم آسوده از غم
سخنهایی کزو جان تازه گردد
جهان زو هم پر از آوازه گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جوابش داد استاد سخن سنج
که نتوان یافتن این گنج بی رنج
هوش مصنوعی: استاد سخن پاسخ داد که پیدا کردن این گنج بدون زحمت امکان‌پذیر نیست.
اگر هستی به دولت صاحب هوش
بگویم یک دو پندت تا کنی گوش
هوش مصنوعی: اگر به خاطر موقعیت و هوش خودت، دوست داری، به تو چند نکته می‌گویم که به آنها توجه کنی.
ز دانش زندگی جو تا توانی
که بی دانش، ندارد زندگانی
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی از دانش بهره ببر و زندگی کن، زیرا بدون دانش، زندگی معنایی ندارد.
گر از دانا نداری هیچ یاری
ز نادان بر حذر می باش باری
هوش مصنوعی: اگر از افراد با دانش هیچ کمکی نمی‌گیری، بهتر است از افراد نادان دوری کنی.
کسی کو نیک خواه خود نباشد
بگو با دیگری چون بد نباشد
هوش مصنوعی: کسی که نسبت به خودش نیک‌اندیش نباشد، بهتر است با دیگران نیز رفتار خوبی نداشته باشد.
ببر از صحبت جاهل، که عاقل
نجوید همدمی با هیچ جاهل
هوش مصنوعی: از گفت‌وگو با افراد نادان دوری کن، زیرا عاقل هرگز نمی‌خواهد با نادان‌ها همراهی کند.
کسی کو صحبت جاهل گزیند
چنان باشد که با مرده نشیند
هوش مصنوعی: کسی که با افراد نادان و بی‌دانش معاشرت کند، همانند این است که با مرده‌ها هم‌نشینی داشته باشد.
نشاید همچو نادان بود مغرور
که معذور است آن بیچاره، معذور
هوش مصنوعی: انسان نباید مانند یک نادان مغرور باشد، زیرا آن بیچاره که در اشتباه است، عذر و بهانه‌ای دارد.
مکن بر دولت و اقبال خود پشت
که دوران همچو تو، بسیار کس کشت
هوش مصنوعی: به امید و شانس خود نگو خداحافظ، زیرا افراد زیادی مانند تو در این دنیا وجود دارند که به چنین حالتی دچار شده‌اند.
مناز از دولت و جاه و جوانی
که آن نبود ز ملک جاودانی
هوش مصنوعی: به دنبال مال و مقام و جوانی نباش، زیرا این امور زوال‌پذیرند و خوشبختی واقعی در چیزهایی پایدار و راستین نهفته است.
مده تا می توانی فرصت از دست
که ریزد باده چون قرابه بشکست
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی از فرصت‌ها بهره‌برداری کن، چون اگر زمان را از دست بدهی، مانند شرابی که در سفالی شکسته بریزد، دیگر قابل جمع‌آوری نیست.
اگر خواهی که از سرما بری جان
به تابستان بنه برگ زمستان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از سرما خلاص شوی و جانت نجات پیدا کند، به فصل تابستان پناه ببر و خود را از سرما دور کن.
به صحرای امل دانه چه کاری
که آن دشت است و آن بادگداری
هوش مصنوعی: در دشت وسیع امل چه فایده‌ای به دانه‌ای است که در آنجا وجود دارد، زیرا آن مکان دارای ویژگی‌های خاص خود است و امکان رشد و باروری را فراهم می‌کند.
بکن قطع طمع از گنج دنیا
که نرزد گنج دنیا رنج دنیا
هوش مصنوعی: از امید به دارایی‌های دنیوی دست بردار، چرا که ثروت دنیا نمی‌ارزد به زحماتی که برای به دست آوردن آن می‌کشی.
طمع برکن ازین منزلگه خاک
که شد ناکام ازو جمشید و ضحاک
هوش مصنوعی: از آرزو و امید به زندگی مادی و این دنیای فانی دست بردار، زیرا حتی بزرگانی چون جمشید و ضحاک نیز از این دنیا ناامید و ناکام شدند.
به عالم دل منه وین نکته دریاب
که عالم، سر به سر نقشی ست بر آب
هوش مصنوعی: دنیا را به دل خود راه نده و این نکته را خوب درک کن که دنیا تماماً همانند نقشی است که بر آب انداخته می‌شود.
جهان هر چند پر زینت سرایی ست
برون کش رخت ازینجا کین نه جایی ست
هوش مصنوعی: هر چند این دنیا پر از زیبایی‌ها و زرق و برق است، اما از آن دور شو زیرا این مکان، جای مناسبی نیست.
درین عالم که آدم زو نشانیست
درو هر کس که می بینی بقا نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا که نشانه‌ای از آدم وجود ندارد، هر کسی را که می‌بینی، دوام و پایداری ندارد.
بود هر صنف را یک پیشه مطلوب
که می باشد مر او را آن صفت خوب
هوش مصنوعی: هر گروهی دارای یک شغل یا حرفه‌ای است که به آن علاقه‌مندند و آن ویژگی خاصی که دارند، مناسب آن شغل است.
در آن کار ار به حد اعتدال است
به عالم نام او صاحب کمال است
هوش مصنوعی: اگر در یک کار به تعادل و میانه‌روی برسیم، آن کار باعث می‌شود که فرد به مقام و دانشی والا دست یابد.
چو داد اصناف خود را حق تعالی
به حد خویش، هر یک را کمالی
هوش مصنوعی: وقتی خداوند به هر دسته از مخلوقاتش حقوق و ویژگی‌هایی را که شایسته‌ آن‌هاست عطا کرده، هرکدام به کمال و تمامیت خاص خود دست یافته است.
کمال عالمان نبود بجز علم
کزو یکسر تواضع زاید و حلم
هوش مصنوعی: کمال دانشمندان فقط در این نیست که اطلاعات داشته باشند، بلکه در این است که از آن علم تواضع و بردباری به دست آورند.
کمال پادشاهان عدل و انصاف
کمال جاهلان نبود بجز لاف
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که عالی‌ترین ویژگی و فضیلت پادشاهان، عدالت و انصاف است، در حالی که تمام خصوصیات جاهلان تنها به ادعا و لاف زدن محدود می‌شود. به عبارت دیگر، پادشاهان واقعی با رفتارهای عادلانه خود شناخته می‌شوند، در حالی که افراد نادان تنها به حرف‌های توخالی و بزرگ‌منشی می‌پردازند.
تو را پس نیست ای سلطان از آن به
که باشند از تو در راحت، که و مه
هوش مصنوعی: ای سلطان، تو از آن بهتر نیستی که کسانی به خاطر تو در آسایش باشند، زیرا تو خود مهربانی و زیبایی.
تو را عدل است در فرمان اطاعت
ز تو عدلی به از صد ساله طاعت
هوش مصنوعی: نیاز به اطاعت از تو به خاطر عدل و انصاف توست، چرا که اطاعت از کسی که عادل نیست، به اندازه یک صد سال هم نمی‌ارزد.
درون خسته ای را شاد کردن
به از صد کعبه ات آباد کردن
هوش مصنوعی: شاد کردن دل خسته و غمگین از ساختن و آباد کردن صدها مکان مقدس بهتر و ارزشمندتر است.
در آن عالم که باشد دید و وادید
نخواهند از تو غیر از عدل پرسید
هوش مصنوعی: در آن جهان، تنها بر اساس کارها و اعمالت قضاوت می‌شوی و جز عدل و انصاف از تو چیزی نمی‌خواهند.
چو شیرین دید کان استاد کامل
بگفت این نکته ها با شاه عادل
هوش مصنوعی: وقتی شیرین استاد را دید که این نکته‌ها را با پادشاه عادل در میان می‌گذارد، متوجه شد.
ثنا گفتش که ای دانای آگاه
مرا هم گو که چون باید شدن راه
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از درخواست مشاوره یا راهنمایی اشاره دارد. سخنگو از دانا و آگاه می‌خواهد که به او بگوید چگونه باید در زندگی یا در یک مسیر خاص پیش برود. به عبارتی دیگر، او می‌خواهد از تجربیات و دانش کسی که آگاه است بهره‌مند شود تا تصمیم‌های بهتری بگیرد.
چو دادی پند خسرو، پند من هم
بفرما تا شوم آسوده از غم
هوش مصنوعی: وقتی که تو به پادشاه نصیحت کردی، لطفاً نصیحتی هم به من بده تا از نگرانی‌هایم آزاد شوم.
سخنهایی کزو جان تازه گردد
جهان زو هم پر از آوازه گردد
هوش مصنوعی: سخنانی که از آن جان تازه‌ای می‌گیرد، جهان نیز به وسیله آن پر از نام و آوازه می‌شود.