گنجور

شمارهٔ ۲۳۹

رفتی و دل ز هجر تو با سوز و آه ماند
دیده در انتظار قدومت به راه ماند
رفتی کله نهاده کج از ناز و در رهت
برهر نشان پا سر صد کج کلاه ماند
رفتی و بی جمال تو ویرانه مرا
نی روز تاب مهر و نه شب نور ماه ماند
از مهر و مه چه روشنی آن را که بی رخت
در پیش دیده پرده ز بخت سیاه ماند
قدت نهاد بر سر طوبی قدم ز قدر
سرو بلند پای به فرق گیاه ماند
جز پای بوس سرو بلندت هوس نداشت
هرتاجور که پا به سر تخت جاه ماند
جامی چه غم که ماند زکار اینچنین کزو
صد نقش دلپذیر درین کارگاه ماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتی و دل ز هجر تو با سوز و آه ماند
دیده در انتظار قدومت به راه ماند
هوش مصنوعی: تو رفتی و دل من با درد و حسرت در غیبت تو باقی ماند. چشم‌هایم به امید دیدن تو هنوز به راه تو نگاه می‌کنند.
رفتی کله نهاده کج از ناز و در رهت
برهر نشان پا سر صد کج کلاه ماند
هوش مصنوعی: تو که با ناز و ادا از کنار ما رفتی، عزم جدایی‌ات باعث شد که در هر قدم، رد پای تو به صورت کج و معوج بر جای بماند.
رفتی و بی جمال تو ویرانه مرا
نی روز تاب مهر و نه شب نور ماه ماند
هوش مصنوعی: تو رفتی و بی زیبایی‌ات، حالا من ویرانه‌ایم. نه روزها از تابش خورشید لذت می‌برم و نه شب‌ها از نور ماه.
از مهر و مه چه روشنی آن را که بی رخت
در پیش دیده پرده ز بخت سیاه ماند
هوش مصنوعی: از محبت و نور ماه چه سود، وقتی که در پیش دیدگانم، به خاطر عدم وجود تو، پرده‌ای از بدبختی و تاریکی باقی مانده است.
قدت نهاد بر سر طوبی قدم ز قدر
سرو بلند پای به فرق گیاه ماند
هوش مصنوعی: تو با قامت بلند خود بر درخت طوبی پا گذاشتی، قد و قامت تو همچون سروهاست و پای تو به شکاف گیاهان مانده است.
جز پای بوس سرو بلندت هوس نداشت
هرتاجور که پا به سر تخت جاه ماند
هوش مصنوعی: جز به پای بوسیدن قامت بلند تو، هیچ آرزویی نداشتم. هرچقدر هم که به مقام و تخت جاه و سلطنت نزدیک شدم، باز هم به چیزی جز عشق تو فکر نکردم.
جامی چه غم که ماند زکار اینچنین کزو
صد نقش دلپذیر درین کارگاه ماند
هوش مصنوعی: چه غم دارد جامی وقتی که از این کار دنیا چیزی باقی نمانده، در حالی که صدها نقاشی زیبا و دلنشین از او در این کارگاه به یادگار مانده است.