گنجور

شمارهٔ ۲۰۷

دل با غمت آشناییم داد
وز صبر و خرد جداییم داد
شب می مردم خیالت آمد
وز چنگ اجل رهاییم داد
تابد ز درونم آفتابی
تا داغ تو روشناییم داد
باد سر زلفت از رگ جان
تعلیم گره گشاییم داد
کرد آینه رخت تجلی
آیین خدا نماییم داد
بدنامی عشق تو خلاصی
از تهمت پارساییم داد
دریوزه کوی تو فراغت
از حشمت پادشاییم داد
سنگی که زدی پی شکستم
خاصیت مومیاییم داد
شوق تو غزال جامی آسا
آهنگ غزلسراییم داد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل با غمت آشناییم داد
وز صبر و خرد جداییم داد
هوش مصنوعی: دل ما با غم تو آشناست و از صبر و خرد جدا شده‌ایم.
شب می مردم خیالت آمد
وز چنگ اجل رهاییم داد
هوش مصنوعی: در شب که جانم در خطر بود، خیال تو به سراغم آمد و مرا از چنگال مرگ نجات داد.
تابد ز درونم آفتابی
تا داغ تو روشناییم داد
هوش مصنوعی: ای کاش نور و گرمایی از درونم بتابد تا عشق و یاد تو روشنی و گرما به من بدهد.
باد سر زلفت از رگ جان
تعلیم گره گشاییم داد
هوش مصنوعی: نسیم از میان موهایت به من آموخت که چگونه گره‌ها را باز کنم و مشکلاتم را حل کنم.
کرد آینه رخت تجلی
آیین خدا نماییم داد
هوش مصنوعی: نقش چهره‌ات همانند آینه‌ای است که جلوه‌گاه ویژگی‌های الهی و زیبایی‌های خداوند می‌باشد.
بدنامی عشق تو خلاصی
از تهمت پارساییم داد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد که ما از اتهام پاکدامنی رهایی یابیم.
دریوزه کوی تو فراغت
از حشمت پادشاییم داد
هوش مصنوعی: در آستانه تو، با درخواست و نیازمندی، از زندگی پر زرق و برق و پادشاهی خود بی‌نیاز شدم.
سنگی که زدی پی شکستم
خاصیت مومیاییم داد
هوش مصنوعی: سنگی که به من زدی، باعث شد که احساس کنم مانند مومیایی هستم و خاصیت‌هایش را پیدا کنم.
شوق تو غزال جامی آسا
آهنگ غزلسراییم داد
هوش مصنوعی: علاقه به تو مرا به سمتی می‌برد که مانند یک غزال به سوی چشمه‌ای می‌دوم و این احساس، مرا ترغیب به سرودن شعر و غزل می‌کند.