شمارهٔ ۱۹
بنازم آن سوار نازنین را
که برد از کف عنان عقل و دین را
اگر سلطان جمالش را ببیند
کند تسلیم او تاج و نگین را
چو نتوانم که بوسم نعل رخشش
به هر جا بگذرد بوسم زمین را
مراآن لطف ساعد گشت نی تیغ
چو برزد بهر قتلم آستین را
برآرد صوفی انگشت شهادت
چو بیند آن لب چون انگبین را
ز چین زلف چون بنمایدم روی
به یاد آرم نگارستان چین را
چو جامی جز رخش را سجده آرد
بشوید از خوی خجلت جبین را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنازم آن سوار نازنین را
که برد از کف عنان عقل و دین را
هوش مصنوعی: به آن جوان خوشسوار افتخار میکنم که کنترل عقل و دین را از دست من گرفت.
اگر سلطان جمالش را ببیند
کند تسلیم او تاج و نگین را
هوش مصنوعی: اگر کسی جمال و زیبایی او را ببیند، بدون شک تسلیم او خواهد شد و حتی تاج و جواهراتش را هم فدای او میکند.
چو نتوانم که بوسم نعل رخشش
به هر جا بگذرد بوسم زمین را
هوش مصنوعی: اگر نتوانم لبهای زیبای تو را ببوسم، پس در هر جا که بروی، زمین را میبوسم.
مراآن لطف ساعد گشت نی تیغ
چو برزد بهر قتلم آستین را
هوش مصنوعی: آن محبت و مهربانی تو است که مرا نجات میدهد و نه مانند تیغ که به خاطر کشتن من آستینش را بلند کرده است.
برآرد صوفی انگشت شهادت
چو بیند آن لب چون انگبین را
هوش مصنوعی: وقتی صوفی آن لب شیرین را مانند عسل ببیند، انگشت اشارهاش را بالا میبرد.
ز چین زلف چون بنمایدم روی
به یاد آرم نگارستان چین را
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی چهرهات را در برابر من میکشی، به یاد باغهای زیبا و دلنشین چین میافتم.
چو جامی جز رخش را سجده آرد
بشوید از خوی خجلت جبین را
هوش مصنوعی: هر کس که جز زیبایی معشوقش را نمیبیند، بایستی از شرم و خجالت خود را تطهیر کند.