شمارهٔ ۱۷۲
ز آفتاب به رشکم که زیر پای تو افتد
ز سایه نیز که چون زلف در قفای تو افتد
به هر بلا رسد از تو غیر شکر نگویم
مرا عطاست بلایی که از برای تو افتد
به چتر شاه کجا سر درآورم که به فرقم
بس است سایه لطفی که از گدای تو افتد
ز خاک سرو بروید ز سرو دل چو صنوبر
چو سایه در رهی از قد دلربای تو افتد
اگر بهشت بود خاطرم قرار نگیرد
به خانه ای که نه همسایه سرای تو افتد
ز سینه کرده سپر چشم انتظار به راهم
بود که بر سپرم ناوک جفای توافتد
بود ز نخل سخن میوه ریز خامه جامی
امیدواری آن را که آن خورای تو افتد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز آفتاب به رشکم که زیر پای تو افتد
ز سایه نیز که چون زلف در قفای تو افتد
هوش مصنوعی: از تابش آفتاب حسادت میکنم که اگر زیر پای تو بیافتد، همچنین از سایهای که مانند زلفهای تو به دنبال تو بیفتد.
به هر بلا رسد از تو غیر شکر نگویم
مرا عطاست بلایی که از برای تو افتد
هوش مصنوعی: هر دشواری و مصیبت که برایم پیش بیاید، تنها از تو سپاسگزاری میکنم. هر بلایی که به خاطر تو بر من نازل شود، در حقیقت عطا و نعمت است.
به چتر شاه کجا سر درآورم که به فرقم
بس است سایه لطفی که از گدای تو افتد
هوش مصنوعی: کجا میتوانم زیر چتر پادشاهی پناه بگیرم، در حالی که همین که سایهی لطف تو بر سرم بیفتد، برایم کافی است؟
ز خاک سرو بروید ز سرو دل چو صنوبر
چو سایه در رهی از قد دلربای تو افتد
هوش مصنوعی: از زمین، سرو جوانه میزند و دل من مانند موهایی که در نسیم میرقصند، شاداب است. در راه تو همچون سایهای که از زیبایی و جذابیت تو میافتد، روزگار میگذرد.
اگر بهشت بود خاطرم قرار نگیرد
به خانه ای که نه همسایه سرای تو افتد
هوش مصنوعی: اگر بهشت هم باشد، دل من آرام نخواهد گرفت در خانهای که همسایهاش به یاد تو نباشد.
ز سینه کرده سپر چشم انتظار به راهم
بود که بر سپرم ناوک جفای توافتد
هوش مصنوعی: از دل سپر ساختهام و چشم به راه هستم، که مبادا تیر بیوفایی تو بر سپرم فرود آید.
بود ز نخل سخن میوه ریز خامه جامی
امیدواری آن را که آن خورای تو افتد
هوش مصنوعی: از درختی که به ثمر رسیده، سخنی به وجود آمده است که مانند میوهای خام به نظر میرسد. این سخن برای کسی است که امید دارد این جام پر از شادی و خوشبختی به او برسد.